در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دخترک از کتابی که داشت میخواند، آمد بیرون و با ترس خودش را انداخت وسط مکالمه من و پدرش و پرسید: «چرا داره اینجوری میشه؟!»
گفتم: «به خاطر اینکه آب و هوای کره زمین داره تغییر میکنه. داره گرمتر میشه.»
بعد رو کردم به پدرش و دوباره از روی تلفنهمراه خواندم: «اینو ببین! یه مقاله علمی چند سال پیش چاپ شده که نتیجه تغییرات اقلیمی رو تا سال ۲۰۵۰ پیشبینی کرده. مثلا گرمای شهرهای اروپا. اما جالبه که میگه تمام اون دمای پیشبینیشده، امسال توی شهرهای اروپایی تجربه شده! یعنی 31 سال زودتر!»
دوباره به جای پدرش، دخترک جواب داد: «مامان! من دارم میترسم! اینا یعنی چی؟!»
نمیخواستم بترسانمش. پرسیدم: «از چی میترسی؟»
گفت: «خب از همین چیزا که گفتی دیگه. وقتی شهرها برن
زیر آب، یعنی یهعالمه آدم میمیرن. یا وقتی هوا خیلی گرم بشه، مثل همین امسال، بعضیا میمیرن یا آب شهرها تموم میشه. مثل ایران که خودت همهاش میگفتی خشکسالیه.
اینا ترسناکه دیگه. فکر کن! کلی از این شهرها خالی خالی میشه. آدمهاش یا میمیرن یا از اون شهرها میرن. بعد مثلا صدسال دیگه، یه آدمی یهو اتفاقی یکی از این شهرها رو پیدا میکنه. همهجا خراب و گردوخاکگرفته. مغازهها همینطوری باز و خالی و خاکی. خونهها همینطور.
خیلی ناراحتکننده و ترسناکه دیگه.»
تا کجای جریان را دیده بود! تصویرسازیاش حرف نداشت! خواستم بابت آن تشویقش کنم که چشمم افتاد به جلد کهنه بنفش آشنای کتاب روی پایش. پرسیدم: «داری کوههای سفید میخونی؟»
گفت: «اوهوم! الان تازه سه تایی رسیدن توی اون شهر بزرگ خرابه. گرسنهشون بود. کلی شهرو گشتن. خیابونا و مغازهها رو دیدن. حتی نمیدونستن ماشین چی بوده یا مترو. کنسرو پیدا کردن مال صد سال پیش. رفتن توی یه خونه خرابه که بخورنش. خیلی آدم ناراحت میشه. الان این چیزایی که تو گفتی، باعث شد یاد این قسمت کتاب بیفتم. اگه آب و هوا طوری که تو گفتی، عوض بشه، خیلی از شهرها این شکلی میشن دیگه. حالا توی کتاب کوههای سفید، سهپایهها حمله کردن، توی دنیای واقعی...»
پریدم وسط حرفش: «دوپایهها!... توی دنیای واقعی، دوپایهها یا آدمهای دوپا حمله کردن!»
پرسید: «چی؟! یعنی همه اینا تقصیر خودمونه؟ آخه چطوری؟»
گفتم: «توی این چندصد سال اخیر، آدمها یهو یه مدل زندگی جدید برای خودشون درست کردن به اسم انقلاب صنعتی که خیلی به طبیعت ضربه زد. منابع طبیعت رو مصرف کرد. بخشهای زیادی از طبیعت و حیوانات رو نابود کرد. باعث تولید مواد مضری شد که داره آبوهوای کره زمین رو نابود میکنه. همهاش تقصیر خودمونه.»
ناراحتی و یاس عجیبی توی چهره دخترک دویده بود. نمیخواستم بار عذاب وجدان کل انقلاب صنعتی را روی دوشهای بیگناه او بگذارم. اما موقعیتی ایجاد شده بود که اگر از دستش میدادم، شاید بعدها به این راحتی بهدست نمیآمد: موقعیت تبدیل او به یک شهروند مسؤول در برابر محیط زیست!
گفتم: «حالا البته آدمهای عادی مثل ماها، توی اون بخش اصلی آلودهکردن و نابودکردن کره زمین، مقصر و موثر نیستیم. اما به هرحال ماهام یه کارهایی میتونیم انجام بدیم که این تغییرات دیرتر اتفاق بیفتن.»
ذوقزده از اینکه راهحلی وجود دارد، پرسید: «چه کارهایی؟!»
گفتم: «مثلا وقتی توی یه کاغذ فقط یک خط کشیدی، مچاله نکنی بندازی دور. وقتی میریم فروشگاه، بهجای بیستتا بستنی لیوانی با بستهبندی پلاستیکی، یهدونه دولیتری برداری توی خونه با کاسه قاشق معمولی بخوری. وقتی هوا خنکه، پنجره رو باز کنی و پنکه و کولر رو خاموش کنی...»
ناگهان پسرک که گمان میکردم حواسش به ما نیست و غرق تلویزیون است، گفت: «ااا مامان! تقلب نکن! کولر خاموشکردن، کار باباهاست! نه ما!»
سمیهسادات حسینی
نویسنده
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین در گفتوگو با «جامجم»:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد