ناشران از اسحاق جهانگیری خواسته‌اند نگذارد نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به شهر آفتاب بازگردد حالا سوال ما این است که اصلا مگر قرار است برگردد؟!

خرس‌وسط با اهالی کلمه در پایتخت

درباره افسانه سیزیف چه می‌دانید؟ همان شوربختی که سنگی را تا چکاد کوه بالا می‌کشید، سنگ هم که لابد می‌دانید اگر گرد باشد بر قله نمی‌ماند، قل می‌خورد و پایین می‌آمد و استاد دوباره روزش از نو بود و روزی‌اش از نو. پت و مت را چطور؟ اینها را حتما می‌شناسید. عجالتا موسیقی متن پت و مت را در ذهن خود مرور کنید و به‌آرامی از ذهن به زبان بیاورید... شد؟ اگر حالا دارید همزبان با ما می‌گویید دید دید دیری دی دی دید دید دید دید، وقتش است خواندن این گزارش را شروع کنید.
کد خبر: ۱۲۳۰۳۴۳

تا حالا خرس‌وسط بازی کرده‌اید؟
«در بازی دستش ده [به اشتباه دست‌رشته‌اش گویند] که هر چه تعداد نفرات بیشتر باشد، لذتی که حاصل گردد دوچندان است، طفلی خرس وسط باشد. وی، می‌بایست حین پاسکاری توپ (با دست) بین طفلان دیگر، توپ را از آنان بگیرد یا در هوا بقاپد. طفلی که توپ از کف دهد، جای طفل قاپ‌زن را بگیرد. وقت که این بازی به جای دست با پا انجام شود، به خرس‌وسط موسوم گردد». این، توصیف بازی خرس‌وسط است که ما تلاش کرده‌ایم به زبان قرون گذشته برش گردانیم. نمی‌دانیم چرا، اما ما هر وقت به ماجراهای تغییر محل برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران می‌اندیشیم، یاد مناسبات برقرار در این بازی می‌افتیم. می‌دانیم که توپ گرد است، می‌دانیم که سنگ سیزیف هم گرد بود و نهایتا می‌دانیم که البته هر گردی گردو نیست! چرا نمایشگاه کتاب تهران ما را یاد شئ‌ای گرد دست بچه‌ها می‌اندازد؟ عرض می‌کنم.
شنیده‌ها حاکی‌ است از این‌که...
در خبرها دنبالش نگردید... یعنی جایی پیدا نمی‌کنید که برداشته باشند نوشته باشند که قرار است نمایشگاه کتاب بعدی تهران، دوباره به محل برگزاری چند سال پیشش برگردد. منظورمان از محل پیشین برگزاری نمایشگاه کتاب البته «نمایشگاه بین‌المللی» در سئول نیست؛ آن توپ دست خرس دیگری بود! منظورمان «شهر آفتاب» است که دوره بیست‌ونهم و سی‌ام در آن برپا شد و دوباره به «مصلی» بازگشت. حالا برخی زمزمه‌ها حاکی است که خرس عوض شده این بار شاید شهر آفتاب روی هوا توپ را از مصلی بقاپد. عجالتا این را 400 ناشر عضو اتحادیه ناشران گفته‌اند و خبرش جایی درج نشده است. آنها طی نامه‌ای که به رئیس اتحادیه‌شان نوشته‌اند و او هم نه گذاشته نه برداشته و پیش از وقوع، علاج واقعه کرده و نامه را پیوست کرده به درخواستی برای اسحاق جهانگیری که معاون رئیس‌جمهور است و گفته که به دادمان برسید که این اتفاق برای دومین‌بار نیفتد.
طوماری که برای اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران ارسال شده با این جملات آغاز می‌شود: «اخیرا زمزمه‌هایی درباره احتمال انتقال نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به شهر آفتاب به گوش می‌رسد که اگرچه یک هزینه ـ فایده گذرا حتی می‌تواند امکان تحقق این اقدام را منتفی کند، ولی به هر حال موجب نگرانی قاطبه اهالی فرهنگ مطالعه در کشور شده است.»
آنها یعنی ناشران با اشاره به آنچه «اوضاع نامطلوب اقتصادی ناشی از تحریم‌ها» نامیده‌اند که «منجر به نابه‌سامانی بسیار در عرضه و تقاضای کتاب شده»، معتقدند جابه‌جایی نمایشگاه از مصلی به شهر آفتاب می‌تواند ضربه مهلکی بر پیکر صنعت نشر کشور باشد.
هنوز نه جماعت فرهنگ و ارشادی واکنشی به این شایعه و در پیامد آن به این نامه اعتراضی نشان داده‌اند و نه اسحاق جهانگیری نامه را پاسخ داده است.
نامه درز کرد، ناشران هم پرنفوذند!
با هومان حسن‌پور که رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران است تماس می‌گیریم تا بگوید از کجا شنیده‌اند شاید نمایشگاه به شهر آفتاب بازگردد. با همان جمله اولش متوجه می‌شویم چرا هیچ خبری، هیچ اظهار نظری در این باره که ممکن است نمایشگاه به شهر آفتاب بازگردد نیست؛ او به جام‌جم می‌گوید اساسا قرار نبوده متن این طومار منتشر شود: «ناشران، درخواستی را برای ما فرستادند و ما هم آن را به معاون رئیس‌جمهور ارجاع دادیم.»
او می‌گوید این نامه درز کرده و دوستان هنوز سوراخش را هم پیدا نکرده‌اند! وقتی از هومان‌پور می‌پرسیم ناشران از کجا شنیده‌اند که ممکن است محل برگزاری نمایشگاه تغییر کند؟ می‌گوید آنها آدم‌های پرنفوذی هستند!
عمر شما را نمی‌دانم اما ما چند سال آخر کتاب‌بازی‌مان را اردیبهشت‌ها در انتهای بزرگراه چمران به سوی شمال طی می‌کردیم، وقتی نمایشگاه کتاب تهران در محل برگزاری نمایشگاه‌های بین‌الملل برپا می‌شد. آن وقت‌ها غر می‌زدیم به جان زمین و آسمان که این هم شد لوکیشن؟! سال یک‌هزاروسیصدوهشتادوشش، یعنی دقیقا در میانه آن دهه عجیب برای اهالی کلمه، نمایشگاه را در مصلای تهران برپا کردند انگار که مستجاب‌الدعوه بوده باشیم و غرهای‌مان رسیده باشد به گوش آنها که باید برسد. در مصلی هم کم غر نزدیم که اینجا چه جاست برای میتینگ اهالی عطف و گالینگور؟ شوربختانه دوباره رسید به گوش‌ آنها که باید یا نباید و سودای کلمه را در پایتخت بردند جایی بیرون پایتخت به شهر آفتاب. آنجا دیگر نیازی به غرولندهای ما نبود، از آسمان و زمین برایش می‌بارید و آب‌گرفتگی، گفتمان حاکم بر آن جغرافیا بود وسط بهار.
این‌گونه بود که بازگشت نمایشگاه به مصلی، امیدوارمان کرد. حالا زمزمه‌ها حاکی از بازگشتی دوباره به شهر آفتاب است؛ چه خواهد شد؟

صابر محمدی

ادبیات و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها