در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
ساقیا آمدن عید مبارک بادت/ وان مواعید که کردی مرواد از یادت...
این اتفاق، این جریان احساس و عبور از غم به شادی با خواندن غزل یا غزلیاتی از حافظ را بیشتر ما ایرانیها تجربه کردهایم. برای بیشتر ما جناب حافظ و غزلیاتش مونس است و کلمات و واژگانش، انگار اکسیری دارد که آراممان میکند. از بچگی به ما گفتهاند که حافظ، قرآن را به تمامی از بَر بوده و کسی که با کلمات این کتاب آسمانی همجوار و رفیق باشد، کلمات و واژگان شعرش هم پاکیزه است و بر دل مینشیند...
امروز، روز بزرگداشت حافظ است و خوش بهحال آنهایی که امروز در شیراز هستند و میتوانند به باغ حافظیه بروند و کنار آرامگاه حافظ بنشینند و از سکون و سکوت این مکان لذت ببرند. حافظیه چنان آرامشی دارد که انگار روح حافظ با همه خلوص و بزرگیاش در این مکان حضور دارد و ذهن و قلب حاضران را از صافی عبور میدهد تا زلال شوند.
برای چنین روزی با عباس سجادی، شاعر، منتقد ادبی، مجری تلویزیون که اجرای برنامه دستان را در کارنامه دارد و مدیر فرهنگسرای نیاوران همصحبت شدم تا دیدگاه او را درباره حافظ اینجا برایتان بنویسم. هر چند سجادی چندان به فال حافظ اعتقادی ندارد و میگوید: عموم مردم از این طریق حافظ را میشناسند، اما بهتر است برای نزدیک شدن به حافظ همه ابعاد وجودی او را درک کنیم.
شاعری مثل حافظ را همه نسلها دوست دارند و با شعرش ارتباط برقرار میکنند از آدمهای خیلی قدیمی بگیر تا نسل جدید مثل دهه هفتادیها و حتی دهه هشتادیها. به نظرتان راز این فراگیری در چیست؟
راز ماندگاری حافظ تلفیق نبوغ و احساس است. نبوغ از این جهت که حافظ استعداد شگرفی داشته و بسیار هوشمند بوده است. او با ادبیات و علمای گذشته آشنا بود و با زیرکی این علوم را خلاصه و در اشعارش ارائه کرده. به همین دلیل وقتی شعر حافظ را میخوانیم فقط شعر یک شاعر را نمیخوانیم، بلکه با تاریخ ادبیات کشورمان آشنا میشویم. شعر حافظ تک بعدی و متعلق به قرن هشتم نیست. حافظ با هوشمندی، الفاظ و مفاهیم را برای شعرش انتخاب کرده به همین دلیل ما امروز هم که اشعارش او را میخوانیم با او ارتباط برقرار میکنیم. حافظ شاعر همه نسلهاست. در شعر حافظ میتوان مولانا، نظامی، سعدی، سلمان ساوجی، سنایی و... را دید. حافظ همانقدر که شاعر اجتماعی و سیاسی است، شاعر عرفان و عشق هم هست. راز مانایی او در همین گستردگی دانایی و مفاهیم شعرش است.
این که ما از نظر احساسی هم با شعر حافظ ارتباط برقرار میکنیم، اثباتکننده این ادعاست که میگوید: ماهیت احساس بشر از ابتدا تا امروز تغییری نکرده فقط رنگش عوض شده...
پیوند احساس و نبوغ، حافظ را جاودانه کرده است. در شعر او فقط احساس خالی نمیبینیم. اگر احساس با تخصص و سواد گره نخورد، به اثری ماندگار تبدیل نمیشود. گاهی ما میگوییم هوا چقدر سرد است! اما شاعری مانند اخوان ثالث درباره همین هوا میگوید: هوا بس ناجوانمردانه سرد است. همین بیان احساس با استفاده از کلمات و واژگان تازه و بدیع است که باعث تفاوت یک فرد عادی با یک شاعر میشود. شاعری که تفکری ژرف، شعرش را پشتیبانی میکند.
برخی بر این باورند که تفأل زدن به دیوان حافظ باعث فراگیری شعر حافظ شده است. شما با این نظر موافقید؟
تفأل زدن به حافظ دلیلی بر فراگیری غزلیات او نیست. مردم به دلیل جامع و عمیق بودن شعر حافظ است که به او تفأل میزنند. فال گرفتن باعث شهرت حافظ نشده، حافظ چون معروف است و مقبول به او تفأل میزنند که به نظرم تفأل زدن یک کار عامیانه است و پایه علمی ندارد و بر اساس حادثه و اتفاق است که انگشتت روی کدام صفحه میلغزد...
اما همین مردم با دیوان سعدی یا دیوان شمس فال نمیگیرند...
به این دلیل که مردم خواسته خودشان را در غزلیات سعدی پیدا نمیکنند. شعرهای سعدی عمیق است، اما جامعیت شعر حافظ را ندارد. در یک غزل حافظ هم میتوانی نکات عاشقانه را پیدا کنی و هم نکات اجتماعی و عرفانی. اما شعر سعدی، غزل عاشقانهاش فقط از عشق میگوید و به مسائل دیگر نمیپردازد.
میگویند حافظ هم زمینی است هم آسمانی، اما مولانا به تمامی در آسمان است به همین دلیل است که غزل حافظ را بیشتر مردم درک میکنند اما مولانا مخاطبان خاصتری دارد.
من زیاد با آسمانی و زمینی بودن شاعران و اشعارشان موافق نیستم اما تفاوت شعر مولانا و حافظ در این است که مولانا به شکل عجیبی در معنا غرق بوده اما حافظ علاوه بر معنا به فرم هم توجه کرده. مولانا جاهایی برای بیان معنا وزن را بر هم میزند و قافیه را نادیده میگیرد، لفظ برای مولانا اهمیت ندارد. اما حافظ مقید فرم و لفظ است. قصد حافظ این است که از شعر کاخی زیبا بسازد اما مولانا باغی ساخته که بسیار چشمنواز است. هر کدام ارزش خود را دارد و به نظرم نباید آنها را با هم قیاس کرد.
درباره شاخه نبات هم از شما بپرسم این که دوره ما که مدرسه میرفتیم معلمها میگفتند شاخه نبات اشارهای است به عشق الهی و اصلا زمینی نیست. اما الان میگویند شاخه نبات، عشق زمینی حافظ بوده و چه ایرادی دارد اگر حافظ معشوقی هم داشته؟
شعر مثل آیینه است، وقتی به آن نگاه میکنی، خودت و احساست را در آن میبینی. وقتی شاعر میگوید: چراغ آسمانی، این چراغ باید مابه ازای زمینی داشته باشد که تو بتوانی آسمانیاش را مثال بزنی. نمیتوان بگویی وقتی حافظ از چشم سخن میگوید، منظورش چیز دیگری است! نه واقعا منظورش چشم بوده و چشم زمینی هم بوده و همین ما به ازاهای زمینی بودهاند که به حافظ کمک کردهاند تا عرفانش را به این گستردگی و عمق بیان کند. نباید برای شعر حافظ بخشنامه صادر کرد که اینجای شعرش زمینی است و اینجایش آسمانی. شعر مانند منظره است، هر کسی در این منظره آنچه را دوست دارد میبیند و زیبایی شعر در همین است. نباید برای شعر و تفسیر و معنای آن بخشنامه صادر کرد.
طاهره آشیانی
روزنامهنگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد