گفتگو با دزد سابقه‌ داری که اسیر شیشه و وسوسه‌ هایش شده‌ است

شکار بچه پولدارها با کمک «شیوا»

تعدادسابقه‌هایش دو رقمی شده و به زندان و آزادی بعد از آن عادت کرده‌است. هر وقت در زندان مواد را ترک می‌کند، با خودش عهد می‌کند دیگر سمت مواد و دزدی نرود اما همین که آزاد می‌شود، روز از نو و روزی از نو. دوباره جرایمش را از سر می‌گیرد.
کد خبر: ۱۳۱۸۹۶۲

به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین، این بار هم به خاطر تشکیل باند سرقت مسلحانه و زورگیری دستگیر شد.

در حاشیه طرح پلیس‌آگاهی فرصتی دست می‌دهد تا با او درباره سرقت‌هایش صحبت کنیم.

به چه اتهامی دستگیر شدی؟
سرقت مسلحانه و کیف‌ قاپی.

چند فقره سرقت داشتی؟
بعد از اولین سرقت دستگیر شدم.

پس بدشانسی.
دقیقا همین‌طور است. جلوی ماشین پلیس، بنزین تمام کنی و مامور هم شک کند و با استعلام پلاک خودرو متوجه سرقتی بودن آن شود آخر بدشانسی است. خودمان هم فکر نمی‌کردیم، پایان کارمان این‌طوری باشد.

چند سال داری ؟
32 سال.

با این سن 11فقره هم سابقه داری؟
بله. البته 11بار دستگیر شدم ولی فقط چهار پنج بار آن به محکومیت ختم شد و به زندان رفتم.

معتادی؟
بله. شیشه می‌کشم.

چرا ترک نکردی؟
در زندان ترک می‌کنم اما آزاد که می‌شوم دوباره می‌روم سمتش. هیچ اراده‌ای در برابرش ندارم و نمی‌توانم ترکش کنم.

چطور با اعضای باند آشنا شدی؟
در یک مهمانی. شیوا عاشق هیجان بود و میلاد هم به پول نیاز داشت. نقشه‌ام را به آنها گفتم و قبول کردند در این سرقت‌ها با من همراه شوند.

نقشه‌ات چه بود؟
بچه پولدارها را سرکیسه کنیم.

چطور؟
شیوا را به عنوان طعمه در مسیر رانندگان قرار داده و وقتی یکی از این بچه پولدارها سوارش کرد، ما وارد عمل شویم. قرار بود خودمان را برادر شیوا معرفی کنیم و با کتک‌زدن راننده، ماشین و وسایل با ارزشش را سرقت کنیم. اولین روزی که برای سرقت رفتیم یکی از همین بچه‌پولدارهای ترسو شیوا را سوار کرد و ما توانستیم با تهدید از او اخاذی کنیم. راننده آنقدر ترسیده‌بود که هیچ مقاومتی نکرد و سوئیچ ماشین را همراه موبایل و ساعت گرانقیمتش به ما داد.

که بعدش هم دستگیر شدید؟
نه. من تبحر خاصی در کیف قاپی با ماشین دارم. با ماشین سرقتی شروع به کیف‌قاپی کردیم. از پنج
تا زن سرقت کرده‌بودیم که آن ماجرا پیش آمد و دستگیر شدیم.

پدر و مادرت در این مدت برای ترک اعتیادت کاری نکردند؟
آنها تحصیلکرده‌اند و من تنها فرزندشان هستم. در این مدت هم خیلی تلاش کردند اما من فقط ناامیدشان کردم. چه فکر و نقشه‌هایی برایم داشتند که همه را به باد دادم. حتی عشقم را از دست دادم.

پس شکست عشقی هم خورده‌ای؟
بله. دو سال پیش عاشق یکی از شاگردهای مادرم شدم. دختر خوب، مهربان و تحصیلکرده‌ای بود. هر بار با او صحبت می‌کردم، به زندگی سالم بیشتر امیدوار می‌شدم. شاید باور نکنید اما تصمیم گرفته‌بودم برای همیشه ترک کنم، درسم را ادامه بدهم و دور خلاف یک خط‌قرمز بکشم اما همه چیز یکدفعه‌ای خراب شد. نمی‌دانم چه کسی به او خبر داد که من معتاد و سابقه دار هستم. برخورد تندی با من کرد و دیگر جواب تماس‌هایم را نداد. بعد از این ماجرا از ازدواج برای همیشه متنفر شدم و به خودم قول دادم دیگر عاشق نشوم.

حرفی مانده؟
شاید این مصاحبه را پدر و مادرم بخوانند و امیدوارم یک روز به خاطر بدی‌هایی که در حقشان انجام دادم مرا ببخشند. من فرزند خلفی برای آنها نبودم و همیشه آبرویشان را برده‌ام. شاید این بار بتوانم برای همیشه ترک کنم و به زندگی برگردم. می‌خواهم تلاشم را بکنم و امیدوارم موفق شوم.

ضمیمه تپش روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها