شهناز دلتنگ است. شهناز غمگین است. شهناز خسته است. او پسرش را می‌خواهد، پسر کوچکی که 2 سال است او را ندیده. به دنبال یک زندگی آرام و راحت خانه پدری را ترک کرد و به آلمان رفت تا زندگی مشترکش را با سیاوش آغاز کند، اما رویاهای زیبای شهناز چون حبابی بالای سرش ترکید و او را در برابر واقعیتی تلخ قرار داد.
کد خبر: ۲۰۳۵۲۳

سیاوش مردی بداخلاق و خشن بود که چهره زیبایی از خود نشان داده بود. حالا بعد از سال‌ها دوری از خانواده، شهناز به خانه پدری برگشته تا یکبار دیگر طعم شیرین مهربانی را بچشد. پرونده طلاق شهناز و سیاوش در شعبه 261 نزد قاضی اصلان اقدم است و این زن در وقت رسیدگی مقرر در برابر قاضی قرار گرفته تا ناگفته‌هایش از زندگی مشترک با سیاوش را بگوید و تقاضای صدور حکم طلاق کند.

چند سال با شوهرت زندگی کردی و چرا قصد جدایی داری؟

7 سال پیش با سیاوش آشنا شدم ، در آن زمان او پسر جوان و شیک‌پوشی بود که به خاطر ظاهر و نوع حرف زدنش می‌توانست دل هر دختری را به دست آ‌ورد و من دختر ساده روستایی در یکی از شهرستان‌ها بودم که برایم زندگی معنای کار در مزرعه و پخت و پز در خانه را داشت. پدر من پسرعموی مادر سیاوش بود و آنها هر سال تابستان به خانه ما می‌آمدند، من و سیاوش در آخرین مسافرتی که خانواده‌اش به خانه ما داشتند با هم آشنا شدیم. سیاوش جوانی که سال‌ها در آلمان زندگی کرده و یک زندگی کاملا صنعتی داشت به روستایی آرام با مردمانی ساده و بی‌ریا آمده بود که همین تضاد باعث شد من و خانواده‌ام برای سیاوش جذاب باشیم و او هر لحظه به ما نزدیک‌تر می‌شد تا این‌که از من خواستگاری کرد.

یعنی در یک دیدار چند روزه و ساده عاشق هم شدید؟

سیاوش و خانواده‌اش حدود یک‌ماه در خانه ما میهمان بودند، البته من هم از سیاوش خوشم آمده بود، اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم از من خواستگاری کند و فکر می‌کردم پسری در شرایط سیاوش موارد بهتر از من خواهد داشت به همین خاطر هم وقتی از من خواستگاری کرد خیلی سریع جواب مثبت دادم و خودم را خوشبخت‌ترین زن دنیا احساس کردم.

دوران نامزدی شما چقدر طول کشید، آیا فرصتی برای شناخت همدیگر داشتید؟

بلافاصله بعد از این‌که نامزد کردیم سیاوش به آلمان بازگشت تا مقدمات رفتن من را هم فراهم کند، بعد از چند ماه هم برگشت جشن عروسی بر پا کردیم و بعد رفتیم و زندگی مشترکمان شروع شد.

این‌که بچه‌دار شوید تصمیم هر دوی شما بود، آیا بهتر نبود کمی بیشتر همدیگر را می‌شناختید؟

یک‌ماه بعد از ازدواج‌مان من متوجه شدم که بار‌دار هستم. سیاوش به من می‌گفت باید بچه را سقط کنیم، من راضی به این کار نبودم نمی‌دانم چرا اینقدر وابسته به بچه‌ای شده بودم که یک‌ماه بیشتر نبود در شکمم جا گرفته بود. هر چه سیاوش اصرارکرد من قبول نکردم در غربت خیلی احساس تنهایی می‌کردم، هیچ‌کس نبود که با او درد‌دل کنم، سیاوش صبح از خانه خارج می‌شد و شب می‌آمد و مرا تنها می‌گذاشت. چاره‌ای نداشتم ‌جز این‌که به کسی دل ببندم و چه کسی بهتر از فرزندم. من
به هر زوری شده بود بچه را در شکمم نگهداری کردم. به این‌که باید همدیگر را بیشتر می‌شناختیم، اصلا فکر نمی‌کردم. احساس تنهایی در من آنقدر شدید بود که به هر چیزی که می‌توانست کمکم کند، دست می‌انداختم و کمک می‌گرفتم.

اختلافتان از چه زمانی شدت گرفت؟

متاسفانه از زمانی که با هم ازدواج کردیم اختلاف داشتیم. من به خاطر یک زندگی آرام و راحت با سیاوش ازدواج کرده بودم، اما وقتی به خانه او رفتم دیدم سیاوش آن چیزی نیست که به من نشان داده. او مردی بداخلاق و خشن بود که من را فقط برای انجام کارهای خانه می‌خواست. سیاوش همیشه تنها به میهمانی می‌رفت و من و پسرم را با خودش نمی‌برد. می‌گفت از حضور من میان دوستانش خجالت می‌کشد و نمی‌‌تواند بگوید همسرش یک روستایی است،‌ همین رفتار سیاوش اعتمادبه‌نفس من را کاملا گرفته بود. بیشتر وقتم را با پسرم می‌گذراندم،‌ کاملا منزوی شده بودم و از همه بدتر این‌که فهمیدم روابط متعددی با زنان دیگر دارد و زندگی‌ام در آستانه فروپاشی است.

چطور شد که متوجه شدید شوهرت با زنان دیگر رابطه دارد؟

مدتی بود که هر شب مست به خانه می‌آمد و حرف‌های عجیب و غریب می‌زد. یک‌بار در حالت مستی  خودش اقرار کرد که با افرادی رابطه داشته، صبح که شد و حالت عادی پیدا کرد موضوع را به او گفتم اول منکر شد، اما وقتی گفتم که خودش این موضوع را گفته پذیرفت و گفت در این‌جا چنین مساله‌ای عادی است. وقتی مرا متهم به عامی بودن کرد تحمل این مساله خیلی برایم سخت بود. آنچه سیاوش می‌گفت واقعیت نداشت، خیانت حتی در آلمان که سنت‌های ما را ندارند تقبیح شده است و کسی آن را نمی‌پذیرد، اما سیاوش با تحقیر من سعی داشت رفتارش را توجیه کند. پس از این مساله من و سیاوش حتی یک روز آرام هم نداشتیم و مرتب با هم درگیری داشتیم.

هیچ راهی برای حل این مشکل وجود نداشت؟

رفتار سیاوش با من روزبه‌روز بدتر می‌شد، اما من سعی می‌کردم آرام باشم اما سیاوش پرخاشگری‌اش را بیشتر می‌کرد، او چندین بار مرا کتک زد و یک‌بار آنقدر به من مشت و لگد کوبید که همسایه‌ها به پلیس خبر دادند و سیاوش بازداشت شد و من از او شکایت کردم.

مجازاتی هم برای سیاوش در نظر گرفته شد؟

او را به زندان و پرداخت غرامت محکوم کردند، در مدتی که او زندان بود من و پسرم راحت زندگی می‌کردیم،‌ اما به محض این که برگشت، دوباره درگیری‌های ما شروع شد،‌ او آنقدر مرا کتک زد و بدرفتاری کرد که چاره‌ای جز جدایی نداشتم از دادگاهی در آلمان تقاضای طلاق کردم و بعد هم ما از هم جدا شدیم.

بر سر پسرت چه آمد و چه کسی از او مراقبت می‌کرد؟

اول قرار شد من از پسرم مراقبت کنم، سیاوش هزینه‌های نگهداری از او را می‌پرداخت، اما مشکل من تامین هزینه‌های خودم بود. نمی‌‌توانستم هزینه اجاره خانه را بدهم و برای خودم چیزی بخرم و به همین خاطر هم سیاوش پسرم را از من گرفت و مرا به حال خود رها کرد.

چرا به دنبال کاری نرفتی تا بتوانی خودت را اداره کنی؟

من سواد آنچنانی نداشتم، البته در ایران دیپلم گرفته بودم، اما چون خوب نمی‌‌توانستم آلمانی صحبت کنم کار گیرم نیامد،‌ تنهایی شدید هم بشدت من را اذیت می‌کرد. نتوانستم طاقت بیاورم و در نهایت تصمیم گرفتم که به ایران برگردم و از سیاوش کمک خواستم، او به رغم تمام بدرفتاری‌هایی که با من کرده بود، هزینه سفر من به ایران را داد و توانستم بلیت بخرم و برگردم.

یعنی هیچ راهی برای ترمیم رابطه شما وجود نداشت؟

اگر هم راهی وجود داشت سیاوش نمی‌خواست و من هم چاره‌ای نداشتم جز این که بپذیرم. پسرم هم پیش سیاوش ماند، او به شرط نگهداری از پسرم بود که به من پول و وکالت‌نامه‌ای برای طلاق داد.

حالا که به ایران بازگشتی، برنامه‌ای برای زندگی‌ات داری؟

به هر حال من در ایران کنار خانواده‌ام هستم. پدر و مادرم از من حمایت می‌کنند و در کشور خودم می‌توانم پیشرفت کنم. امیدوارم بتوانم سختی‌هایی که در آلمان داشتم را فراموش کنم و زندگی جدیدی داشته باشم.

مریم عفتی‌

نظر کارشناس‌

مینو رحیمی‌ (روانشناس)
افرادی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند به دلیل این که در ایران بزرگ شده‌اند و ارزش‌ها و سنن ایرانی در وجود آنها ریشه دوانده است، تحمل یک زندگی به سبک کشورهای محل سکونتشان را ندارند به همین دلیل زمانی که تصمیم به ازدواج می‌گیرند یک دختر ایرانی را برای ازدواج انتخاب می‌کنند و دختری می‌خواهند که در ایران زندگی کرده باشد و پس از ازدواج او را به خارج از کشور می‌برند. این تضاد به وجود آمده در آنها در زندگی مشترکشان پررنگ شده و همین مساله باعث می‌شود تا مشکلاتی برایشان به وجود آید و زندگیشان به بن‌بست برسد.

بسیاری از این مردان توقع دارند همسرانشان همان طور زندگی و رفتار کنند که در ایران می‌کردند و آزادی‌های آنها را محدود نکنند. در واقع مرد انتظار دارد هر طور خودش دوست داشت رفتار کند و همسرش هم مطابق خواسته او رفتار کند، در صورتی که زنان این مساله‌ را نمی‌پذیرند و این امر کاملا طبیعی است و از همین جاست که مشکلات بروز پیدا می‌کند و متاسفانه بعضی از مردان برای این که بتوانند زن را مطیع خود کنند، دست به خشونت هم می‌زنند.

نکته مهم دیگری که باید در اینجا اشاره کرد، تصمیم عجولانه دختران در پاسخ مثبت دادن به مردانی است که در خارج از کشور زندگی می‌کنند. دختران به این تصور که یک زندگی خوب درخارج از کشور منتظر آنهاست، پاسخ مثبت می‌دهند. بدون توجه به این که زندگی مشترک ابعاد گوناگونی دارد و باید به تفاوت فرهنگ‌ها هم اهمیت داد.

این کار در واقع تصمیم کورکورانه گرفتن است. نکته دیگر این که هرچند ظاهر و نوع حرف زدن افراد مهم است، اما همیشه نشان‌دهنده شخصیت واقعی و  درونی افراد نیست و باید بیشتر با آنها رابطه داشت تا درون آنها را شناخت. زندگی دور از خانواده آن هم برای ایرانیان که روحیاتی حساس دارند، کار آسانی نیست و مشکلات بسیار زیادی در پی دارد که باید در مورد آن اندیشید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها