در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چند سال داری؟
27 سال
سابقه داری؟
بله. چند بار به اتهام سرقت، مواد و درگیری دستگیر و روانه زندان شدم.
اعتیاد هم داری؟
شیشه و هروئین مصرف میکنم.
چند سال است؟
دقیق نمیدانم شاید سه سال.
چرا به سمت اعتیاد رفتی؟
مشکلات روحی و روانی داشتم. فقط مصرف مواد آرامم میکرد.
مجردی؟
بله. میخواستم ازدواج کنم که بهخاطر عشقم همه زندگیام را باختم.
بیشتر توضیح میدهی؟
دو سال قبل با دختری به نام شیما آشنا شدم. خیلی مهربان بود و همیشه حمایتم میکرد. اینکه یک نفر همه جوره کنارت باشد خیلی حس خوبی به آدم میدهد.
میدانست معتادی؟
هم از اعتیادم خبر داشت و هم سابقههایم.
پس چطور با تو مانده بود؟
میگفت آدم جسوری هستی و از آدمهای جسور خوشم میآید.
قصد داشتی با او ازدواج کنی؟
بهخاطر ازدواج دو سال پایش ماندم.
پس چرا ازدواج نکردید؟
خانوادهاش مخالف من بودند. آنها عشق ما را خراب کردند.
خودت جای پدر شیما بودی دخترت را به یک معتاد سابقه دار میدادی؟
وقتی میدیدم آن پسر عاشق دخترم است، قبول میکردم و کمکش میکردم تا ترک کند.
چرا مرتکب قتل شدی؟
بهخاطر شیما. ماجرایش طولانی است.
بیشتر توضیح میدهی؟
20 روز قبل از قتل، شیما بهطور ناگهانی ارتباطش را با من قطع کرد. گوشی تلفن همراهش را خاموش کرده بود و هیچ راهی برای ارتباط با او نداشتم. بعد از 20 روز مقابل خانهمان آمد و ادعا کرد در این مدت پدرش او را مجبور کرده با من ارتباط نداشته باشد. از من خواست گوشی تلفن همراهش را برایش بفروشم. یکی از دوستانم به نام سعید در کار خرید و فروش گوشی بود. با او تماس گرفتم و همراه شیما به خانهاش رفتیم. دوست سعید به نام سهیل هم آنجا بود. سعید گوشی را بررسی کرد و گفت: این گوشیها خریدار ندارد و به کارش نمیآید. ما هم به خانه برگشتیم. در طول مسیر رفتار شیما تغییر کرده بود و حرف نمیزد. چند بار علتش را پرسیدم که در آخر ادعا کرد سهیل به او نظر داشته است.
تو هم تصمیم گرفتی برای انتقام سهیل را بکشی؟
نه . از این موضوع ناراحت شدم، اما شاید شیما اشتباه کرده بود. خودم متوجه این موضوع نشده بودم.
پس چرا دوباره به آنجا برگشتی؟
در خانه نشسته بودیم که سعید تماس گرفت و از من خواست او را با دوستان شیما دوست کنم. این حرفش برایم سنگین بود. از یک طرف هم شیما تحریکم میکرد که باید با او برخورد تندی میکردم. اینقدر عصبانی شده بودم که کنترل خود را از دست دادم. با دوستم میثم تماس گرفتم تا به خانه سعید و سهیل برویم و آنها را ادب کنیم.
وقتی میثم آمد سه نفری مقابل خانه سعید رفتیم. برای اینکه او شک نکند، میثم مقابل در ایستاد. من با آنها درگیر شدم و شیما در را برای میثم باز کرد. با چاقویی که همراه داشتم، ضربهای به پهلوی سعید زدم. او خودش را به بیرون از خانه رساند تا از همسایهها کمک بگیرد که دوباره او را به خانه کشاندیم و درگیری ادامه پیدا کرد. میثم با سهیل درگیر شده بود و با چاقویی که همراه داشت چند ضربه به سر او زد. وقتی دیدیم هر دو نفرشان زخمی شدهاند، فرار کردیم.
برای کمکشان کاری نکردید؟
نه فکر نمیکردیم زخمها جدی باشد.
کجا رفتید؟
به خانهام رفتیم.
شیما چکار کرد؟
از او خواستم حالا که کار به اینجا کشیده پیش من بماند . او هم قول داد برای همیشه کنارم میماند اما روز بعد از بچه محل هایش شنیدم که شوهر کرده و این موضوع را مخفی کرده است.
خودش چه واکنشی داشت؟
خودش این موضوع را قبول داشت پدرش او را در این 20 روزی که نبود مجبور کرده بود با مردی که 20 سال از خودش بزرگتر است ازدواج کند. وقتی این حرفها را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد. از خانه بیرون رفتم تا خرید کنم. وقتی برگشتم شیما فرار کرده بود.
چه زمانی فهمیدی سهیل مرده است؟
وقتی دستگیر شدم. میدانستم در کماست اما فکر میکردم زنده میماند.
چرا وقتی دستگیر شدی، همراهت قرص برنج بود؟
میخواستم اگر سهیل فوت شد، خودکشی کنم.
سابقه خودکشی داری؟
بله چندبار خودکشی کردهام.
حرف آخر؟
شیما زندگی من، میثم و سهیل را نابود کرد و رفت. ما همه قربانی او شدیم. بهخاطر خیانت او همه زندگیام را باختم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم