قول جانشین نصرالله به دختر سردار سلیمانی +فیلم

قائم مقام دبیرکل حزب‌الله لبنان در خصوص نحوه ترور سپهبد شهید سلیمانی توسط آمریکا گفت: صراحتاً انتظار این عمل را نداشتم با این روشی که ترامپ اعلام کند و تبعات آن را بپذیرد.
کد خبر: ۱۲۴۴۵۵۵
قول جانشین نصرالله به دختر سردار سلیمانی +فیلم

به گزارش جام جم آنلاین از ایسنا ، قائم مقام دبیرکل حزب‌الله لبنان در گفت‌وگو با برنامه تلویزیونی «دست خط» با اشاره به نحوه ترور سپهبد شهید سلیمانی توسط آمریکا گفت: صراحتاً انتظار این عمل را نداشتم با این روشی که ترامپ اعلام کند و تبعات آن را بپذیرد، زیرا این حرکت و این گام خارج از اهداف و منافع آنهاست.

مشروح گفت‌وگوی حجت‌الاسلام والمسلمین «شیخ نعیم قاسم»، قائم مقام دبیرکل حزب‌الله لبنان با برنامه تلوزیونی دست خط به شرح ذیل است:

خیلی‌ها در کشور ما سید حسن نصرالله را دوست دارند، شاید اگر بگوییم محبوبیت سید حسن نصرالله بیشتر از حاج قاسم سلیمانی نباشد، کمتر از ایشان نیست. دوست دارم از حال و هوای سید حسن نصرالله در این چند روز بپرسم. در این مدت چطور هستند؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. در حقیقت اگر بخواهیم در مورد عشق و محبت و مودت بین دبیرکل حزب الله لبنان و شهید بزرگمان، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، صحبت کنیم شاید خیلی سخت باشد که ما از این علاقه صحبتی داشته باشیم. این علاقه در حقیقت یک نمونه عالی از مودت و احترام و همچنین تبادل نظر بین این دو نفر است، احترام متقابل در حد اعلاست، به خصوص اگر ما بخواهیم به نمونه عالی این محبت و این مودت در جنگ 33 روزه و در سال 2006 برگردیم که این محبت و مودت و این رابطه به حداعلای خود رسیده است.

به طوری که در برابر یک نمونه واحدی هستیم که بسیار سخت است که ما بتوانیم میزان مودت و عشق هر کدام را بسنجیم. همانندی که اگر در سیستم مدارس و کلاس‌بندی رجوع کنیم، ممکن است مثلا در کلاس الف نمونه‌های برتری داشته باشیم، بنابراین خیلی سخت است که بتوانیم میزان محبت و میزان مودت این دو شخصیت بزرگوار را بسنجیم. همان‌گونه که من مطلع بودم که فراتر از این محبت و فراتر از این رابطه مودت و همرزمی، در سطح خانوادگی هم رابطه بسیار نزدیکی بوده و مراودات بسیار محبت‌آمیزی بین خانواده این دو بزرگوار و خانواده‌های این دو مرد الهی بوده و برقرار است.

روز دوشنبه مراسم تشییع را تهران بودید. این استقبال از حاج قاسم و ابومهدی را چطور دیدید؟

خداوند را شاکر هستم که توانستم در این مراسم باشکوه شرکت کنم بنا به تکلیفی که دبیر کل محترم حزب الله به من دادند، تا بتوانیم در این آئین ابراز همدردی نسبت به این دو مرد بزرگوار و همرزمانشان ابراز بداریم.

حجم مشارکت بسیار بالا بود، به طوری که در طول حیات خودم چنین خروشی از مردم باوفا ندیده بودم. با اینکه مهمان ویژه این مراسم بودم و در چنین مراسمی معمولاً مهمانان ویژه ترتیبات خاصی را دارند، اما از زمانی که از ماشینم پیاده شدم تا دانشگاه تهران که باید آنجا مستقر شویم که یک مسافت صد متری است، من این مسافت صد متری را در بیش از یک ساعت و نیم طی کردم. میزان فشردگی جمعیت و میزان مشارکت آنقدر بالا بود که من می‌دیدم که مردم به سختی می‌توانستند بنشینند و بیشتر آنها ایستاده در مراسم شرکت می‌کردند و این نشانه عشق و علاقه و ارادت مردم باوفای ایران نسبت به این دو فرمانده عالیقدر و بزرگ است و این پیام بسیار روشنی دارد که ملت ایران علاقه و ارادت خود را نه بر اساس حاکم برقرار می‌کند، بلکه ملت ایران عشق و علاقه خود را بر اساس آرمان‌های مهم و برتر برمی‌گزیند. بنابراین افرادی که آرمانی هستند، مورد حمایت و پشتیبانی و علاقه مردم قرار می‌گیرند.

فکر می‌کردید که ترامپ و آمریکایی‌ها چنین کار و چنین حرکتی را با حاج قاسم کنند؟

صراحتاً انتظار این عمل را نداشتم و با این روشی که ترامپ اعلام کند و تبعات آن را بپذیرد، زیرا این حرکت و این گام خارج از اهداف و منافع آنهاست. فکر می‌کردم که آنها شاید بتوانند یک بمب دست‌ساز در راه حاج قاسم قرار بدهند و منطقه‌ای را موشک‌باران کنند یا نوکران خود را در منطقه مامور به این جنایت کنند و در آن صورت، عامل این کار را مخفی کنند و اعلام نکنند و مشخص نکنند.

من فکر می‌کنم ترامپ فکر کرده، ترور شهید بزرگوار ما حاج قاسم باعث ضعف محور مقاومت خواهد شد و ایران را وادار به نشستن بر میز مذاکره با او خواهد کرد. در حقیقت با این اقدام و با شهادت حاج قاسم سلیمانی، ما وارد مرحله تازه‌ای شدیم، مرحله‌ای که در آن پیروزی‌های بسیار چشمگیری در محور مقاومت علیه امریکا و استکبار تحقق خواهد یافت، به برکت خون این سردار.

آنچه موجب استحکام و ثمربخشی گام‌های ملت ایران در این راه خواهد شد در حقیقت، شهادت همرزم دیرین حاج قاسم یعنی ابومهدی المهندس است که باعث آمیختن خون شهدای عراق با خون شهید ایرانی بزرگوارمان و موجب همدلی میان دو ملت و باعث ایجاد پیروزی‌های مشترک محور مقاومت بر دشمنان مشترک دو ملت شده است.

آقای سید حسن نصرالله در این هفته که صحبت کردند جمله‌ای گفتند که «قاسم سلیمانی» فقط ایرانی نیست، قاسم سلیمانی به معنای کل مقاومت و کل امت است. ایرانی‌ها خودشان می‌دانند چطور انتقام بگیرند اما این چیزی از مسئولیت ما کم نمی‌کند. این بدین معناست که حزب الله لبنان و محور مقاومت اقدامات جدایی از جمهوری اسلامی خواهد کرد؟

انتقام مستقیم در حقیقت مسئولیت ملت و رهبری ایران است و آنها به خوبی می‌دانند که چگونه آمریکا را به درد آوردند و چگونه انتقامی بگیرند که در تاریخ آوازه آن بماند. بنابراین محور مقاومت و رهبران محور مقاومت به نظر من حقی نخواهند داشت که از رهبری و ملت ایران سوال کنند که چه زمانی و چگونه انتقام بگیرند، زیرا در جمهوری اسلامی ایران رهبری حیکمانه است و ملت بزرگواری است، چون سردار شهید ما یکی از بارزترین فرماندهان محور مقاومت هست، محوری که در راس آن ایران و کشورهای همپیمانان آن قرار دارد، بنابراین کشورهای محور مقاومت و نیروهای محور مقاومت مسئولیت بزرگی دارند که درس فراموش نشدنی به آمریکا بدهند.

درسی که شایسته مقام این شهید بزرگوار است، زیرا اگر ارکان این محور انتقام این فرمانده بارز محور مقاومت را نگیرند، آنها (دشمنان) اهداف خود را در منطقه محقق خواهند کرد. ما مسئولیت جداگانه‌ای داریم و این، جدای انتقامی است که رهبری و ملت ایران برای شهید ایرانی خود خواهند گرفت.

در این انتقامی که گرفته خواهد شد آیا رژیم صهیونیستی و سهم این رژیم و ارتجاع منطقه هم محاسبه خواهد شد؟

ما یک عنوان و یک هدف بزرگی را در این مرحله مطرح کردیم و آن خروج نیروهای نظامی آمریکا از منطقه است و این یک هدف راهبردی است؛ بنابراین خروج این نیروهای نظامی از منطقه موجب آرامش و موجب ثبات این منطقه خواهد بود و این یک هدف بزرگ و راهبردی است، اما چالش ما و جنگ ما با اسرائیل در حقیقت به مسئله آرمان فلسطین بستگی دارد و همچنین، رابطه و مشکلات ما با کشورهای عربی یک موضوع دیگری است، زیرا این کشورها و سردمداران آنها دست‌نشاندگانی هستند که مشکلات فراوانی دارند و اگر آنها بتوانند، بگذاریم مشکلات خود و بدبختی خود را حل و فصل کنند.

در این اتفاقی که رخ داد و ترور حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی، بلافاصله یکسری خبرهایی منتشر شد، مثلاً شایعه ترور خود شما و ترور شیخ محمد کوثرانی که مسئول پرونده عراق در حزب‌الله لبنان است و بلافاصله هم تکذیب شد. برای چه این شایعات را سریع منتشر کردند و هدف آنها به نظر شما چه بود؟

در حقیقت ما هیچ منبع معتبر و رسمی برای اشاعه این خبر پیدا نکردیم، بلکه برخی افراد در سایت‌های شخصی خود این خبر را منتشر کردند و شما می‌دانید این نوع اخبار طرفداران زیادی دارد. من به یقین نمی‌توانم بگویم آیا هدفی به دنبال انتشار این خبر بوده یا خیر، اما ما می‌دانیم انتشار چنین اخباری هیچ ارزشی ندارد و بی‌درنگ، حقایق سریع روشن شد و آشکار شد که این خبرها صحت ندارد.

آقای شیخ نعیم قاسم، برخی‌ها به خصوص عربستان سعودی شاید از ترور حاج قاسم سلیمانی به ویژه سر مسئله یمن، به نوعی خرسند باشند؛ فکر می‌کنید از این به بعد و بعد از شهادت حاج قاسم، یمن و مقاومت یمن و انصارالله یمن موضعی متفاوت‌تر خواهد داشت، یا همان مسیر قبلی مقاومت را طی خواهد کرد؟

من سردار بزرگ‌مان را به یک درخت تنومندی تشبیه می‌کنم که در زمین منطقه ریشه دوانده است و پر از برگ‌های سرسبز است، بنابراین اگر یک برگی از این درخت سرسبز و تنومند بیفتد، این به معنای پایان این درخت نیست و موضوع یمن هم ارتباطی به یک فرد ندارد، بلکه مسئولیت کل محور مقاومت تحت رهبری حضرت امام خامنه‌ای است و دشمنان ما جاهل هستند و نمی‌دانند شهادت برای ما دو ارزش والا دارد.

یک ارزش بسیار والا برای خود شخص شهید است که به معبود خود و به خداوند می‌رسد و ارزش والای دوم برای پیروان آن شهید است که خون تازه‌ای در وجود آنها برای ادامه این راه شهید به وجود خواهد آمد. بنابراین، من معتقد هستم این راه تشدید خواهد شد و پیروزی‌های درخشانی در آینده‌اش خواهد بود.

برخی نسبت به مذاکرات اخیر انصارالله یمن را با سعودی‌ها بدبین هستند و به نوعی می‌گویند، شاید مسیری را برای آن آمریکایی‌ها طراحی کرده باشند که منجر به ضعف محور مقاومت بشود. آیا این تحلیل درست است؟

محور مقاومت، محور بسیار نیرومندی است. بر حسب اطلاعاتی که من دارم پیشنهاد مذاکره از جانب عربستان سعودی بوده و آن هم به این دلیل است که جنازه‌های سربازان آنها زیاد شده و متحمل خسارت‌های فراوانی شده‌اند، اما در حین مذاکرات، با بهانه‌گیری عربستان مشخص شد که عربستانی‌ها به دنبال ایجاد صلح در یمن نیستند.

بلکه فقط به دنبال ایجاد آتش‌بس و به دنبال تجدید قوا هستند، بنابراین من معتقد هستم که این مذاکرات به شکست خواهد انجامید، همانطور که الان مشخص شد و من فکر می‌کنم که نیاز به وقت بیشتری داریم تا عربستان و آمریکا متوجه بشود که ادامه جنگ به ضرر آنهاست و آنها متحمل خسارت‌های فراوانی از ادامه جنگ خواهند بود، در آن زمان تن به مذاکرات واقعی خواهند داد و باید منتظر آن روز باشیم.

آمریکا در چند ماه اخیر حرکات و طراحی‌های جدیدی را شروع کرد، بعد از اینکه شکست بزرگی از محور مقاومت سر نابودی داعش خورد اول با لبنان شروع شد و اعتراضات در لبنان بود و تشدید کردن برخی از این اعتراضات بود. بعد برخی از این اعتراضات به عراق سرایت کرد و اغتشاشاتی که انجام می‌شد و بعد به جمهوری اسلامی ایران به بهانه افزایش قیمت بنزین رسید و بعد هم ابتدا لبنان و بعد جمهوری اسلامی و بعد عراق به یک تقریباً آرامش نسبی رسید و بعد ترور حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی رخ داد. فکر می‌کنید طراحی بعدی امریکایی‌ها در این مسیر چه خواهد بود؟

من معتقدم راهبرد و تئوری آمریکا برای مهار و سیطره بر منطقه، استفاده از تمام امکانات موجود از جمله تحریک عوامل داخلی و دخالت غیرمستقیم از طریق دست‌نشاندگان خود در منطقه برای ایجاد ناامنی در لبنان، عراق و ایران بود و به این شکل که نشان دهد، مردم آن مناطق خودجوش اقدام به این ناامنی می‌کنند و این را به عنوان نمونه و علامت نارضایتی آنها قملداد کنند و خود در پشت پرده باقی بماند.

الحمدالله به نتیجه خود نرسید و شاهد بودیم که آمریکا وارد فاز دوم راهبرد خود شده است و اقدام به ترور مستقیم حاج قاسم و همرزمان او کردند. این ترور مستقیم در حقیقت نشانه ضعف و ناامیدی و نارضایتی کامل آمریکا از عملکرد نوکرانش در منطقه است، اما آیا به ترورهای دیگری دست خواهد زد یا خیر؟ باید منتظر باشیم اما یقین داریم که آنها از تمام ابزار ممکن برای مهار منطقه و برای تاراج ثروت‌های منطقه استفاده خواهند کرد.

در ایران 10 سال پیش سر فتنه 88 شاهد بودیم برخی از سیاست‌ورزان و بزرگان ما درگیر فتنه شدند و غبار فتنه را نتوانستند تشخیص دهند. برخی می‌گویند در عراق هم اخیراً چنین اتفاقی افتاد.

اجازه بدهید از نگاه دیگری به فتنه 88 در ایران نگاه کنیم. فتنه 88 اصل نظام را هدف قرار داده بود، اما غبارها زدوده شد و ایران پیروزمندانه و قوی‌تر به راه انقلابی خود ادامه داد.

در حال حاضر هم در عراق فتنه غبارآلودی وجود دارد. خون مبارک این دو شهید باعث شد که پارلمان عراق در یک جلسه تاریخی گرد هم آید. این گروه‌های ناهمگون بر سر هدف بزرگی اجتماع کردند و این تصمیم تاریخی را گرفتند، بنابراین ما باید منتظر گام‌های بزرگی پس از فتنه عراق باشیم، با بیداری و با بصیرت مردم و رهبران سیاسی عراق.

دختر حاج قاسم سلیمانی هم با شبکه المنار لبنان مصاحبه کرد و هم در مراسم تشییع به آقای سید حسن نصرالله به عنوان عموی خودش خطاب قرار کرد و گفت مطمئن هستم که عموی من انتقام پدرم را خواهد گرفت. آیا آقای سید حسن نصرالله از الان طراحی‌های ویژه‌ای کردند؟ حتماً شما نمی‌توانید بیان کنید ولی می‌توانید بیان کنید که کارهایی می‌شود؟

من معتقدم پاسخ دبیرکل محترم حزب الله جناب سید حسن نصرالله قبل از آنکه دختر بزرگوار شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی، «زینب»، این سوال را مطرح کردند، این جواب را دادند که انتقام عادلانه و شایسته از خون شهید حاج قاسم سلیمانی، خروج تمام نیروهای نظامی آمریکا از کل منطقه است و من معتقدم این هدف بسیار بزرگ است؛ بنابراین من این پیام را به دختر برادر سید حسن نصرالله یعنی زینب خانم می‌دهم که چشمش مطمئن باشد و بداند که او مورد اعتماد و مورد احترام فراوان سید حسن نصرالله خواهد بود و انتقام خون پدر بزرگوار ایشان را حتماً خواهد گرفت.

آخرین بار حاج قاسم سلیمانی را چه زمانی دیدید؟

آخرین دیدار ما به سه ماه پیش برمی‌گردد. من اینجا باید این نکته را اعلام کنم که شهید بزرگوارمان، دیدارهای زیادی را از لبنان داشتند و مرتباً به لبنان می‌آمدند، زیرا در امور اجرایی موارد بسیار پیچیده‌ای است که باید این دو مرد بزرگوار بنشینند و درباره آن تصمیم بگیرند. اما در برخی موارد که برخی کارها نیازمند به مشارکت مسئولان دیگر از حزب‌الله هست، ما جلسات عمومی‌تری با شرکت 4 یا 5 نفر از رهبران حزب الله برگزار می‌کنیم، زیرا وجود آن شهید بزرگوار برای ما فرصت بسیار مهمی بود که از او راهبرد مقاومت را بشنویم.

سه ماه پیش حاج قاسم نسبت به جبهه مقاومت و آینده جبهه مقاومت و منطقه نگاه امیدوارکننده‌ای داشت؟

حاج قاسم در جلسات بسیار صریح و روشن بود و ایمان داشت که پیروزی نزدیک است، چه در سطح مسئله فلسطین و چه در سطح مشکلات منطقه؛ او نتیجه را به طور روشن می‌دید، اما معتقد بود برای رسیدن به این پیروزی، نیازمند پیکارهای فراوانی هست و نیازمند تحمل سختی‌هاست.

در خدمت حجت الاسلام و المسلمین شیخ نعیم قاسم، قائم مقام دبیر کل حزب الله لبنان، هستیم. 67 ساله هستید و کارشناسی شیمی خوانده‌اید، در دانشگاه لبنان و به زبان فرانسه! چطور به سمت حوزه علمیه و روحانیت رفتید؟ پدر هم روحانی بودند یا خیر؟

پدر من راننده تاکسی بود؛ یک فرد متدین و مادر بزرگوار من یک زنی متدین، اما بسیار معمولی بود. من هنگامی که 13 ساله بودم، به یاد دارم که برای اینکه ساعات ماه رمضان را بتوانم بگذرانم و گرسنگی را فراموش کنم، در مسجد می‌رفتم و در مسجد به دروسی که آنها داده می‌شد، گوش می‌دادم و مجذوب آن حلقه‌های درسی شدم؛ به طوری که بعد از ماه مبارک رمضان هم در طول دوران تحصیلی، همواره کتاب‌های علوم اسلامی را می‌گرفتم و تقریباً به طور میانگین روزی دو سه ساعت به مطالعه متون و کتاب‌های اسلامی می‌پرداختم.

جالب است بینندگان شما بدانند من عمویی نداشتم و دایی و خاله‌های زیادی داشتم، اما آنها متدین به آن صورت نبودند و همچنین در منطقه‌ای که من زندگی می‌کردم، یعنی در منطقه بیروت غربی، متدین و دیندار زیادی در آنجا زندگی نمی‌کردند؛ البته ما درباره سال 1976 صحبت می‌کنیم. در آن دوران در لبنان فضای تدین و دینداری خیلی کم بود اما این مشیت خداوند بود که دل من را به مسجد و تعالیم نورانی اسلام گره زد و در آن راه، با علما و با شخصیت‌های دینی برجسته‌ای آشنا شدم و در درس‌های آنها حاضر شدم و در سن 17 سالگی احساس کردم که من می‌توانم در امر مهم تبلیغ مسئولیت ایفا کنم، بنابراین در همان مسجد من گروهی از نوجوانان را بین 8 تا 10 نفر بین سنین 10-8 سال را جمع می‌کردم و قبلاً برای آنها داستانی از داستان انبیاء یا ائمه اطهار (ع) آماده می‌کردم و برای آنها بازگو می‌کردم و بنابراین، من آثار مبارک این تبلیغ را احساس کردم و در خودم این توانائی را احساس کردم که من می‌توانم این نقش را ایفا کنم.

در آن سال‌ها هیچگاه به ذهنم خطور نمی‌کرد من روزی به لباس روحانیت ملبس شوم و یک شخص مبلغ روحانی باشم، با اینکه توانمندی‌های خطابه و توانمندی تبلیغاتی خودم روز به روز توانمندتر و قوی‌تر می‌شد اما هیچگاه به این فکر نیفتادم من روزی به عنوان روحانی باشم. در سن 17 سالگی وارد دانشگاه به زبان فرانسوی شدم و رشته شیمی را انتخاب کردم، به این هدف که بتوانم دبیری در دبیرستان باشم و به شاگردان به زبان فرانسوی درس بدهم، اما همزمان این مسئولیت را در خود احساس می‌کردم که من باید دین اسلام را در کنار تدریس، تبلیغ کنم اما این نیاز را احساس کردم که برای تثبیت معتقدات خود این نیاز را احساس کردم که من باید به روش حوزوی درس بخوانم فقط برای تقویت پایه‌های خود باشد، نه اینکه به این فکر باشم روزی روحانی باشم و همین طور هم شد.

در روزهای عاشورا در منطقه و مسجد خودمان، من مسئول ایراد سخنرانی‌های کوتاهی بودم و خودم اقدام به این کار می‌کردم اما بسیار کوتاه و منحصر به معرفی علمای سخنران بود و در حقیقت امنای مسجد به من اعتماد داشتند و این توانمندی را در من احساس می‌کردند که من می‌توانم سخنرانی‌ها و جلسات کوتاهی را اداره کنم اما من این توانمندی را در خود پرورش دادم با پیشرفت درس‌های حوزوی خودم در آن سال‌ها و وارد شدن به بحث خارج در دروس حوزوی، در حقیقت این نیاز و این کمبود را در سطح تبلیغ در لبنان احساس کردم و لمس کردم و یک چالش بزرگی را به مدت دو سال در درون خودم با آن زیستم و با آن در چالش بودم که آیا این تدریس شیمی را در دبیرستان ادامه بدهم و در کنار آن به وظیفه دینی خودم ادامه بدهم یا آنکه این تدریس را رها کنم.

در آن سال‌ها اساتید من، من را تشویق کردند که لباس روحانیت بر تن کنند و تدریس را کنار بگذارم، بنابراین بعد از آن، من این تصمیم را گرفتم زیرا نمی‌توانستم با لباس روحانیت تدریس خودم را ادامه بدهم و معتقد بودم عمر بسیار کوتاه است و من باید اهتمام خود و انرژی خود را صرف دین اسلام کنم و اینکه یک شخص روحانی تاثیرگذاری‌اش بسیار بیشتر از یک شخص عادی است بنابراین تصمیم نهایی را گرفتم و لباس روحانیت را بر تن کردم و به امر مهم تبلیغ ادامه دادم.

چند سالگی ازدواج کردید؟

در سال 1974 ازدواج کردم و در آن زمان 21 ساله بودم.

چطور با حاج خانم آشنا شدید؟

در دانشگاه بودم، مشغول تدریس بودم. در آن زمان یک جشنی برگزار شد برای بزرگداشت مالک ابن نبی که یکی از نویسندگان بزرگ و معروف بود، البته در آن زمان در محیط ما خانم‌های متدین بسیار کم بود و من اصلا با این مسئله موافق نبودم که یکی را انتخاب کنم که به خاطر من متدین بشود و من وقت خود را صرف تربیت آن کنم، زیرا من مسئولیت‌های تبلیغ خودم را داشتم.

در آن جشن نظر خودم را به یکی از حضار که خانم بسیار موقری بود، جلب شد و من سوال کردم و دوست او، او را برای من معرفی کرد. خانواده او را برای من معرفی کرد و ما مراسم رسمی را با خانواده محترم ایشان برگزار کردم. دو جلسه‌ای را زیرنظر این خانواده برگزار کردیم و مذاکره کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ما شایسته همدیگر هستیم و الحمدالله این وصلت صورت گرفت.

مهریه چقدر بود؟

یک مبلغ بسیار ناچیزی بود که من در خاطرم نیست، زیرا با مرور زمان ارزش آن بسیار کم است، به طوری که من رقم آن را الان به یاد ندارم، اما شما نگران نباشید توافق کامل داریم. (می‌خندد).

این نکته را اضافه کنم در آن جشن برای نویسنده بزرگ مالک ابن نبی همسرم در حقیقت خودش جزو برگزارکنندگان آن جشن بوده و کار او تدریس امور تربیتی و دینی در دبیرستان‌ها بود.

هنوز هم فعالیت می‌کنند؟

در چند سال اخیر این کار را به دلیل مسئولیت‌های خانه و فرزندان و رسیدگی به آنها کنار گذاشت، اما همچنان به برخی فعالیت‌های کوچک در این زمینه مشغول است.

چند فرزند دارید؟

شش فرزند دارم. دو دختر و 4 پسر. 6 فرزند من همگی ازدواج کردند و در حال حاضر من 15 نوه دارم.

نوه‌ها چند دختر و پسر هستند؟

در نوه‌ها، 10 دختر و 5 پسر دارم.

همه عضو حزب‌الله هستند؟ پسرها عضو حزب‌الله و اسلحه به دست هستند؟

بله. همه فرزندان من عضو حزب‌الله و مبارز هستند. یکی از فرزندان من در جنگ 33 روزه مجروح شد و نزدیک بود که پای او قطع بشود و سه روز بیهوش بود، اما با پیگیری‌های پزشکی و دعای خیرین سرانجام مداوا حاصل شد و الحمدالله پای او قطع نشد و به مبارزاتش ادامه می‌دهد. فرزند دوم هم در جنگ 33 روزه شرکت کرد و پیروزمندانه برگشت، اما در رسیدن به خانه یک ماشینی به او زد و پای او شکست تا مانند برادر خود باشد.

در کار خانه به خانم کمک می‌کنید؟

در حقیقت من خیلی کم پیش می‌آید به او در کار منزل کمک کنم، اما اگر نیاز داشته باشد یا اگر بیمار باشد من حتماً به او کمک می‌کنم اما یک مورد و یک نکته را برای تاریخ برای بینندگان شما ذکر کنم. هنگامی که من 14 ساله بودم مادرم با گاز سوخت و نه ماه در بیمارستان بود و بعد از نه ماه وقتی مداوا و مرخص شد 9 ماه هم در خانه استراحت می‌کرد.

تعداد اعضای خانواده ما زیاد بودند، من فرزند بزرگ خانواده بودم. خانه را تمیز می‌کردم، غذا درست می‌کردم، البته غذا به معنای اینکه سیب‌زمینی و تخم‌مرغ درست می‌کردم، غذاهای ساده بود، اما همیشه تهیه غذا با من بود. فامیل‌ها در حقیقت به ما کمک می‌کردند، اما عمده کارها را من انجام می‌دادم، حتی من برادر نوزادی داشتم که در آن دوران من پوشک او را عوض می‌کردم.

اهل ورزش هستید؟

بله. اهل ورزش هستم و در هفته سه روز را به ورزش اختصاص می‌دهم. ورزش مورد علاقه من پینگ‌پنگ است و یک ورزش بسیار تمیز و مفید برای بدن است و در کنار آن، اگر وقتی باشد در برخی موارد شنا و ورزش‌های دیگر دارم، اما به دلیل گسترش مسئولیت‌ها معمولاً این ورزش‌ها کم است، اما من همیشه این سه روز را در حقیقت مراقب هستم که ورزش کنم.

شما با امام موسی صدر مدتی بودید و در جنبش أمل هم ابتدا بودید. چطور با امام موسی صدر آشنا شدید؟

برای شما ذکر کردم که در سن نوجوانی علاقه وافری به یادگیری معارف و فن سخنرانی داشتم. در لبنان سه خطیب مشهوری در آن زمان بودند که یکی امام موسی صدر بود، یکی شیخ محمد شمس‌الدین و دیگری مرحوم آیت‌الله سید محمد حسین فضل‌الله بود و من علاقه فراوانی به حضور در مجالس آنها و یادگیری از سخنرانی این سه مرد بزرگوار داشتم.

بر اثر این علاقه‌مندی و پرسش‌ها یک نوع رابطه‌ای بین من و امام موسی صدر ایجاد شد و از طرف دیگر، در محله ما در مسجد یک ستادی به نام ستاد امور مسجد داشتم. من رئیس این ستاد بودم و هنگامی که امام موسی صدر در سال 1974 تصمیم به ایجاد جنبش أمل گرفت، از تمام ستادهای مساجد برای هماهنگی دعوت کرد و چون من رئیس آن ستاد بودم، در آن جلسات شرکت کردم بنابراین نوع جدیدی از رابطه با امام موسی صدر در رابطه با جنبش أمل آغاز شد و در حقیقت نیروهای جنبش أمل را من تربیت می‌کردم. دروس عقیدتی و فرهنگی برای آنها برگزار می‌کردم و در آن دوران، من معاون مسئول امور فرهنگی جنبس أمل بودم.

بعد از ربودن امام موسی صدر هم من به کار فرهنگی ادامه دادم و در آن زمان مسئول فرهنگی جنبش أمل به رحمت خدا رفت و من را به نام مسئول امور فرهنگی و تبلیغاتی جنبش انتخاب کردند و به کارم ادامه دادم. به طور کل 5 سال در جنبش أمل بودم.

چطور شد از جنبش أمل به حزب‌الله آمدید؟

من به این نکته باید اشاره کنم که در اواخر سال 1982 یک اختلاف دیدگاه‌های سیاسی بین رهبران جنبش أمل به وجود آمد و من ترجیح دادم که خودم را از آن اختلاف دور کنم، زیرا من اعتقادی به آن نداشتم و خود را بی‌طرف اعلام کردم، بنابراین من به کار ستاد مساجد برگشتم.

بعد از مدتی، یک تشکلی از ستاد مساجد به عنوان کانون ستادهای مساجد ایجاد کردیم و در همان زمان، یک انجمن دانشجویان مسلمان در لبنان بودند و من در آن انجمن هم فعالیت می‌کردم. در آن زمان حزب‌الدعوه عراق در لبنان دفتری داشت، اما کار آنها کار مخفیانه و کار تبلیغاتی بود. در آن زمان اعضای ستاد مساجد تصمیم گرفتیم با حضرت امام خمینی (ره) بیعت کنیم. در آن دوران هم گروهی از جنبش أمل به رهبری سید حسین موسوی که در حقیقت گروه أمل اسلامی بود در آن زمان هم بودند و با ما هم‌نظر بودند و ما تصمیم گرفتیم به همراه عده‌ای از علما و فضلا به خدمت امام (ره) برسیم و بیعت کنیم.

ما یک کمیته نه‌گانه تشکیل دادیم. سه تا از علمایی که عضو ستادهای اسلامی مساجد بودند و سه تا از اعضای جنبش أمل و سه تا از تشکل‌های دانشجویی بودند. ما این کمیته نه‌گانه را تشکیل دادیم و تصمیم گرفتیم خدمت حضرت امام (ره) برسیم و با او بیعت کردیم و اعلام کردیم ما آماده‌ایم زیر نظر ولایت فقیه و زیر نظر حضرتعالی فعالیت کنیم. حضرت امام (ره) در آن زمان موافقت کردند و همین باعث پیدایش «حزب‌الله» شد و در آن جلسه ما تصمیم گرفتیم، آن اعضای نه نفره تمام فعالیت‌های خود را در مساجد و در جنبش أمل ترک کنند و وقت خود را صرف تشکل جدید و عضویت در «حزب‌الله» کنند. نه فقط این 9 نفر، بلکه تمام افرادی که با آنها کار می‌کردند و در سال‌های بین 1980 و 1982 که در آن زمان هنوز حزب‌الله به وجود نیامده بود، در آن سال‌ها انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و ما در آن سال‌ها کارهای تبلیغاتی برای پشتیبانی از انقلاب اسلامی تحت عنوان «کمیته‌های اسلامی پشتیبان انقلاب اسلامی» فعالیت می‌کردیم. این کمیته‌ها در حقیقت گروه‌های جهادی داشتند. این گروه‌ها و افراد جهادی با اسرائیل زمانی که وارد بیروت شد، مجاهدت کردند و با آنها مبارزه کردند.

اگر آن اتفاق برای امام موسی صدر نمی‌افتاد آیا باز هم جنبش أمل را ترک می‌کردید؟

من علاقه‌ای به سوالات مجازی ندارم، زیرا آنها قابل بحث نیستند. من برای شما بیان کردم که من وارد امور کار تبلیغاتی و دینی با امام موسی صدر شدم و بر اثر اختلافات سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، از آن گروه و از آن کارها جدا شدم. گرچه من معتقد هستم که اگر چنانچه امام موسی صدر ربوده نمی‌شد، یکی از برجسته‌ترین حامیان انقلاب اسلامی ایران بود.

فکر می‌کنید امام موسی صدر هنوز هست؟

تا زمانی که به یک دلیل ملموس نرسیم و یک اثباتی به دست نیاوریم، نمی‌توانیم بگوییم خداوند او را مورد رحمت قرار داده است (شهد شده است). این امر ثابتی برای ماست.

اشاره به دیدار با حضرت امام خمینی (ره) کردید. قبل از انقلاب بود؟

نخیر.

بعد از انقلاب بود. اولین دیداری که داشتید چه حسی داشتید که ایشان را می‌دیدید؟

به یاد دارم دو احساس مهم و فراموش‌نشدنی در اولین دیدارم با حضرت امام بر من غلبه کرد. اولین احساس، یک احساس سعادت فراوان و دومین احساس که هرگز فراموش نمی‌کنم، این بود که من هرگز نتوانستم چشم خود را از سیمای جذاب و الهی حضرت امام بردارم و در طول دیدار به او خیره شده بودم.

یک اتفاقی در لبنان افتاد که فکر می‌کنم خیلی نادر بود و آن، نخست‌وزیر لبنان بود که عربستان سعودی به گروگان گرفت؛ یعنی زندانی کرد. بعد از بازگشت سعد حریری گفته شد دیداری با آقای سید حسن نصرالله هم داشته است. آیا تعریف کرد سعودی‌ها با او چه کردند؟

در حقیقت هیچ گونه دیدار شخصی بین نخست وزیر جناب آقای سعد حریری با دبیر کل محترم حزب‌الله لبنان جناب آقای سید حسن نصرالله صورت نگرفته است، بعد از بازگشت ایشان از بازداشت در عربستان سعودی.

حتی تا الان یک دیدار دوجانبه یا یک دیدار شخصی بین جناب سید حسن نصرالله و شیخ سعد حریری صورت نگرفته است، اما در طول بازداشت در حقیقت هماهنگی و تماس‌های مستقیمی بین معاون سیاسی حزب‌الله، جناب آقای حاج حسین خلیل، در ارتباط بود و تاکنون هم این ارتباط وجود دارد، اما خود نخست وزیر جناب آقای سعد حریری هیچ وقت تمایلی نداشتند، به بازگویی آنچه در بازداشت در عربستان سعودی برای ایشان اتفاق افتاده است.

مشکلات اخیر لبنان برای انتخاب نخست وزیر حل شد؟

ان‌شاءالله در روزهای آینده نخست وزیر منتخب، جناب آقای حسان دیاب اعضای کابینه خود را اعلام خواهد کرد و این کابینه مورد تائید پارلمان قرار خواهد گرفت و من معتقد هستم با آغاز کار این کابینه، روند حل مشکلاتی که در لبنان هست آغاز خواهد شد.

الان حزب الله لبنان نسبت به جنگ 33 روزه چقدر قوی‌تر شده و آیا رژیم صهیونیستی و امریکا این را می‌دانند؟

سلاح‌هایی که الان داریم، در مقایسه با سلاح‌هایی که قبل از جنگ 33 روزه داشتیم، بسیار پیشرفته و موثرتر است و در کنار آن ما تجربه ارزشمندی از جنگ 33 روزه داریم و تجربه ارزشمندتری از جنگ در سوریه داریم. موارد قوت بسیار زیادی پیدا کردیم. از جمله تعداد و نوع اسلحه‌ای که به دست آوردیم و همچنین فراوانی جنگجویان، فراوانی مقاومت‌گران و هم چنین تائیدی که در داخل لبنان ما پیدا کردیم و الان در حال حاضر، خیلی بیشتر از سال 2006 است و همچنین جایگاه سیاسی که حزب الله الان در درون سیستم سیاسی لبنان دارد، بسیار قوی‌تر از گذشته است.

از سال 2006 اسرائیل بسیار کار کرد، در طرف دیگر، ما هم از تجربیات خود برای تقویت نیروها بسیار استفاده کردیم و بیکار ننشستیم و مواضع خود را در تمام ابعاد تقویت کردیم. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، آنها با یک نسبت و یک درصدی، تقویت شدند اما ما با چند برابر نسبت به آنها نیرومند و قوی‌تر شدیم.

شما کتاب «رهبر احیاگر» را برای حضرت آیت‌الله خامنه ای و برای رهبری ایشان نوشتید. در اندیشه‌های راهبردی امام خامنه‌ای بود. چرا این کتاب را نوشتید؟

این نیاز را احساس کردم که خوانندگان آشنایی کامل و عمیقی به فکر راهبردی و تجددگرایی حضرت امام خامنه‌ای داشته باشند، زیرا آنها در حقیقت آشنایی سطحی دارند، از طریق خطبه‌هایی که حضرت آقا ایراد می‌فرمایند، اما آنکه نسبت به فکر راهبردی و تجددگرایی و اصالت ایشان و دیدگاه‌های روشنگرانه ایشان آشنایی کامل و احاطه کامل نداشته‌اند.

روی این کتاب تقریباً سه سال کار کردم و از بازخوردی که من دریافت کردم از افرادی که خارج از حزب‌الله بودند، بازخورد بسیار مثبتی بود و آنها اظهار داشتند که با خواندن این کتاب، آشنایی کاملی با شخصیت راهبردی و تجددگرایی امام خامنه‌ای پیدا کردند و البته قبل از آن، من کتابی تحت عنوان «اصالت و تجددگرایی» در مورد شخصیت و موضع‌گیری‌های تجددگرایانه امام خمینی (ره) داشتم و آن کتاب هم بازخورد بسیار مثبتی داشت.

رسم برنامه ما این است که دست‌خطی به یادگار از شما می‌گیریم که شما هر چه خواستید، خطاب به حاج قاسم برای ما بنویسید.

«بسم‌الله الرحمن الرحیم.

برادر و حبیب من، شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی، در جایگاه الهی و ابدی خود آرام و آرامش گرفته‌اید. در حالی که به لقای خداوند و نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (سلام الله علیهم) و شهدای بزرگوار رسیده‌اید؛ خوشا به سعادتت. برای تو از ما عهدی است همان گونه که ما را شناختید، به اینکه راه تو را ادامه خواهیم داد، در این راه جهادی، تحت رهبری ولی امر ما، حضرت امام خامنه‌ای (مدظله العالی) و بر سیره و نهج امام خمینی (قدس سره الشریف) و از خداوند بزرگ مسئلت می‌کنیم که شهادت نصیب ما بگردد.

برادرت نعیم قاسم».

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها