در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
نمیدانم هانی از کدام میانبر رفت که چند منزل زودتر به حسین رسید. مثل رفیقی که با رفیقش قرار میگذارد و لختی پیشتر از او به قرار میرسد.
شاید بگویی هانیبن عروه همرکاب امیرالمومنین بود و در جمل و صفین شانه به شانه مولا بود و حتی در صفین مشاور جنگی امیر شده بود. اما اینها قرار و مقصد هانی نبودند. قرار هانی کربلا بود و این همه ریش سپید کردن در مسیر ستمستیزی و حقجویی همهاش راه بود. راهی که هانی طی کرد و چند منزل جلوتر از رفیقش به قرار رسید. دستانش را با طنابی بسته بودند و سر طناب را رشید، غلام عبیدا... گرفته بود و در بازار قصابها میکشیدش. بازار شلوغ بود. مثل هر روز. حتی مثل روزهایی که مسلم، سفیر حسین به کوفه نیامده بود. حتی مثل روزهایی که همین شلوغی برای حسین نامه دعوت ننوشته بود. شلوغ بود، انگار نه انگار خبری بوده و هست. گویی این بازار و این شلوغی حرف دیروزش را از خاطرش بنکن کرده بود. گویی همه این مردم از ضعف حافظه رنج میبرند. هانی نگاهی به دستهای بستهاش کرد و یاد همین چند روز پیش بود که فقط با لب تر کردنش 30 هزار مرد جنگی از قبیله بنیمراد و قبایل همپیمانش، پا به رکابش میشدند. نگاهی به دور و برش که کسی نبود انداخت و یاد فلانی و فلانی از خویشانش بود که به هزار حیله او را دستگیر کرده بودند. خویشانی که عمری سر سفرهاش نمک خورده بودند و به بوی دنبه دارالاماره نمکدان شکسته بودند. نگاهی به قدارههای آویخته از دکانها انداخت و یاد حسین بود که...
هنوز درد بینیاش در مغز استخوانش رفت و آمد داشت. دردی که خوشش میداشت. درد رفاقت بود. روزی که با دست بسته جلوی عبیدا... نشاندندش تهدید به مرگ شد که مسلم را تسلیم دارالاماره کند. اما راضی نشد و بینیاش خرد شد تا بوی تعفن بیوفایی مشامش را نیازارد. وقتی عبیدا... از بصره به کوفه رسید و به شیعیان حسین تنگ گرفت و همهشان جا زدند. مسلم از خانه مختار ابوعبید ثقفی به خانه هانی پناه برد. هانی با نفوذتر بود و به لب تر کردنش قبایل به خط میشدند. همان لبی که به خون تر شد و کسی برایش به خط نشد. هانی به جان از مسلم دفاع کرد. نقل است که یکی از همراهان عبیدا... که از بصره با او آمده بود و از قضا از شیعیان حسین بود به بستر بیماری افتاد و در خانه هانی زمین گرفت. عبیدا... قصد عیادتش را کرد. خود او نقشه قتل عبیدا... را به هانی پیشنهاد کرد. طوری در خانه هانی بکشندش که جنبندهای در کوفه از این خبر نجنبد. اما مرام هانی که هنوز بوی نفس مصاحبت علی را میداد راضی نشد که مهمانش را در خانهاش بکشند.
وقتی رشید، در بازار قصابها به زمینش زد و قداره از کمر کشید که سرش را از بدن جدا کند، هانی به همه راهی که آمده بود فکر میکرد؛ راهی که از مصاحبت امیرالمومنین میگذشت و به مخالفت معاویه و یزید و مبارزات سیاسی میرسید. حالا هانی از راه خودش به قرارش با حسین رسیده بود پیش از آن که رفیقش برسد.
علیرضا رافتی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
رییس گروه سلامت هوا و تغییر اقلیم وزارت بهداشت و درمان در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی جامجم با هاشم بیگزاده و مجید یحیایی، مجریان برنامه «صبحانه ایرانی »شبکه دو