عشق سال‌های جوانی‌

محبوبه زنی 46 ساله است که بهترین سال‌های عمرش را با حمید شوهرش گذرانده و حاصل این ازدواج دختری است که در حال حاضر دانشجوست.چیزی که باعث شده بعد از این همه سال محبوبه به فکر جدایی از شوهرش باشد، زنی‌ به نام ربابه است که سال‌ها پیش با شوهر محبوبه ازدواج کرد. محبوبه مثل هزاران زن چون خودش در برابر قاضی حسن عموزادی رئیس شعبه 268 قرار گرفته است تا ناگفته‌های زندگی‌اش را بگوید و دلایل تقاضای طلاق را مطرح کند.
کد خبر: ۱۹۵۱۳۳

چند سال است که با هم زندگی می‌کنید و چرا تصمیم به جدایی گرفتید؟

20 ساله بودم که با حمید ازدواج کردم. ما تقریبا 26 سال با هم زندگی کردیم. من مثل همه دختران با هزاران امید و آرزو وارد خانه حمید شدم و دلم می‌خواست زندگی خوبی داشته باشم. من شوهرم را عاشقانه دوست داشتم تا این که چند سال بعد از ازدواجمان متوجه شدم شوهرم با زن دیگری نیز ازدواج کرده و با او هم زندگی می‌کند.

چرا شوهرت ازدواج مجدد کرد. مگر مشکلی با هم داشتید؟

ما هیچ مشکلی نداشتیم و رابطه بسیار خوبی هم داشتیم. یک سال بعد از ازدواجمان صاحب دختری شدیم که زندگی را برایمان جذاب‌تر کرد. همه چیز خیلی خوب بود. دخترم منیژه 5 ساله بود که متوجه شدم شوهرم ازدواج کرده است؛ از گوشه و کنار حرف هایی شنیده بودم. وقتی از شوهرم پرسیدم، همه واقعیت را به من گفت. خیلی آرام و راحت در مورد اتفاقاتی که افتاده بود، صحبت می‌کرد و اصلا هم فکر نمی‌کرد کاری که انجام داده، اشتباه است. اما دیگر به شوهرم اعتماد نداشتم. از آن به بعد رابطه ما بسیار سرد شد و دیگر شوهرم را دوست نداشتم.
من به فکر دخترم بودم و او را بزرگ می‌کردم.

شوهرت در مورد علت ازدواج مجددش چیزی نگفت؟

ربابه همسر دوم شوهرم، قبلا ازدواج کرده بود. شوهر سابق ربابه دوست حمید بود که در یک تصادف جان خود را از دست داد. من در جریان زندگی ربابه بودم. او تازه عروس بود که شوهرش فوت کرد. چندین بار به او سر زدم. سعی می‌کردم اگر مشکلی دارد، کمکش کنم. نمی‌دانستم که بلای جانم می‌شود. وقتی متوجه شدم همسر دوم شوهرم ربابه است، خیلی ناراحت شدم. نمی‌دانم چطور شد که پذیرفت با حمید ازدواج کند. حمید می‌گفت، باید یک مرد بالای سر ربابه می‌بود و چون او همسر دوستش بوده، تصمیم به ازدواج با ربابه گرفته است. می‌گفت ربابه امانت دوستش بوده و برای این که بتواند از او نگهداری کند و به اموراتش رسیدگی کند، با او ازدواج کرده است. البته می‌دانستم مساله به همین سادگی نیست و در رفت و آمدهایی که به خانه ربابه داشته، در واقع عاشق او شده است. بعد از این که ماجرای ازدواجش با ربابه را به من گفت، رفت و آمدش به خانه ربابه هم بسیار بیشتر شد و به ربابه بیشتر از من اهمیت می‌داد.

شما در این سال‌ها فقط صاحب یک دختر شدید. آیا این خواست خودتان بود یا شرایط زندگی‌تان باعث شد دیگر بچه‌دار نشوید؟

من دوست داشتم یک پسر هم داشته باشم و قبل از این که متوجه شوم شوهرم ازدواج کرده، تصمیم داشتم بچه دوم را هم به دنیا بیاورم، اما وقتی فهمیدم که حمید ازدواج کرده، پشیمان شدم. من دیگر شوهرم را دوست نداشتم و می‌دانستم به دنیا‌ آوردن فرزند دیگر، مشکلات شدیدی را برایم به وجود می‌آورد و تصمیم گرفتم فقط به دخترم منیژه رسیدگی کنم. البته حمید و ربابه 4 فرزند دارند. حمید از این که فرزندانش زیاد باشند، خوشش می‌آمد. اصرار داشت که ما هم بیشتر فرزند داشته باشیم، اما قبول نکردم. من به حمید دیگر به چشم شوهر نگاه نمی‌کردم. او مردی بود که برای من و منیژه پول می‌آورد تا ما بتوانیم راحت زندگی کنیم. البته حمید هم متوجه این مساله شده بود و به قول خودش عدالت را رعایت می‌کرد. هرچه برای ربابه خرید می‌کرد، برای من و منیژه هم می‌خرید، اما نمی‌دانم چرا هیچ وقت نفهمید من به وفاداری او نیاز داشتم و نه پولش.

در این سال‌ها ربابه را دیدی و یا با او صحبت کردی؟

هیچ‌وقت دلم نخواست او را ببینم. یادم می‌آید وقتی مادرم فوت کرد، به مراسم ختم آمد. خیلی سعی کرد به من نزدیک شود و تسلیت بگوید، ولی من طوری رفتار کردم که نتوانست. بعد هم به حمید گفتم دیگر دوست ندارم او را ببینم و بهتر است به من نزدیک نشود. هر بار ربابه را می‌دیدم، تا مدت‌ها مریض می‌شدم. ربابه از حسن نیت من سوءاستفاده کرده بود. من او را دوست خودم می‌دانستم و سعی کرده بودم کمکش کنم، اما او زندگی من را دگرگون کرد.

واکنش منیژه نسبت به این مسائل چه بود؟

وقتی بچه بود، همیشه از من می‌پرسید چرا پدر فقط بعضی شب‌ها به خانه می‌آید و در تعطیلات و زمانی که می‌توانیم پیش هم باشیم، ما را تنها می‌گذارد. منیژه از من می‌پرسید چرا باید با پدربزرگ و مادربزرگ به مسافرت برویم و هیچ وقت پدر همراه ما نیست. هیچ وقت برای این سوالاتش جواب نداشتم. کمی که بزرگ‌تر شد، فهمید ماجرا از چه قرار است. از این که من ناراحت هستم و پدرش را دوست ندارم ناراحت بود؛ البته می‌دانست که مقصر این ماجرا من نیستم و پدرش بوده که زندگی ما را نابود کرده است. منیژه هرچه بیشتر به من نزدیک شد و از پدرش فاصله گرفت. حمید سعی داشت منیژه را به سمت خود بکشد. به بهانه گردش، او را از خانه بیرون می‌برد و من بعد متوجه شدم منیژه با پدرش به خانه ربابه رفته است؛ اما هیچ وقت این رفتارها نتوانست منیژه را تغییر دهد. هرچه بزرگ‌تر می‌شد و بیشتر می‌فهمید از پدرش بیشتر فاصله می‌گرفت.

منیژه می‌داند که تصمیم به جدایی گرفتی؟

دخترم سال سوم دانشگاه است و چند ماه قبل با یکی از همکلاسی‌هایش نامزد کرد. او پسر خوبی است و فکر می‌کنم بتواند دخترم را خوشبخت کند؛ البته من همه واقعیت‌های زندگی‌مان را به دامادم گفتم و از او خواستم که از دخترم مراقبت کند. او هم قول داده هیچ وقت اجازه ندهد منیژه سختی بکشد. وقتی دخترم سر و سامان گرفت، با او صحبت کردم و گفتم که قصد دارم از پدرش جدا شوم. منیژه هم قبول کرد و گفت که کمکم می‌کند.

بعد از جدایی از شوهرت چطور می‌خواهی زندگی‌ات را اداره کنی؟

چند سالی است که در یک مهدکودک کار می‌کنم؛ البته حقوق زیادی ندارم. در ماه 150 هزار تومان حقوق می‌گیرم. ارث پدری هم دارم که فکر می‌کنم با این شرایط بتوانم زندگی متوسطی داشته باشم؛ البته قطعا نمی‌توانم مثل زمانی که همسر حمید بودم، راحت باشم؛ چون حمید به لحاظ مادی خیلی به ما رسیدگی می‌کرد؛ اما به لحاظ روانی، جدایی من و حمید برایم خوب است و می‌توانم راحت‌تر باقیمانده عمرم را سپری کنم. حمید هم بهتر است با زنی زندگی کند که دوستش دارد و توجه کافی نسبت به خانواده‌اش داشته باشد.

در مورد حقوق قانونی‌ات چطور، خواسته‌ای در این خصوص داری؟

حق من در زندگی مشترک مهربانی و وفاداری بود که از آن محروم شدم. به لحاظ مادی هم چیزی از حمید نمی‌خواهم. زمانی که با او ازدواج کردم، 3 میلیون تومان مهریه تعیین کردم. وقتی حمید ازدواج مجدد کرد 2 میلیون آن را داد. بقیه را هم من می‌بخشم و هیچ چیز دیگر هم نمی‌خواهم. من و حمید در مورد این مساله با هم صحبت کردیم؛ هرچند دادخواست طلاق از طرف من مطرح شد؛ اما در واقع ما توافق کردیم از همدیگر جدا شویم، حتی حمید قبول کرد به من وکالت دهد تا کارهای طلاق را من انجام دهم. این جدایی به نفع هر دوی ماست.

مریم عفتی‌

نظر کارشناس‌

 مینو رحیمی، روان شناس: ازدواج مجدد برخی از آقایان متاهل مساله بسیار مهمی است که متاسفانه برخی خانواده‌ها گرفتار آن هستند؛ هرچند به لحاظ قانونی اختیار کردن بیش از یک همسر منعی ندارد؛ اما متاسفانه آسیب‌های جدی بر یک خانواده وارد می‌کند. زنانی که شوهرانشان دوباره ازدواج می‌کنند، به لحاظ روحی بشدت آسیب می‌بینند. در زندگی این زنان دیگر عشق و مهربانی وجود ندارد و اگر به زندگی مشترک ادامه دهند، شوهر تبدیل به یک ابزار و ماشین پول‌سازی می‌شود و جایگاه خود را حتی پیش فرزندانش از دست می‌دهد.

نکته دیگری که باید اشاره کرد، بدبینی بیمارگونه‌ای است که در این گونه خانواده‌ها رشد می‌کند. به لحاظ شرایط روحی که مادر خانواده پیدا می‌کند، بدگویی‌هایی که پشت سر پدر خانواده خواهد کرد، فرزندان خصوصا فرزندان دختر بشدت تحت تاثیر قرار می‌گیرند و در ذهنشان مردان را موجوداتی خیانتکار تصور می‌کنند، در صورتی که همیشه این طور نیست.

پدران به لحاظ موقعیتی که باید در خانواده داشته باشند، نقش بسیار مهمی را در تربیت و شکل‌گیری شخصیت فرزند ایفا می‌کنند. پدرانی که ازدواج مجدد می‌کنند، در واقع دیگر جایگاهی را که باید، در ذهن و زندگی فرزندانشان ندارند. آنها چون نمی‌توانند تمرکز لازم را روی فرزندان و زندگی مشترکشان داشته باشند و باید دو خانواده را که مقابل همدیگر قرار دارند، اداره کنند، اقتدار لازم را نخواهند داشت و فرزندان به انتقام‌گیری از آنها برآمده و به راه‌های کج کشیده می‌شوند. این گونه انحرافات به دلیل بی‌اعتمادی به والدین است و آنها محرومیت‌های ناشی از بی‌توجهی‌های خانواده را در خارج از خانواده جستجو می‌کنند و در واقع این مساله باعث انحراف آنها می‌شود.

آنچه در این میان اهمیت دارد، این است که به هر حال فرزندان به دلیل اشتباهات والدینشان در طول دوران رشدشان دچار مشکلات روحی شده‌اند؛ اما پدر و مادر باید سعی کنند این بدبینی را کاهش دهند، یعنی اگر مادر بنا به دلایلی قصد جدایی از شوهر را دارد، نباید مقابل فرزندشان بدگویی همسرشان را بکند و دید منفی نسبت به پدر را در فرزند قوی‌تر کنند. متاسفانه بسیاری از مادران برای تخلیه روحی خود در مقابل فرزندانشان بدگویی شوهر را می‌کنند تا فرزند را برای مقابله با شوهر علیه پدر بشورانند؛ اما آنها توجهی ندارند که در واقع ضربه را به فرزند خود می‌زنند و پدر که یکی از افراد بسیار مهم در زندگی هر فرد است را خراب کرده و به لحاظ روانی، پدر را در ذهن فرزند خود خیانتکار می‌سازند.

ما باید بدانیم اگر خودمان از سوی همسرمان مورد ظلم قرار گرفتیم، فقط خودمان به مبارزه بپردازیم و تحت هیچ شرایطی فرزند را درگیر نکنیم؛ چون او در این کشاکش به اندازه کافی آسیب می‌بیند و ما نباید آسیب مضاعف به فرزندان وارد کنیم و آینده آنها را تحت تاثیر قرار دهیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها