سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
برخی از فعالان محیطزیست این موضوع را مطرح میکنند که هیچ زیستبوم یا فرد از گونهای برای همیشه نباید از دست رود. اما واقعیت این است که اکنون گونههای متعددی در معرض خطر انقراض همیشگی هستند و منابع خیلی محدودی هم برای نجات آنها در دست است. چالش کارهای حفاظت از محیطزیست در اصل پیداکردن روشهایی است که از طریق آنها بتوان تخریب تنوع زیستی را در طول یک دوره مشخص با توجه به منابع مالی و انسانی محدود به حداقل رساند.
متمایز بودن، در معرض خطر قرار داشتن و سودمندی، سه فاکتور مهم برای تعیین اولویتهای حفاظت از گونهها و زیستبومها هستند. بنابراین برنامهریزان حفاظت از منابع طبیعی به سه پرسش مشترک اما مهم باید پاسخ دهند: نخست این که «چه چیزی» به حفاظت نیاز دارد؟ دوم این که «کجا» را باید حفاظت کرد؟ سوم این که «چگونه» باید حفاظت کرد؟
سه معیار میتواند برای پاسخ به این سه پرسش و تعیین اولویتهای حفاظتی به کار رود:
معیار اول: متمایز بودن یا غیرقابل جایگزین بودن. هر زیستبوم طبیعی معمولا از گونههای بومی نادر یا پارهای صفات غیرمعمول (مانند مساحت کوچک، ارزشهای بصری، سیماهای جغرافیایی منحصربهفرد) تشکیل شده است که از نظر فعالان محیطزیست شاید همه آنها اولویت بالایی برای حفاظت دارند. اما محدودیتهایی نظیر محدودیت مالی و محدودیت نیروی کار باعث میشود یک گونه که از نظر ردهبندی علمی متمایز است و ارزش حفاظتی بالایی هم دارد، بیشتر مورد توجه قرار گیرد و از نظر حفاظتی نیز در اولویت باشد.
معیار دوم: در معرض خطر بودن یا آسیبپذیری. لابد در خبرهای محیطزیستی خواندهاید نگرانیهایی در مورد گونههای در معرض خطر انقراض وجود دارد. تصور کنید پرندهای مانند درنای فریادکش (Grus Americana) با تنها حدود ۳۸۲ فرد، بیش از پرندهای مثل درنای شنزار (Grus Canadensis) که تقریبا ۵۲۰ هزار فرد از آن موجود است، نیاز به حفاظت دارد. همین قاعده در مورد زیستبومهایی که به شکل حتمی و قریبالوقوع در معرض تخریب قرار دارند نیز مصداق دارد. به عنوان مثال، جنگلهای بارانی غرب آفریقا، بالطبع اولویت حفاظتی بالاتری از جنگلهای دست کاشت دارند. در معرض خطر قرار گرفتن یک زیستبوم را میتوان به وسیله ابعاد قلمرو جغرافیایی آن، نرخ کاهش قلمرو آن و از دست رفتن عملکردهای بومشناختیاش و در نهایت مقایسه آنها با معیارهای فهرست سرخ اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (آییوسیان) برآورد کرد.
معیار سوم: سودمندی. به عنوان مثال گونههایی مانند خویشاوندان وحشی گندم که دارای ارزش بالقوه یا ذاتی برای انسانها هستند، اغلب ارزشهای حفاظتی زیادی دارند. همینطور حیواناتی مانند ببرها در هندوستان و سیاهگوش در اسپانیا که از نظر فرهنگی مورد توجه هستند، از نظر حفاظتی اولویت بالایی دارند.
از سوی دیگر، زیستبومهایی مانند تالابهای ساحلی که واجد ارزشهای عمده اقتصادی هستند، اولویت بیشتری برای حفاظت دارند. ضمن اینکه در سالهای گذشته، ارزش مناطق حفاظتشده جنگلی نیز به دلیل توانایی در نگهداری و جذب کربن بسیار افزایش یافته است.
اگر بخواهیم یک مثال بزنیم که هر سه فاکتور فوق را داشته باشد، میتوانیم به اژدهای کومودو (Varanus komodoensis) اندونزی اشاره کنیم. این حیوان بزرگترین مارمولک جهان است (ویژگی متمایز بودن)، تنها در تعداد کمی از جزایر کوچک با توسعه خیلی سریع زیست میکند (در معرض خطر بودن) و در آخر هم این که نهتنها ظرفیت بالایی به عنوان یک جاذبه گردشگری دارد بلکه در عین حال از نظر علمی هم بسیار مورد توجه است (سودمندی).
در حال حاضر تقریبا تمام جزایر اندونزیایی که اژدهای کومودو در آنها زیست میکند، تحت حفاظت قرار گرفتهاند و از آنها با نام پارک ملی کومودو یاد میشود. در عین حال سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی ملل متحد (یونسکو) نیز آنها را به عنوان سایتهای میراث جهانی به رسمیت شناخته است. این مناطق حفاظتشده خاص شامل مکانهای گوناگونی هستند که چه از نظر طبیعی و چه از نظر فرهنگی ارزشمند تلقی میشوند و به عنوان یک میراث جهانی نهتنها «ارزشهای برجستهای برای بشریت» دارند بلکه در عین حال جزو «منابع غیرقابل جایگزین» نیز هستند.
ارزشگذاریهای اقتصادی
انسانها از طبیعت به طرق گوناگون بهرهمند میشوند. برای مثال ما به صورت رایگان از خدمات بومشناختی مانند متعادلبودن شرایط اقلیمی یا چرخه غذایی منتفع میشویم. در سال 1376/ ۱۹۹۷، مقالهای در مجله نیچر (Nature) منتشر شد که در آن محققان با ترکیب بیش از صد رویکرد تلاش کردند تا ارزش خدمات و کالاهای زیستبومی را برآورد کنند. در این مطالعه ۱۷مورد از خدمات زیستبومی در ۱۶ زیستبوم مختلف ارزشگذاری شد. نتیجه این مطالعه نشان داد ارزش اقتصادی زیستبومهای مورد مطالعه بین ۱۸هزار تا ۶۱ هزار میلیارد دلار است. این رویکرد که کم و بیش مشابه تولید ناخالص ملی بود، از جانب عدهای در جامعه اقتصادی مورد انتقاد قرار گرفت.
اما به هر صورت رویکرد زیستبومی توسط برخی از کارشناسان حفاظت از محیطزیست مطرح شده و در خیلی کشورها نیز ملاک عمل قرار گرفته است. طرفداران این رویکرد بر این باورند که به جای حفاظت از گونهها باید بر حفاظت از زیستبومها و جوامع زیستی تاکید کرد. در اکثر موارد شرح و اثبات ارزش اقتصادی زیستبومها برای تصمیمگیرندگان و جامعه با ذکر عناوینی همچون کنترل سیلاب و آب پاک آسانتر است، درحالی که گفتوگو و استدلال برای یک گونه خاص بهفرض جانوری میتواند سخت باشد. در نتیجه کارشناسان معتقدند ترکیب رویکردهای گونهای و زیستبومی، در اکثر مواقع بهترین راهبرد برای حفاظت از محیطزیست هستند.
خوب و بد ایده کریدورهای زیستگاهی
یک راهبرد خاص برای حفاظت محیطزیست و گونههای جانوری این است که از طریق کریدورهای زیستگاهی، ارتباط میان مناطق حفاظتشده ایزوله با یک سیستم بزرگ برقرار میشود. منظور از کریدورهای زیستگاهی، باریکههایی از زمین است که ذخیرهگاهها را از طریق زمینی به یکدیگر متصل میکنند. از کریدورهای زیستگاهی، همچنین با نامهایی مانند کریدورهای حفاظتی یا کریدورهای جابهجایی هم یادشده است. اما در کل منظور این است که این کریدورها امکانی فراهم میکنند که دامنه پراکنش گیاهان و حیوانات از یک منطقه حفاظتشده به منطقه دیگر برسد و در عین حال جریان ژنتیکی و تشکیل کلونی در نواحی مناسب تسهیل شود.
کریدورها بهطور مشخص برای حفاظت از حیواناتی که باید به صورت فصلی مهاجرت کنند، لازم هستند و این اجازه را به آنها میدهند که از مجموعههای زیستگاهی مختلف عبور کنند و بتوانند غذا یا آب مورد نیازشان را به دست آورند. برای مثال مهاجرت پستانداران نشخوارکننده بزرگ در ساواناهای آفریقا، نمونهای شاخص از این دست است، اگر از طریق کریدورهای مذکور ارتباط زیستگاهی برای نشخوارکنندگان بزرگ آفریقایی فراهم نشده بود، آنها از گرسنگی میمردند.
نمونه دیگر مربوط به مشاهدات انجام شده روی پستانداران درختزی برزیل است که کریدورهایی با عرض ۳۰ تا ۴۰ متری توانسته امکان مهاجرتشان را فراهم کند.
این ایده چند سالی است به عنوان یک راهبرد برای مدیریت گونههای با دامنه پراکنش وسیع مورد توجه قرار گرفته است. در اکثر نواحی آبگذرها، تونلها و پلهای هوایی مسیرهایی را در زیر یا برفراز جادهها و خطوط راهآهن ایجاد کردهاند که به حیواناتی مانند مارمولکها، دوزیستان و پستانداران اجازه پراکنش بین زیستگاهی بدهند. منفعت مازاد چنین گذرگاههایی این است که احتمال تصادف جانوران با خودروهای عبوری را کاهش میدهند که این امر نهتنها متضمن حفظ حیات بلکه در عین حال ضامن حفظ پول و سرمایه است. برای مثال بررسیها در پارک ملی بنف کانادا نشان داده آمار تصادفهای جادهای شامل گوزنها و سایر پستانداران درشت جثه پس از حصارکشی، ایجاد پلهای هوایی و زیرگذرها در طول بزرگراهها تا مرز ۹۶ درصد کاهش پیدا کرده است.
با این که ایده کریدورها به طور ذاتی جذاب است، اما در عین حال یک سری اشکالات و موانع هم بر سر راه آن هست. برای مثال کریدورها ممکن است امکان جابهجایی گونههای آفت و حتی بیماریها را مهیا کند. بنابراین یک هجوم ساده بیماری یا آفت میتواند به سرعت در تمامی مناطق حفاظتشده که با یکدیگر ارتباط دارند، پخش و حتی منجر به انقراض جمعیت گونههای نادر شود. بهعلاوه، پراکنش حیوانات از طریق کریدورها میتواند باعث شود بعضی حیوانات در معرض خطرات بزرگتری مانند شکارچیان قرار بگیرند. زیرا اغلب شکارچیان تمایل دارند در مسیرهایی که حیاتوحش از آنها گذر میکند، کمین کنند.
لزوم دخالت انسان در حفظ محیطزیست
در بسیاری از نواحی اروپا و آسیا، الگوهای سنتی کشاورزی، چراگاه و جنگلداری اکنون متروک شده است. در برخی مناطق، مردم روستایی کلا سرزمینهای خویش را ترک کرده و به نواحی شهری مهاجرت کردهاند یا کارهای کشاورزیشان بیشتر حالت متمرکز پیدا کرده که این امر شامل ماشینآلات و مصرف کودهای بیشتر است.
برای حفاظت از گونههای نادر و جوامع زیستی در این گونه موارد، سازمانهای حفاظت محیطزیست و نهادهای مربوطه موظفند راهبردهایی را به منظور نگهداری محیطزیست اتخاذ کنند. برای مثال در دشتهای اسپانیا برای حفظ زیستگاه جوجهآوری میش مرغ، دولت این کشور ناگزیر از پرداخت یارانه به کشاورزان برای ادامه کشاورزی سنتی و عدم کاربرد فناوریهای نوین است. زیرا فناوریهای نوین این پرنده ارزشمند را از محیطزیستش محروم خواهد کرد. یا در کشوری کوهستانی مانند ژاپن مدتهاست که از تغییر کاربری زمینهای تالابی میگذرد و بسیاری از گونههای تالابی ارزشمند مانند اکراس کاکلدار ژاپنی به این دلیل در معرض خطر انقراض قرار گرفتهاند. به همین دلیل مسؤولان حفاظت محیطزیست ژاپن تلاش کردهاند با حفاظت از چشماندازهای سنتی ژاپنی که با نام ساتویاما شناخته میشوند، دستکم زمینهای غرقابی برنج، یونجهزارها، روستاها و جنگلها را برای گونههای تالابی ارزشمند حفاظت کنند.
با وجود این که برخی باور دارند «طبیعت خودش بهتر میداند» و این که تنوعزیستی اگر انسان در آن مداخله نکند، به بهترین شکل ممکن حفظ خواهد شد، واقعیت با این نوع باورها بسیار متفاوت است. در بسیاری از موارد، انسانها از پیش بهاندازهای محیطزیست را تغییر دادهاند که گونهها و زیستبومهای بهجامانده، برای بقا نیازمند پایش و مداخلات انسانی هستند. نکته خیلی مهم این است که تنها بر اساس برنامههای مدیریتی صحیح و نظارت دقیق است که میتوان از تخریب محیطزیست جلوگیری کرد.
البته تجارب مدیریتی گاهی اوقات غیرموثر است یا حتی وضعیت را بدتر میکند. برای مثال، مدیریت فعال به منظور افزایش تعداد گونههای طعمه مانند گوزن آن هم به صورت متناوب میتواند باعث کاهش شکارچیان رأس هرم غذایی مثل گرگها و شیرهای کوهی شود. در حالی که بدون این شکارچیان که توانایی کنترل جمعیت گونههای شکار را دارند، جمعیت گونههای طعمه و به طور اخص جوندگان خیلی بیشتر از حد انتظار خواهد شد و نتیجه این امر هم چرای بیرویه، تخریب زیستگاه و کاهش جوامع گیاهی و جانوری است. برای مثال در شمال اسپانیا در پی کاهش جمعیت گرگ به دلیل شکار غیرمجاز، افزایش جمعیت گراز به عنوان گونهای مطلوب شکارچیان و از طعمههای اصلی گرگ، سبب کاهش جمعیت سیاه خروس جنگلی شد.
یک نمونه رایج دخالت اشتباه انسانی هم این است که ممکن است که درختان پوک، توخالی، مرده یا کندههای پوسیده را به منظور اصلاح سیمای پارکهای ملی و مناطق حفاظت شده از محل جا به جا یا حذف کنند. اما با این کار به صورت غیرعمدی یک منبع کلیدی و حیاتی را که میتواند مورد نیاز گونههای خاص جانوری باشد و در لانهسازی و زمستانگذرانی کاربرد داشته باشد یا حتی در جوانهزنی دانه یکسری گیاهان نادر موثر واقع شود یا به عنوان جزئی از چرخه غذایی داخلی مورد استفاده همه گونههای آن زیستگاه باشد، از محل دور میکنند.
اشتباه رایج مدیریتی دیگر هم این است که خیلیها نمیدانند همه آتشسوزیها در طبیعت بد و مخرب نیستند. در بسیاری از مناطق حفاظت شده، آتش بخشی از زیستبوم طبیعی منطقه است و تلاش برای خاموشکردن آن گاهی نهتنها پرهزینه بلکه در عین حال به معنای هدردادن منابع کمیاب مدیریتی است. در حالی که حفظ چرخه آتشسوزی طبیعی میتواند در نهایت منجر به حذف گونههای گیاهی وابسته به آتش شده و علاوه بر آن موجب کاهش احتمال آتشسوزیهای مهارناپذیر غیرطبیعی
(که اغلب هم بسیار شدید هستند) شود.
بنابراین برنامههای حفاظت از محیطزیست همیشه میبایست بر مبنای واقعیتها باشد و نه احساسات. چنانچه در برخی مواقع هم انتخاب گزینههای سخت لازم است. نمونه آن هم در نیوزیلند و زمانی اتفاق افتاد که کارشناسان محیطزیست مجبور شدند بین شیرهای دریایی و پنگوئنهای زردچشم که هر دو جزو گونههای در معرض خطر هستند، انتخاب کنند و یکی را به دیگری ترجیح دهند. بنابراین میتوان این طور جمعبندی کرد که حفاظت از محیطزیست زمانی در مسیر درست است که بر اساس تجارب مدیریتی و با تکیه بر علم صورت گیرد.
فرناز حیدری
دانش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد