نبیل تلویزیون را روشن می‌کند و صدای مجری زن شبکه‌ الحره ، خانه را پر می‌کند. در آشپزخانه زیر دله را خاموش می‌کند و صدای اخبار را می‌شنود.
کد خبر: ۱۲۳۵۲۶۷


«... نظامیان آمریکایی موفق شدند در یک عملیات سری و خطرناک ابوبکر البغدادی، فرمانده گروه تروریستی داعش را به هلاکت برسانند...» حرارت اجاق گاز که می‌زند توی صورتش ، تازه یادش می‌افتد کولر گازی را روشن کند. هوای عراق در ماه دوم پاییز هم آن قدر گرم است که روز را بدون کولر نمی‌شود شب کرد. به آشپزخانه برمی‌گردد و قهوه‌ عربی را در فنجان می‌ریزد. کبه‌ از شب مانده را از یخچال بیرون می‌آورد و گرم می‌کند. فنجان قهوه را برمی‌دارد. ظرف کبه را برمی‌دارد. قوطی سیگار را... نه این یکی را به نجلاء قول داده نکشد. می‌رود و می‌نشیند روی مبل، رو به روی مجری زن اخبار الحره ، که حالا جایش را به ترامپ داده که پیروزمندانه از فتح با شکوه‌شان می‌گوید. ته دلش قرص می‌شود که خدا را شکر نظامیان آمریکایی برای مقابله با داعش آمدند و الا...
کبه که تمام می‌شود، فنجان قهوه عربی را با یک دست می‌گیرد و با دست دیگر فیس‌بوک را وارسی می‌کند. غیث التمیمی مطلب جدیدی منتشر کرده و مردم را به خیابان‌ها فراخوانده است. از دولت رشوه بگیر گفته و از مردم بیچاره عراق که دست بیگانه توی جیب‌شان است. از شبه نظامیانی که مزدوران بیگانه‌اند و می‌خواهند کشور آزاد عراق را دست‌نشانده‌ بیگانه کنند. خونش به جوش می‌آید. به آشپزخانه می‌رود و قوطی سیگار را برمی‌دارد. نخی آتش می‌زند و می‌گذارد گوشه لبش و به این فکر می‌کند که باید کاری کرد. سیگارش که تمام می‌شود شلوار جینش را به تن می‌کند و چاقویش را از پس گنجه از لای دستمال برمی‌دارد و از خانه بیرون می‌زند.
نجلاء که در خانه را باز می‌کند تلویزیون هنوز با صدای بلند روی شبکه الحره است و فنجان قهوه و ظرف کبه روی میز جلوی مبل رها شده‌اند. کسی در خانه نیست. ظرف و فنجان را از روی میز برمی‌دارد و تلویزیون را خاموش می‌کند. بی حوصله روی مبل می‌نشیند و فیس‌بوک را باز می‌کند. مطلب غیث التمیمی، داغ‌ترین مطلب روز است. قبل از این که بخواندش می‌رود در صفحه‌ التمیمی و چند مطلب قدیمی‌ترش را می‌بیند. عکس‌هایش را با صهیونیست‌ها می‌بیند و مطالب قدیمی‌اش در حمایت از صهیونیسم را می‌خواند. آهی می‌کشد و با بی حوصلگی فضای مجازی را می‌چرخد که جمله‌ وسام العلیاوی چشمش را می‌گیرد: «امروز آمریکا و سعودی آمده‌اند ما را با دست خودمان به آتش بکشند.» کمی روی جمله می‌ماند. وسام العلیاوی فرمانده گروه عصائب اهل الحق است که مقابل بیگانه‌هایی که در عراق آمده‌اند و رفته‌اند، جنگیده‌اند. از نظامیان آمریکایی گرفته تا تروریست‌های داعشی. وسام همان فرمانده‌ای است که نیروهایش خنجر داعش را از بیخ گلوی مردم عراق جدا کردند.
عصائب اهل الحق همان گروهی است که رسانه‌های آمریکایی و سعودی چند سال است بدشان را می‌گویند و متفکران فیس‌بوکی فتوای ریشه کنی‌شان را می‌دهند. نجلاء با خودش فکر می‌کند که چرا حضور نظامی آمریکا برای مقابله با داعش لطف این خارجی‌ها به مردم عراق و سوریه است، اما اسلحه دست گرفتن وسام و یارانش که همزبان و همخون ما هستند، خیانت و مزدوری است؟ با خودش فکر می‌کند اصلا چرا آمریکایی که چند سال با سیاست‌های پنهان و آشکار از داعش حمایت کرد، هر جا در محاصره ماندند فوری آتش بس را به خورد سوریه داد، هر جا کم‌ آوردند با ترفندی به دادشان رسید، حالا روی جنازه‌ البغدادی می‌رقصد؟ جنازه‌ای که خیلی پیش از این به دست امثال وسام العلیاوی کشته شده بود و پوست و مجسمه‌ای مانده بود. اصلا چرا آمریکا عادت دارد مثل داستان بن‌لادن و صدام حسین و...، وقتی مهره‌ای سوخت و بی استفاده و ضعیف شد، فورا بکشدش و با جنازه‌اش در برابر رسانه‌ها رقص تانگو اجرا کند؟
نجلاء در همین فکرهاست که خبری چشم‌هایش را گرد می‌کند. «دفتر عصائب اهل الحق به دست شورشیان به آتش کشیده شد. ساعتی بعد شورشیان، آمبولانسی را که حامل وسام العلیاوی و برادرش بود ، متوقف کرده و آتش زدند و پیکر آن دو را تکه تکه...» نجلاء وحشت زده گوشی را پرت می‌کند روی میز و دلش شور نبیل را می‌زند. صفحه‌ گوشی آخرین دست‌نوشته شهید وسام العلیاوی را نشان می‌دهد: « سوختن مقری که ۷۰۰ شهید تقدیم کرده بود، جشن داعش است.»

علیرضا رأفتی

نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها