این قصه در نیشابور روایت میشود، در شهر علم و ادب در خراسانرضوی، در حاشیه شهر شادیاخ و روستاهای محروم اطراف که سالهاست مویه بیآبی سر دادهاند و خیلیها در آن زیر چتر بیرحم خشکسالی، کاسه چهکنم دست گرفتهاند. باید به سه سال پیش برگشت و صدای این مردم را شنید که شغل و درآمد را هر ثانیه واگویه میکردند و در جستوجوی آب باریکهای با کفشهای آهنی از این اداره به آن اداره دولتی میرفتند، تا عمق حکایتی را که قرار است نقل شود، حس کرد. این یک حکایت مربوط به مستقلشدن آدمهاست، قصه دست به زانو گرفتن و کمرهمت به میان بستن؛ قصه دلبریدن از هر چه وام و تسهیلات بانکی است، روایت تکیهدادن به اندک سرمایههای شخصی و راه را درست پیمودن. قصهای که البته ویروس کرونا بدجوری به جانش افتاد و اجزایش را که خوب به هم پیچیده شده بود، گسیخت ولی اصل قصه از بین نرفت و حالا در روزگاری که امیدها به فروکشکردن بیماری، قویتر از هر زمان دیگری است اینبار با رنگولعابی جدید در حال پیشروی است.
احمد همت آبادی یک جوان گلخانه دار نیشابوری است. او رشته کشاورزی را با گرایش باغبانی تا کارشناسیارشد ادامهداده و در انجمن کنترل بیولوژیک، راههای مبارزه با آفات و کاهش مصرف سموم و در نتیجه تولید محصولات کشاورزی سالم را تمرین میکند.
در گلخانه شخصی او خیار و گوجه و فلفل و سایر سبزیها و صیفیها قد میکشند و رشد میکنند تا بازاری شوند؛ این کسبوکار احمد همتآبادی است. مثل هر شخص بازاری دیگر او نیز با مردم زیادی سروکار دارد که عدهای دنبال معامله و خرید و فروشاند و عدهای دنبال یافتن شغل. احمد میدید که چطور افراد نیازمند شهر نیشابور و اطراف به ادارات دولتی متوسل میشوند و برای این که کاری هرقدر سطح پایین داشته باشند عجز و لابه میکنند. او میدید مردمی که دستبهدامن جایی مثل شورایشهر میشوند و از نمایندههای شورا کمک میخواهند، مطالبهشان همه از جنس معیشت است نه مطالبات شهری و عمرانی.
این صدای درد بیشغلی و بیکاری بود که به گوش وی میرسید، صدایی که شنیدنش سخت بود و بیاعتنا از کنارش گذشتن سختتر. این صدا یک جرقه شد، یک انگیزه درونی برای حرکت به نفع مردم و گرفتن دست آدمهایی که فکر میکنند هیچ نیستند و از این هیچبودن رنج میبرند در حالی که اگر بخواهند و جدی باشند، همه چیز هستند.
شروع انگیزهسازی
توسعه گلخانه میتوانست بهترین راهکار باشد. احمد گلخانه را میشناخت و بر گلخانهداری مسلط بود آنقدر که میتوانست به دهها نفر آموزش دهد و قلاب ماهیگیری را دستشان بدهد و به جای خوراندن ماهی، فوتوفن کار را یادشان بدهد. او کولهبارش را جمع کرد و به حاشیه شهر نیشابور و روستاهای اطراف زد، به همان نقاطی که دیده بود مردمش چطور برای یافتن شغل عجز و لابه میکنند.
وجه مشترک همه این مردم فقر بود؛ هم فقر مالی و هم فقر دانشی. دانشی که اگر داشتند فقر مالی کمرنگتر از آنی که بود میشد. احمد همتآبادی همت کرد و به دیدار این مردم که بیشتر زنان سرپرست خانوار بودند رفت تا ابتدا ذهنشان را روشن کند و به آنها یاد بدهد که زندگی میتواند عوض شود یعنی دانش و آگاهی را برایشان سوغات برد. او از فواید راهاندازی شغلهای کوچک و خانگی برای این مردم گفت، از این که گلخانه چیست و چطور میتواند درآمدزا شود.
احمد میگوید این حرفها را که میزدم زنها مثل این که چیز تازهای شنیدهاند با شوق گوش میکردند و در خیالشان برای خودشان گلخانه میساختند ولی به خودشان که میآمدند و یاد جیبهای خالیشان که میافتادند انگار که حباب بالای سرشان ترکیده باشد شروع میکردند به شرح نداریها.
او میخندد و میگوید مقابل این انقلت آوردنهای زنها من فقط یک جمله گفتم که کارساز بود، این که مگر همه شما چند النگو در دستهایتان ندارید، پس میتوانید اینها را بفروشید و سرمایه کنید.
این جمله واقعا معجزه کرد و زنها را به خودشان آورد و یادشان انداخت که آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم.
گلخانهها برپا شد
احمد خودش زخمخورده تسهیلات بانکی است و خوب میدانست اگر مردم بیچیز، گرفتار وام شوند با آن سودهای گزاف حتما به خاک سیاه مینشینند. برای همین از همان اول کار، دور وام و تسهیلات را خط کشید و به افراد یاد داد که سمت تسهیلات نروند. به این ترتیب النگوها، انگشترها، گوشوارهها و هر آنچه از طلاجات در دست زنها بود فروخته شد و بهعنوان سرمایه به میدان آمد.
آنهایی که خانهای و حیاطی داشتند همان چند متر حیاط خانه شد زمین کار و آپارتماننشین هم اگر بودند پشتبامها، زمین کار شد. برنامه این بود که در این زمینهای کوچک که بعضیهایشان بیشتر از ۲۰متر نبود گلخانههای کوچک ساخته شود و درهر کدام از بانوان، کاکتوس و ساکولنت پرورش دهند. پس ۵۰بانو آستین بالا زدند و گلخانهها را ساختند، حتی آنهایی که پول کم داشتند و نمیتوانستند وسایل لازم را بخرند به کمک احمد که راهبرشان بود خرید کردند تا پس از رونق کسبوکار، قرضشان را پس بدهند.به این ترتیب در اندک مدتی۵۰گلخانه کوچک و جمعوجور درحاشیه شهر نیشابور و روستاهای اطراف برپا شد و بانوانی را مشغول کرد که دم و بازدمشان امید بود.
نفرین به کرونا
کاکتوسها و ساکولنتها حسابی داشتند جان میگرفتند و تکثیر میشدند و زنها کمکم داشتند در کار تولید حرفهای میشدند که کرونا از راه رسید. تولیدات گلخانههای خانگی به جایی رسیده بود که قابلیت صادرات داشت و احمد برای این که دغدغه تولیدکنندهها را کم کند همه تولیدات را میخرید تا آنها فقط متمرکز کار شوند و دغدغه فروش نداشته باشند.
تولیدات زنان سرپرستخانوار داشت آرامآرام به کشورهای اطراف صادر میشد و ارزآوری میکرد که کرونا اوج گرفت و وحشت کشورها از تجارت بینالمللی کاسهوکوزه ها را به هم زد. احمد میگوید داشتیم محصولات را برای شرکت در نمایشگاه مسکو و عمان آماده میکردیم که مرزها بسته شد و خریدارها از خرید منصرف شدند. بازار داخلی هم بهواسطه کرونا به هم ریخت و چند کانتینر محصول بلاتکلیف ماند.
این بلاتکلیفی، شوکی بود که به گلخانهداران کوچک وارد شد، بهتی که دو سال ادامه یافت و برخی از این کسبوکارهای خرد را متلاشی کرد. برخی اما تاب آوردند و از میدان نرفتند. گلخانههای این زنها در حیاط خانههای شهری و روستایی و روی پشتبامها ،نیمهجان به حیاتش ادامه داد و حتی برای این که بهتر نفس بکشند به جای کاکتوس و ساکولنت، گیاهان دیگری تولید کردند فقط به این دلیل که احمد میگوید زنها با اعتمادبهنفس تقویت شدهشان آموخته بودند که چطور باید روی پای خویش بایستند و چگونه باید دوباره از صفر شروع کنند.
پیش به سوی سبزی و صیفی سالم
ذهنی که دنبال ایجاد شغل و کسب درآمد باشد حتی اگر خسته شود از پا نمینشیند؛ ذهن احمد همتآبادی بعد از شوک کرونا اینگونه بود. او پس از ضربه کاری این ویروس به بازار گیاهان تولیدی، حسابی خسته بود ولی همین ذهن دنبال راهی برای گریز میگشت که عاقبت آن را یافت. راه این بود: تداوم مشارکتدادن مردم روستا در تولید و اینبار توسعه کار به شهر نیشابور و تقویت کشاورزی شهری.این راه میگفت هنوز میتوان گلخانههای کوچک ایجاد کرد و کسبوکاری مطمئن راه انداخت به این شرط که اینبار تمرکز بر بازار داخل و تولید محصولات کشاورزی باشد که نیاز هر روزه مردم ایران است؛ یعنی تازه خوری.
مدتی است با تکیه بر این نگرش، گلخانههای از پا افتاده دوران کرونا دارند احیا میشوند و پشتبام برخی خانهها در شهر نیشابور دارند به بستر تولید تبدیل میشوند تا اینبار به جای کاکتوس و ساکولنت، سبزی و صیفی تولید شود. این دفعه یک اتفاق دیگر هم دارد میافتد، این که در سطح شهر غرفههای دائمی در حال ساخت است که محصولات این گلخانههای خانگی را مستقیم و بیواسطه به مشتریان عرضه میکند.
این غرفهها مدتی است نور امید را در دل زنان سرپرست خانوار، حتی در دل سایر گروههای آسیبپذیر شهر نیشابور و حومه روشنکرده، مخصوصا معتادانی که در کمپ اجباری ترک اعتیاد، دورشدن از دور باطل زندگی را تمرین میکنند و قرار است در گلخانهای که در کمپ راه میافتد برای این غرفههای شهری، سبزی و صیفی تولید کنند، آن هم با آبهای خاکستری و بازیافتی.
احمد همتآبادی دلش روشن است و ایمان دارد که این راه جواب میدهد و این سبک از کسبوکار که به یک چرخه منسجم متکی است بالاخره امرار معاش خانوادههای ضعیف را روی غلتک میاندازد.
مریم خباز - جامعه / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد