در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
تا سال 1990 برای شش فیلم موسیقی ساخت که از معروفترین آنها میتوان به جنگ ببر (1989) اشاره کرد. پس از پایان تحصیلات در سال 1990 به استخدام شرکت تلهویستا درآمد که مهمترین شرکت تولید برنامههای تلویزیونی در مکزیک بود. مدتی را به عنوان تهیهکننده در این شرکت فعالیت کرد تا این که خودش شرکتی به نام زتافیلمز تاسیس کرد که در آن برای تلویزیون مکزیک فیلمهای تبلیغاتی میساخت تا اینکه اولین فیلم نیمهبلندش را با نام به دنبال پول در سال 1995 ساخت. پس از این فیلم بود که ایناریتو تصمیم گرفت تا شروع به ساختن اولین فیلم بلندش کند.
در همین دوران بود که با گیرمو آریاگای نویسنده آشنا شد. این آشنایی تاثیر مهمی در روند فیلمسازی و آینده ایناریتو گذاشت، طوری که خیلیها حداقل نیمی از موفقیت فیلمهای این فیلمساز را مدیون فیلمنامههای بشدت دقیق و حسابشده و غیرمتعارف آریاگا میدانند. ایناریتو و آریاگا ابتدا قصد داشتند که چند فیلم کوتاه درباره مکزیکوسیتی بسازند. پس از گذشتن مدتی طولانی و نوشتن طرحهایی زیاد، سرانجام روی طرح عشق سگی به توافق رسیدند. به گفته خود ایناریتو، آن دو سه سال تمام فیلمنامه را 36 بار بازنویسی کردند. فیلم از سه قصه مجزا تشکیل شده که به گونهای به هم ربط پیدا میکنند: شخصیتهای سه اپیزود فیلم، از طریق یک صحنه تصادف شدید بین دو اتومبیل به هم ربط پیدا میکنند. ماشین اکتاویا که قصد دارد با شرطبندی روی جنگ سگها پول جمع کند و با همسر و برادرش فرار کند، با سرعت با ماشین والریا برخورد میکند که پس از این حادثه معلول میشود و زندگیاش با یک سردبیر مجله که همسر و فرزندش را به خاطر او رها کرده دچار بحران میشود. از سوی دیگر مرد پیر و ولگردی که با چند سگ زندگی میکند در نزدیکی صحنه تصادف حضور دارد. او سگ زخمی اکتاویا را با خود میبرد تا درمانش کند، ضمن این که او از طریق آدمکشی قصد دارد پولی برای دخترش فراهم کند. او سرانجام پس از فراهم کردن این پول و گذاشتن آن برای دخترش سر به بیابان میگذارد. فیلم در جشنواره کن در سال 2000 موفقیت بزرگی به دست آورد و جایزه اول هفته منتقدان جشنواره را دریافت کرد و نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان سال شد. ایناریتو در عشق سگی با ساختار و شیوه روایی و فرمی متفاوتی که البته پیش از این نیز در تاریخ سینما نمونههایی داشته و با تکنیک دوربین روی دست و شیوه فیلمبرداری متفاوت اپیزودهای مختلف فیلم (برای قصه اول و سوم از نگاتیو 800 V استفاده شد که نوعی نگاتیو دانهدار و با کنتراست بالاست، ولی برای قصه دوم از نوع دیگری از نگاتیو استفاده شد که تصاویر شفافتر و تمیزتری به دست میداد) داستان زندگیهایی را روایت کرد که شاید در نگاه اول ارتباطی با هم نداشته باشند، اما یک حادثه معمولی مثل تصادف اتومبیل آنها را به هم ربط میدهد و روی زندگی شخصیتهای مختلف فیلم تاثیر میگذارد (این همان تمی است که بعدها ابوالحسن داوودی در تقاطع از آن استفاده کرد). پس از استقبال فراوانی که از عشق سگی شد، ایناریتو در سال 2002 برای ساخت یکی از اپیزودهای فیلم 11دقیقه و 9 ثانیه و یک فریم: 11 سپتامبر که درباره حمله تروریستی 11 سپتامبر بود انتخاب شد و با ساختن بخش مکزیک آن نامش در کنار فیلمسازانی چون شان پن، کن لوچ، ویم وندرس و... قرار گرفت.
با موفقیت عشق سگی ایناریتو توانست با همکاری فیلمنامهنویساش دومین فیلم بلندش 21 گرم را در هالیوود بسازد. فیلم این بار به زبان انگلیسی و با حضور بازیگران هالیوودی چون شان پن، نائومی واتس و بینسیودل تورو ساخته شد که هر سه آنها به خاطر بازی در این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شدند.
21 گرم به لحاظ شیوه اجرایی و فرم رواییاش تجربهای بشدت رادیکالتر از عشق سگی و یکی از نمونههای نادر تاریخ سینماست. میگویند هر انسانی در لحظه مرگ 21 گرم از وزنش کم میشود. گیرمو آریاگا گفته: «من نمیتوانم روی قطعیت این نظریه بحث کنم. عدهای از پزشکان، افراد در حال مرگ را وزن کردهاند و متوجه شدهاند که آنها درست در لحظه مرگ 21 گرم سبکتر میشوند. من خواستم این موضوع را استعارهای از وزن و بار انسانهای درگذشته بر بازماندگانشان بگیرم؛ وزنی که خیلی سنگینتر از فقط 21 است». همین ایده بود که درونمایه اصلی 21 گرم را تشکیل داد و نام فیلم هم از آن گرفته شد. 21 گرم که فیلمی درباره مرگ و فلسفه آن است؛ از قطعات پراکنده یک داستان و بدون هیچ ترتیبی تشکیل شده که بخشهای مختلف فیلم را تشکیل میدهند. اگر بخواهیم داستان فیلم را سرراست تعریف کنیم میتوانیم این طور بگوییم که جک، مردی که در گذشته خلافکار بوده و حالا یک مسیحی مومن است، در یک تصادف باعث مرگ یک مرد و دو دخترش میشود و از صحنه حادثه فرار میکند. مرد دچار مرگ مغزی میشود و همسرش کریستینا قبول میکند که قلبش را به بیماری که نیازمند است، اهدا کند. این اتفاق باعث شکل گرفتن روابطی بین جک و مردی که با پیوند قلب نجات یافته و کریستینا میشود. 21 گرم یکی از آثار نمونهای تاریخ سینماست و با این که مجموعا از 109 صحنه پس و پیش شده به لحاظ زمانی تشکیل شده، اما این ساختار و شیوه روایت تماشاگر را آزار نمیدهد و تا پایان به دیدن آن مشتاق نگه میدارد. ساختار فیلم به گونهای است که چنین شیوهای اصلا متظاهرانه و آزارنده به نظر نمیرسد و کاملا در خدمت مفاهیم و درونمایههای فیلم است. این که چطور بیآنکه بخواهیم وارد زندگی یکدیگر میشویم، این که چطور گاه سرنوشت آدمها دست خودشان نیست و بیآنکه بخواهند بر سرنوشت دیگری هم تاثیر میگذارند و بالاخره مفهوم زمان و این که چطور با گذشت زمان، هیچ کاری جز افسوس برای آنهایی که از دستش دادهاند باقی نمیماند. ساختار غیرخطی و چندپارگی فیلم انتخاب آریاگای فیلمنامهنویس بود. او موفق شد که تداوم حسی صحنهها را رعایت کند. هرچند به گفته خودش در میان فصلها و نماهای پراکنده فیلم فقدان اطلاعات اساسی داستان کاملا حس میشود، اما سعی شده که در هر حال تداوم حسی صحنهها رعایت شود.
ایناریتوی کارگردان 21 گرم را فیلمی درباره امید و روشنی دانسته و این که در پایان همه شخصیتها به چیزهایی میرسند که به آنها یاد میدهد چطور آدمهای بهتری باشند. موفقیت 21 گرم راه را برای ساختن سومین فیلم ایناریتو (بابل) باز کرد. همچنان با همان شیوه روایی و فرمی و نقش پررنگ تصادف در زندگی آدمها، فیلم در چهار کشور و چند بازیگر مهم و معروف ساخته شد. بخشی از فیلم در مراکش میگذرد که شخصیتهایش یک مرد چوپان و دو پسر نوجوانش هستند که با تفنگ به یک اتوبوس توریستی شلیک میکنند که سوزان (کیت بلانشت) و همسرش ریچارد (براد پیت) در آن هستند.
گلوله به سوزان اصابت میکند و از سوی دیگر در آمریکا زنی مکزیکی که از دو فرزند ریچارد مراقبت میکند، منتظر بازگشت او و سوزان است. بخشی از داستان هم در ژاپن اتفاق میافتد که در این بخش با دختر کر و لالی مواجهیم که مادرش را از دست داده و به دلیل غیبتهای طولانی پدرش، نیازهای عاطفی خود را از راههای دیگری تامین میکند. در نهایت مثل دو فیلم قبلی ایناریتو، همه این روایتها و اپیزودها به هم گره میخورند و سرنوشت شخصیتها با هم ارتباط پیدا میکند. عنوان فیلم اشاره دارد به اسطوره عهد عتیق در سفر پیدایش. اینکه پس از توفان نوح و پراکنده شدن فرزندان نوح در نقاط مختلف زمین، جمعیت دنیا کمکم زیاد شد و به طرف شرق کوچ کرد تا به جایی به اسم بابل رسید. مردمی که در آنجا زندگی میکردند تصمیم گرفتند شهری بزرگ و برجی بلند در آن بسازند. اما خداوند که دید همه مردم متحد شدهاند و اگر همین طور پیش برود، در آینده هر کاری که بخواهند انجام میدهند، زبان آنها را تغییر داد تا حرف یکدیگر را نفهمند. این باعث شد که مردم دیگر نتوانند آن شهر را بسازند و باز در سطح زمین پراکنده شدند. به همین دلیل آن شهر بابل (به معنای اختلاف) نامیده شد. ایناریتو در بابل این حکایت را دستمایهای قرار داده برای نشان دادن پراکندگی و ناتوانی در ایجاد ارتباط بین انسانهای معاصر. ایناریتو در بابل البته سیاسیترین فیلم کارنامهاش را هم ارائه داده، به گونهای که اگر در عشق سگی و 21 گرم رابطه بین انسانها بدون در نظر گرفتن (یا با کم رنگ بودن) مناسبات اجتماعی سیاسی آنها تصویر میشد در بابل که در جغرافیای بسیار وسیعتری جریان دارد، مشکلات و موانع سیاسی و دیپلماتیک در تاثیر بر سرنوشت آدمها، کارکردی قوی و موثر دارند. هرچند خود ایناریتو معتقد است بابل فیلمی درباره مرزهای فیزیکی نیست، بلکه بیشتر درباره مرزهایی است که در درون ما وجود دارد. ایناریتو همچنین گفته که بابل را به قصد ساخت فیلمی درباره تفاوت بین انسانها شروع کرد، اما بعدها فهمید که فیلم درباره این است که چه چیزهایی آدمها را به هم نزدیک میکند. ضمن اینکه براد پیت یکی از متفاوتترین بازیهای کارنامهاش را در نقش مردی میانسال در این فیلم ایفا کرد. بابل در پنجاه و نهمین جشنواره کن جایزه بهترین کارگردانی را نصیب ایناریتو کرد و در مراسم اسکار نامزد هفت جایزه شد که از آن بین اسکار بهترین موسیقی متن به گوستاوو سانتائولایا رسید.
به غیر از همکاری همیشگی ایناریتو با آریاگا، سانتائولایای آهنگساز هم همکار همیشگی ایناریتو بوده که فعالیتش را در این زمینه به طور رسمی با فیلم عشق سگی آغاز کرد و با موسیقی 21 گرم توانست اعتبار زیادی کسب کند. اسکار او برای بابل پس از کوهستان بروکبک، دومین اسکاری است که نصیب این آهنگساز شده است.
همچنین باید به همکاری مستمر ایناریتو با رودریگو پریتوی فیلمبردار نیز اشاره کرد که بخش زیادی از تاثیر فیلمها (از جمله حرکتهای دوربین روی دست) حاصل مهارت و توانایی اوست. ایناریتو با ساختن این سه فیلم، حالا یکی از معتبرترین فیلمسازهای مکزیکی است که توانسته دامنه فیلمسازیاش را به فراتر از مرزهای این کشور گسترش دهد.
مسعود ثابتی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم