یکی از شاعران معاصر که صاحب چندین مجموعه شعر کلاسیک و نیمایی و سپید بود و داوری چندین جشنواره و کنگره ادبی و اداره صفحات ادبی چند مجله را در کارنامه داشت، دچار مضیقه مالی شد و برای دریافت کمک یا وام یا گرفتن طرح فرهنگی به یکی از مدیران فرهنگی مراجعه کرد.
کد خبر: ۱۲۱۳۷۰۶

مدیر فرهنگی با اشاره به این‌که اوضاع بودجه خوب نیست، از وی خواست فعلاً برود و بعد بیاید.
شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی کرد و به خانه رفت و یک قصیده طولانی با قافیه سخت در مدح وی سرود و هفته بعد به نزد وی مراجعه کرد.
مدیر فرهنگی پس از شنیدن شعر شاعر معاصر، با اشاره به این‌که پول نیست و هرچه هست صرف حقوق کارکنان می‌شود، از وی خواست فعلاً برود و بعد بیاید.
شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی کرد و به خانه رفت و یک قطعه تقاضا حاوی مقداری طنز پنهان فاخر سرود و هفته بعد به نزد وی مراجعه کرد.
مدیر فرهنگی پس از شنیدن شعر شاعر معاصر، با اشاره به این‌که طرح‌های قبلی هم ناتمام مانده است و امکان طرح‌های جدید وجود ندارد، از وی خواست فعلا برود و بعد بیاید. شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی کرد و به خانه رفت و یک هجویه نیشدار و بسیار رکیک برای مدیر فرهنگی سرود و از طریق یکی از پیام‌رسان‌های داخلی برای وی فرستاد. مدیر فرهنگی هجویه شاعر را سین (دیدن) کرد، اما پاسخی نداد.
هفته بعد شاعر معاصر به دفتر مدیر فرهنگی مراجعه کرد و در اتاق انتظار حوزه ریاستی نشست.
در پایان ساعت اداری، مدیر فرهنگی از اتاق خود بیرون آمد و شاعر معاصر را دید که در اتاق انتظار نشسته است و به او گفت: برای من قصیده مدحیه سرودی، کاری نکردم. قطعه تقاضا سرودی، کاری نکردم. هجویه سرودی، به روی خودم نیاوردم. از میان موضوعات و قالب‌های ادبی، آیا تپه دیگری باقی مانده است؟
شاعر معاصر گفت: اینجا نشسته‌ام، به امید این‌که بمیری و مرثیه‌ات را هم بسرایم و همه را با یک مقدمه عالی با بودجه همین مجموعه فرهنگی در یک مجموعه شعر منتشر نمایم.
مدیر فرهنگی که تحت‌تأثیر حاضرجوابی شاعر معاصر قرار گرفته بود با او به دفتر کارش برگشت و یک طرح فرهنگی را که برای پسر معاون اداری‌مالی‌اش کنار گذاشته بود به او داد و دستور پرداخت پیش‌پرداختش را هم داد و خاموش شد و شاعر معاصر را روشن کرد.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها