در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
مقتول را میشناختی؟
او چند پیش به عنوان مسافر، سوار خودرویم شد. میگفت زیاد از خودروی دربستی استفاده میکند بنابراین شماره تلفن همراهم را گرفت و قرار شد اگر خواست جایی برود، او را ببرم و کرایه بگیرم. روز حادثه او را به عنوان مسافردربستی سوار کردم.
چه شد به فکر قتل افتادی؟
ابتدا نقشه قتل نداشتم. ابتدا به چند جا رفته و بعدبه بانک کارگشایی در محله مولوی رفتیم. کارت ملی همراهش نبود و کار بانکیاش انجام نشد. میگفت شاید کارت را گم کرده چون کیف پولش هم نیست. مسیرهایی که رفته بودیم را برای جستوجو بازگشتیم. وقتی گوشیاش را برداشت برق طلاها را از داخل کیفش دیدم. بعد گفت این طلاها را که هفت حلقه النگوی طلا و انگشتر است آورده بوده در بانک بگذارد و وام بگیرد. زمانی که به بزرگراه رسیدیم وانمود کردم چیزی در میان شمشادها مثل کیف دیدم. توقف کردم. او پیاده شد رفت تا موضوع را بررسی کندکه دنبالش رفتم و با برداشتن قطعه سنگی از محل، ضربهای به سرش زدم که با من درگیر شد و ضربههای بعدی را زدم و دیدم نفس نمیکشد. سوار خودرویم شده و به سرعت از محل دور شدم.
بعداز قتل کجا رفتی؟
تلفن همراهش را خاموش و کیف سرقتی را در صندوق عقب خودرویم گذاشتم تا ساعت 13 و 30 دقیقه در تهران مسافر جا به جا کرده و بعدبا خرید نان به خانهام در شهرری رفتم و کیف حاوی طلاها را در میان وسایل در انباری خانه گذاشتم.
طلاهای سرقتی را فروختی؟
میخواستم آن را بفروشم و با آن بدهیهایم به بانک برای وام خانه را بپردازم، اما فرصتی برای فروش طلاها دست نداد.
فکر میکردی بازداشت شوی؟
فکر میکردم ردی از من در اتوبان و اطراف آن نمانده و پلیس نمیتواند دستگیرم کند، اما وقتی دستبند پلیس به دستانم خورد غافلگیر شدم. اگر بازداشت نمیشدم و طلاها را میفروختم و بدهی بانکیام را میدادم شاید به شهرستان میرفتم و پنهان میشدم تا آبها از آسیاب بیفتد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم