در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
آرامش روستای ورنکش و ورزقان میانه، در یک لحظه جایش را به تل خاک و آوار داد. روستاهایی که ساکنان زیادی ندارند از ساعت 2 و 17 دقیقه بامداد روز جمعه، یعنی بعد از زلزله؛ مملو از ازدحام جمعیت است. خانههای کاهگلی روستا که استحکام زیادی نداشتند، دستخوش تکانهای زمین شده و تخریب شدهاند.یکی از اهالی روستا که توکل حیدری نام دارد، میگوید: گمان میکنم اهالی روستا تمام شب را بعد از زلزله بیدار بودهاند. پس لرزههای زیادی بعد از زلزله اصلی، روستا را لرزاند و همین باعث میشد از ترس آوار به خانه هایمان نرویم. هر کسی برای کمک به خانوادههایی که خانه شان خراب شد یا مصدومان و جانباختگان هر کاری از دستش بر میآید، انجام میدهد. البته نیروهای امداد و مسؤولان هم به روستا آمدهاند و اهالی روستا را در چادر مستقر کردهاند. اما تا ظهر جمعه هنوز خبری از آب و غذا برای زلزله زدهها نیست.
مرگ زن و مرد تنها
حیدری در مورد مرگ دو نفر دیگر از اهالی روستا میگوید: نیمهشب بود که با صدای کوبیده شدن تلویزیون از خواب پریدم. فهمیدم زلزله آمده. کتری آب جوش هم روی گاز بود که روی پایم ریخت و دچار سوختگی شدم. سریع از جایم بلند شدم و بچهها و اهل خانه را صدا زدم و بیرون رفتیم. یکدفعه یادم افتاد آقای رضا زاده و همسرش تنها هستند. آنها همسایه ما بودند و چند سال پیش تنها فرزندشان را در تصادف از دست داده بودند. اقوامشان هم ساکن تهران هستند و کسی را در روستا نداشتند. سراغ آنها رفتم و دیدم خانهشان خراب شده. ساعتی بعد که نیروهای امداد و نجات در محل حاضر شدند، از آنها کمک خواستم و آنها جسد زن و مرد همسایه را از خانهشان بیرون آوردند. از اقوام آنها شماره تماسی نداریم. اما اهل روستا برای انجام مراسم خاکسپاری آنها کمک کردند.
مادرم زیر آوار بود
حسین سلیمانی آخرینبار مادرش را زیر آوار خانهای دید که در آن بزرگ شده است. حسین میگوید: چند سالی میشود در میانه زندگی میکنم. سال قبل پدرم را از دست دادم و به مادرم میگفتم به میانه بیاید و با ما زندگی کند تا تنها نباشد. اما او میگفت در ورنکش راحت است و به خانهای که سالهای عمرش را در آن گذرانده عادت دارد. آخر هفته قبل او را دیده بودم. دستهایش درد میکرد و برای همین به کمک او آمده بودیم که کارهای خانهاش را انجام دهیم.
او در مورد شب حادثه میگوید: نیمه شب بود که زلزله را حس کردیم. هر چند شدت آن در میانه خیلی زیاد نبود اما نگران مادرم شدم. تماس تلفنی برقرار نمیشد. برای همین راهی ورنکش شدم و در تاریکی شب دیدم که خانه قدیمیمان آوار شده. با زحمت مادرم را زیر آوار پیدا کردم و با کمک اهالی روستا او را بیرون آوردم، اما دیگر فایدهای نداشت. او در همان خانه خاطرههایمان جان خودش را از دست داده بود. در همان خانهای که میگفت به آن عادت دارد و در آن راحت است.
مرگ زهرای 13 ساله
آقای عابدی پدر زهرا، جلوی در غسالخانه روستا ایستاده است و صورتش را با دست پوشانده و اشک میریزد. زهرای 13 ساله تا همین شب قبل کنار خانوادهاش بود و بامداد جمعه، در زلزله جان خود را از دست داد. عابدی که حال روحی نامساعدی دارد در مورد مرگ زهرا میگوید: شب حادثه مهمان داشتیم. خواهرم و همسرش و دو فرزندش خانه ما بودند. بچهها در خانه خواب بودند اما من و همسرخواهرم بیدار بوده و در حیاط مشغول صحبت بودیم. ساعت حدود دو بامداد به داخل خانه آمدیم و همین که در هال نشستیم، یکدفعه زلزله آمد. همه چیز در چند ثانیه جلوی چشمم خراب شد. حتی فرصت نداشتم خودم را از هال خانه به اتاق خوابی برسانم که بچهها در آن خواب بودند. زلزله که تمام شد، بچهها را از اتاق بیرون کشیدیم. پسر 16 سالهام حالش خوب است، اما همان لحظه اول فهمیدم که زهرا ازدستم رفته است.
آخرین قربانی زلزله روستای ورنکش دختر 10سالهای به نام ریحانه قربانی است.پدر ریحانه در زلزله از ناحیه پا مصدوم شده و اورژانس او را به بیمارستانی در میانه منتقل کرده است.روز گذشته پیکر ریحانه در روستای محل سکونتشان تشییع شد اما حال مادرش در مراسم خاکسپاری فرزندش به حدی بد بود که او را هم راهی درمانگاه کردند.
فاطمه شیخعلیزاده
حوادث
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: