بعضی دانشگاه های ما یک شعبه بد از دانشگاههای امریکا هستند. در آن چیزی تدریس می شود که مسوولان دوست دارند آن را علم بنامند؛ اما این علم ، ترجمه ای است نادقیق و ناکارآمد از علم تجربی غربی. بی ریشه و بی اصالت . از زیر بته به عمل آمده و پرواضح است چیزی که ریشه ندوانیده باشد، بزرگ نمی شود. از روزی که شروع
کد خبر: ۱۶۱۴۹
کردیم به ترجمه علم ، حالی مان نشد که علم تجربی غرب ، براساس تجربه غربیان از جهان راست شده است و ما اگر بخواهیم علم تجربی داشته باشیم ، دست کم باید خودمان تجربه کنیم . هر بچه دبیرستانی این ملک ، قوانین نیوتن را باید برای امتحاناتش حفظ کند؛ اما هیچ زمانی در نمی یابد که قانون سوم (هر عملی را عکس العملی است ) عینا از قانون علیت منتج می شود و بوعلی سینا سالها پیش در شفا چنین نگاشته است که «اگر نبود اصطکاک ، جسمی که در حرکت بود، هرگز از حرکت باز نمی ایستاد...» هیچ گاه به این فکر نکرده است که چرا شتاب و نیرو و جرم در ارتباط هستند. این یکی عقلی بوده یا تجربی ؛ حضرت سر آیزاک چگونه این قانون را از دل طبیعت بیرون کشیده بود؛ هیچ زمانی کسی برای ما قصه نیوتن را تعریف نکرده است که چگونه سطوح شیب دار را در زوایای مختلف می آزمود و نمودار سرعت و زمان را رسم می کرد و شبه خطی بودن آن را در می یافت و... از کل نیوتن همین را چپانده اند که یک سیب از بالای درختی افتاد و همه چیز کشف شد. حالا همه سیستم آموزشی کشور هم منتظر نشسته اند تا سیبی از بالای درخت بیفتد و خورشید مشرقی به در آید... چون نحوه تولید علم غربی را نمی فهمد، عادت می کند به لقمه آماده جویدن ، پس دستگاه گوارشش نحیف و نحیف تر می شود؛ تا آنجا که به یک هندبوک ساده ، یک حل المسائل مبتذل ، یک دایره المعارف تنک تبدیل می شود. ما نمی دانیم که علم چگونه تولید می شود. برای همین پای این قافله تا به حشر لنگ است . روند ترجمه علم ، اگر به تولید علم تبدیل نشود، روزاروز پرت و پلاتر خواهیم شد. تازه من می خواهم بگویم که حتی با آوردن روش شناسی علم تجربی غرب هم به جایی نخواهیم رسید. دست بالا می شویم یک شعبه از شعبات بد و عقب افتاده دانشگاه های غربی . ما حتی باید روش شناسی علمی مان را نیز خود تولید کنیم و این علم ، از تولید سوال آغاز می شود. ما باید بتوانیم سوال بومی طرح کنیم تا برای یافتن جواب مجبور به تولید علم شویم . سالهاست که باب تولید سوال علمی در این مملکت بسته شده است . از شور و نشاط علمی هیچ خبری نیست . دانشگاه هایی که در آن علم تولید نشود و زورکی تدریس شود، بدل می شوند به گورستان های علمی . باور کنیم که همیشه این گونه نبوده است ... بالا برویم و پایین بیایم ، سر معمار مسجد شاه اصفهان ، اگر شیخ بهایی بوده باشد، سهمی را می دانسته که یعنی چه . کانونش را می توانسته محاسبه کند. انعکاس صوت را درک می کرده و برای همین منبر را توی کانون قرار می داده . با آن ساعت خورشیدی که کتره ای در حیاط پشتی جاسازی کرده است ، معلوم می کند که از خط السیر خورشید اطلاع داشته است و دست کم از نوع حرکت نسبی زمین و خورشید و تغییر آن در طی روز و فصل آگاه بوده . نه فقط این که از بار گسترده شکلهای سهموی و محاسبه استحکام گنبدها هم چیزی بارش بوده . گذشته از همه اینها آنقدر ذوق هنری داشته که سر در مسجد را که منطبق بر جهات اصلی شرق و غرب است ، آنقدر بلند بگیرد که انحراف زاویه جنوب با قبله ، معماری میدان شاه اصفهان را به هم نریزد. هنوز هم وقتی وارد می شوی ، آنچنان در راهرو تاب می خوری و چنان از بلندی و زیبایی بنا حیرت زده می شوی که متوجه این تغییر زاویه نمی شوی ! سر در ورودی منطبق با جهات اصلی ، با محراب ، ثلث قائمه اختلاف دارد! این بابا یک علمی داشته است دیگر. نمی توان که همین جور کتره ای نشست و چنین بنایی علم کرد که امروز بعد از گذشت چند قرن فقط از نگاه کردنش هوش از سر آدم می پرد... مقایسه اش کنید با معمار این شیر پاکتی سه گوش که به جای بنای مجلس شورای اسلامی به ما قالب کرده اند؛ یک چیز بی ریخت و بی هویت که نه می توانی وصلش کنی به پیرامید لوور، نه به اهرام مصر... یک چیز من درآوردی بی روح که هنوز که نو است ، نمی توان با طیب خاطر جوری به کنیتکس نمای آن نگاه کرد که بعد نیاز به کلینکس ! پیدا نشود و اگر بهایی اختلاف قبله و جنوب را در اصفهان ، جوری راست و ریست می کند که به عقل جن هم نمی رسد، این بابا هم جوری این بنا را می سازد که کلی ساختمان را باید دورش خراب کرد تا بنا دیده شود. (و خدا وکیلی ما که رفتیم تا این بنا را ملاحظه بفرماییم ، برای هزارمین بار در زندگی مان چنان محو مسجد سپهسالار شدیم که اصلا بنای جدید را ندیدیم .) معمار این بنای مجلس ، آرشیتکت است و درس خوانده است و حکما کلی بارش است و اگر هم با او مصاحبه کنی از نقاشی میرو برایت ردیف می کند تا مجسمه مونه ؛ اما شیخ بهایی امل است و پس بیسواد است و تا کی به تمنای وصال تو یگانه است و... به پیر به پیغمبر، شیخ بهایی بیش از این آرشیتکت وطنی زندگی کرده است ؛ زندگی یعنی این که شعر گفته است ، تفلسف کرده است ، شاگرد پرورانده است ، کاریز نجف آباد را احیا کرده است و تقسیم کرده است ، حکم فقهی داده است برای مردمی که آب از زمینشان می گذشته که چه سهمی از آب دارند و حق و حقوقشان از کجا تادیه شود، مسجد ساخته است ، خیابان طرح کرده است (جوری که هنوز هم چهارباغ پایین زیباترین خیابان اصفهان است ) و در آخر هم آنقدر حالی اش بوده که در شیر و شکر در فصل «فی ذم من صرف خلاصه عمره فی العلوم الرسمیه المجازیه » و فصل بعدی ، «فی العلم النافع فی العماد»، چنین فرموده است :
ای کرده به علم مجازی خوی
نشنیده ز علم حقیقی بوی
سرگرم به فکرت یونانی
دلسرد ز حکمت ایمانی
راهی ننمود اشاراتش
دل شاد نشد ز بشاراتش
تا کی ز شفاش شفا طلبی
وز کاسه زهر دوا طلبی
تا چند چو نکبتیان مانی
بر سفره چرکن یونانی
ای مانده ز مقصد عالی دور
آکنده دماغ ز باد غرور
از علم رسوم چه می جویی
اندر طلبش تا کی پویی
تا چند زنی ز ریاضی لاف
تا کی بافی هزار گزاف
ز دوایر عشر و دقایق وی
هرگز نبری به حقایق پی
در قبر به قوت سوال و جواب
نفعی ندهد به تو اسطرلاب ...
رضا امیرخانی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها