یک کارآفرین نیشابوری ارتقای زندگی زنان سرپرست‌خانوار را با کشاورزی شهری دنبال می‌کند

النگوهایی که کارساز شدند

گفتگو با محمدرضا حسن زاده،‌ رکورددار حفظ اعداد در جهان که به‌تازگی رکورد رقیب هندی را شکسته است

حافظه‌ام داستان‌سراست

محمدرضا حسن‌زاده را تا اطلاع ثانوی باید مرد حافظه جهان بدانیم. جوانی ۲۵ساله و اهل تبریز که قطار اعداد را با حافظه جادویی‌اش چنان حفظ می‌کند که همه حیران می‌مانند.
کد خبر: ۱۳۴۶۶۴۷

او رکورددار حفظ اعداد در دنیاست که اول آبان امسال توانست ۱۲۸ عدد را که پشت‌سرهم قطار شده بود بعد از یک دقیقه نگاه کردن به آنها ‌از حفظ بگوید.

حافظه او یک حافظه تمرین‌ دیده است، یک حافظه ورزشکار که با انواع و اقسام روش‌ها و تکنیک‌ها ورزیده شده و آماده ورود به هر چالشی است.

حسن‌زاده اما همیشه چنین آدم قابل‌تحسینی نبوده است. او در سال‌های نه‌چندان دور، در روزهایی که قرار بود از مدرسه اخراج شود و در همه سال‌هایی که بلد نبود درس بخواند به‌قدری از ضعف حافظه و کندی یادگیری رنج می‌برد که دنبال قرص‌های تقویت حافظه از این داروخانه به آن عطاری می‌رفت.

محمدرضا، داستان زندگی جالبی دارد و عملا زندگی‌اش به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش اول که پر از ناکامی است و بخش دوم که سرشار ازموفقیت است. حائل این دو دنیا هم چیزی نیست جز تلاش،‌ پشتکار و خواستن.

شما امروز مرد حافظه جهان و رکورددار گینس هستید اما در گذشته یک دانش‌آموز درس‌نخوان و شکست‌خورده بودید. این تضاد جالب‌توجه است. شنیده‌ام حتی قرار بود از مدرسه اخراج شوید،‌ درست است؟

بله، اخراج موقت شدم و حتی قرار بود اخراج دائمی هم بشوم که علتش درس‌نخواندن بود. البته خوشبختانه اخراجم نکردند و مدیر مدرسه از من تعهد گرفت که درس بخوانم و من هم تعهد دادم ولی مگر با تعهد دادن کسی درس‌خوان می‌شود؟

چرا درس نمی‌خواندید؟ مشکل‌تان چه بود؟

فکر می‌کردم حافظه ضعیفی دارم و برای جبران این نقص همیشه در داروخانه‌ها و عطاری‌ها دنبال قرص‌های تقویت‌حافظه بودم. بعد فهمیدم این قرص‌ها نه‌تنها اثرمثبت ندارد بلکه چون حاوی شیشه است حتی اثرات مخرب و منفی نیز بر مغز دارد. این قرص‌ها البته باعث می‌شد توهم باهوش‌‌بودن پیدا کنی ولی توهم باهوش‌بودن با باهوش‌بودن فرق دارد. در مسابقات جهانی حافظه هم می‌بینید که چیزی به اسم دوپینگ وجود ندارد چون دوپینگ هیچ تاثیری بر حافظه ندارد.

اصلا درس‌خواندن را دوست داشتید؟

بله، شیفته رشته ادبیات و علوم‌انسانی بودم و می‌خواستم روان‌شناس شوم اما مدرسه اجازه نمی‌داد وارد این رشته شوم، چون می‌گفتند از پس آن برنمی‌آیم. مشکل اصلی این بود که معلم‌ها فقط درس می‌دادند و می‌گفتند درس بخوانید اما هیچ‌کدام‌شان نمی‌گفتند چطور درس بخوانیم درحالی‌که من نیاز داشتم کسی روش‌های درس‌خواندن را یادم بدهد.

برای جبران این خلأ بود که دنبال تقویت حافظه رفتید؟

چاره‌ای جز این نداشتم، چون اگر دنبال تقویت حافظه نمی‌رفتم اخراجم حتمی بود. همیشه وقتی تبلیغ کلاس‌های تقویت‌حافظه و تندخوانی و یادگیری سریع را می‌دیدم،‌ مطمئن بودم که اینها دروغ و برای کاسبی است اما در آن مقطع راه دیگری جز توسل به این دوره‌ها و کلاس‌ها نداشتم.

به فکر ترک‌ تحصیل هم افتادید؟

بله، حتی به فکر افتاده بودم که جذب نیروی انتظامی شوم و از درس و مدرسه فرار کنم که ماجرای تقویت‌حافظه پیش‌آمد و زندگی‌ام به‌کلی تغییر کرد. همین باعث شد با وجود این‌که دبیرستان را افتضاح شروع کردم بالاخره دیپلم بگیرم و وارد پیش‌دانشگاهی شوم. روزی که ناظم مرا در پیش‌دانشگاهی دید از شدت تعجب چهار بار پرسید حسن‌زاده تو دیپلم گرفتی؟

پس در زندگی شما یک معجزه اتفاق افتاده.

به نظرم خدا دستم را گرفت و کمکم کرد و او خواست که اینچنین شود. آن زمان وضع مالی خانواده ما خوب نبود به‌طوری که من نمی‌توانستم از بسیاری از امکانات استفاده کنم. حتی ابتدا نتوانستم در کلاس‌های حضوری تقویت حافظه شرکت کنم بلکه با آموزش مجازی شروع کردم که هشت فایل نیم ساعته بود.

کسی که آموزش می‌داد مردی بود با صدای مردانه زیبا و جذاب که خیلی خوب آموزش می‌داد. اولین تمرینش این بود که هشت لغت را می‌گفت و می‌خواست که آنها را حفظ کنیم. من چند بار امتحان کردم اما نتوانستم ولی بالاخره موفق شدم چون آموزش‌دهنده می‌گفت اگر از روشی که به شما یاد می‌دهم استفاده کنید موفق به حفظ این هشت لغت می‌شوید.

او به من چطور خواندن و چطور حفظ کردن را آموخت و من به‌تدریج توانستم لغت‌های بیشتری را حفظ کنم. این موفقیت باعث شد عاشق درس خواندن و مطالعه شوم و به این نتیجه برسم که حافظه ضعیفی ندارم بلکه فقط بلد نیستم چطور از حافظه‌ام استفاده کنم. واقعیت هم همین است که همه آدم‌ها تقریبا حافظه یکسانی دارند اما یک نفر روی حافظه‌اش کار می‌کند و آن قوی می‌شود و یک نفر برای تقویت حافظه‌اش کاری نمی‌کند و این حافظه ضعیف می‌ماند.

سراغ کلاس‌ های حضوری هم رفتید؟

بله چون به قدری شیفته تقویت حافظه شده بودم که می‌خواستم مطالب تازه‌تری یاد بگیرم. من به کلاس‌های مختلف رفتم و بعد از یک‌سال در کلاس‌های مرد حافظه آسیا که آن زمان آقای دیوید توماس بود شرکت کردم و چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. اتفاقا دو ماه بعد موفق شدم رکورد او در حفظ اعداد را بشکنم.

فرمول شما برای تقویت حافظه چیست؟

اصل اساسی در تقویت حافظه فقط تصویرسازی ذهنی است. مثال می‌زنم، برای چند لحظه فقط به سیب قرمز فکر کنید، حالا به سیب قرمز فکر نکنید. می‌بینید که ناخودآگاه سیب قرمز به ذهن شما می‌آید و نمی‌توانید به چیز دیگری فکر کنید. این همان تصویرسازی است که می‌گویم. من وقتی کل اعداد را می‌بینم یک داستان در ذهنم ساخته می‌شود، انگار یک فیلم دارد از جلوی چشم‌هایم رد می‌شود. در واقع در ذهن من اعداد فقط نماد هستند و هرکدام داستان مخصوص به خود دارند.

شما برای رکوردشکنی اخیرتان ۱۲۸عدد را حفظ کردید برای این اعداد چه داستانی ساختید؟

اگر درست یادم باشد عدد اول از آن ۱۲۸ عدد،‌ ۱۸ بود. من ۱۸ را به ۱۱۸ ربط دادم که مرکز تلفن است و برای اعداد بعدی هم داستان‌های دیگری به‌طوری که میانشان یک رابطه و خط داستانی ایجاد شد.

پس شما در ذهن‌تان داستانسرایی می‌کنید و بعد این داستان را به شکل اعداد بیان می‌کنید اما به یاد ماندن این داستان خودش چالش بزرگی است.

بله قطعا. برای به یادآوردن این داستان باید روی حافظه‌مان کار کنیم و از تکنیک‌ها کمک بگیریم.

حفظ کردن ۱۲۸ عدد در عرض یک دقیقه ثابت می‌کند که شما چه حافظه توانمندی دارید. طبیعتا شما همه چیز را خیلی خوب به‌خاطر می‌آورید و نمی‌توان جلوی شما موضوعی را حاشا کرد.

(باخنده) نه این‌طور نیست، اتفاقا من حافظه ضعیفی دارم. شاید با دوستانم برای ناهار به رستوران بروم اما دو ساعت بعد فراموش کنم که چه چیزی خوردم. ولی اگر چیزی برایم مهم باشد و بخواهم که در یادم بماند حتما می‌ماند. در واقع من انتخاب می‌کنم چه چیزی را در حافظه‌ام نگه دارم و چه چیزهایی را دور بیندازم چون حافظه انباری نیست که هر چیز بی‌ربطی را در آن نگه داریم. این را هم بگویم که فراموشی چیز بدی نیست، حتی نعمت است چون اگر قرار باشد هیچ چیزی را فراموش نکنیم دیوانه می‌شویم.

از ساعت‌های قبل از رکوردشکنی بگویید، خیلی دلهره داشتید؟ آخر قرار بود شما هشت عدد بیشتر از رکورددار هندی را به حافظه بسپارید.

استرسم فوق‌العاده بود و نمی‌توانستم درست بخوابم. دائم دفترچه‌ام کنار دستم بود و عدد حفظ می‌کردم، بعد یک چرت می‌زدم و با لرزش و داد و فریاد از خواب می‌پریدم. شب بسیار سختی بود.

نگران چه بودید؟

نگران این نبودم که نتوانم رکورد را بشکنم بلکه نگران همه کسانی بودم که به موفقیت من دل بسته بودند. در تبریز خیلی از نوجوان‌ها و جوان‌ها من را الگوی خودشان می‌دانند پس اگر شکست می‌خوردم فقط شکست من نبود بلکه شکست یک گروه بود. برای همین ازخدا خواستم نگذارد آبروریزی شود و امیدهایی که متوجه من شده از بین برود. باورش کردنش سخت است‌ اما یک هفته قبل از رکوردگیری ۹۰کیلو بودم و بعد از رکوردگیری۸۷ کیلو شدم یعنی در عرض یک هفته سه کیلو وزن کم کردم.

اگر کسی رکورد شما را که با این زحمت ثبت کرده‌اید بشکند، ناراحت می‌شوید؟

رکورد برای شکستن است پس ناراحت نمی‌شوم. در گینس زیاد اتفاق می‌افتد که امروز کسی رکورد می‌زند و فردا رکوردش شکسته می‌شود. پس مهم این است ما مغرور نشویم و قبل و بعد از رکوردزنی تفاوتی نکنیم. و مهم‌تر این که خدا کند دلی را نشکنیم چون آن وقت کائنات له‌مان می‌کند.

شما تقریبا بعد از پنج سال تلاش رکوردار گینس و صاحب عنوان جهانی شدید. با این سرعتی که پیش می‌روید، می‌خواهید به کجا برسید، یا بهتر بگویم آرمان شما چیست؟

سال‌ها قبل تلاش می‌کردم تا خودم را به دیگران ثابت کنم اما اکنون می‌خواهم به همه کسانی که شبیه گذشته من بودند کمک کنم. در واقع آرمانم این است دست دیگرانی را که حافظه ضعیفی دارند و مانند گذشته من زجر می‌کشند، بگیرم. حتی اگر لازم باشد این کار را رایگان انجام می‌دهم چون باور دارم زکات علم نشر آن است. دلم می‌خواهد همه بچه‌های کشور بدانند اگر گذشته بدی داشتند به این معنی نیست آینده بدی هم خواهندداشت چون با یک گذشته بد هم می‌توان آینده‌ای خوب ساخت.

مریم خباز - جامعه / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها