زن شوهرکش در گفت‌وگو با تپش

برای بعد از قتل کلی برنامه داشتیم!

فکر می‌کردند، نقشه‌شان برای قتل هیچ‌وقت فاش نشود و سال دیگر در کنار هم زندگی جدیدی را آغاز می‌کنند، اما این خیال باطل خیلی زود نقش بر آب شد و ماموران آنها را به اتهام مباشرت و معاونت در قتل دستگیر کردند. زن و مرد جوان در گوشه‌ای از اداره ویژه قتل پلیس آگاهی روی صندلی نشسته‌اند. سراغشان که می‌روم، درخواست می‌کنند عکس و اسمشان چاپ نشود و قبول می‌کنم. پسر جوان تمایل زیادی برای حرف زدن ندارد اما زن مقتول صفر تا صد ماجرا را تعریف می‌کند. می‌گوید: آب که از سر گذشت چه یک وجب چه ده وجب فرقی به حال آدم نمی‌کند.
کد خبر: ۱۲۰۷۷۸۶

چند سالته؟
30 سال.
چقدر درس خوانده ای؟
تا دوم راهنمایی.
چرا ادامه ندادی؟
ازدواج کردم.
چرا این‌قدر زود؟
اجبار پدرم بود و همین ازدواج به زور باعث شد الان اینجا باشم و شوهرم زیر خاک.
بچه هم داشتید؟
بله. دو تا.
الان کجا هستند؟
پیش خانواده شوهرم.
چرا شوهرت را کشتی؟
چون دوستش نداشتم.
خب طلاق می‌گرفتی؟
چند بار خواستم اما نشد. وقتی به دادگاه می‌رفتیم، جلوی قاضی می‌گفت مرا دوست دارد و بعدش که به خانه می‌آمدیم در اتاق زندانی‌ام می‌کرد و کتکم می‌زد.
دلیل اختلافتان چه بود؟
مرد شکاکی بود و به سایه خودش هم شک داشت. اصلا مرا درک نمی‌کرد و اجازه نداشتم تنهایی بیرون بروم.
پس چطور با همدستت آشنا شدی؟
از طریق تلگرام.
اجازه می‌داد عضو تلگرام باشی؟
نه. خواهرم برایم یک گوشی و سیمکارت خریده بود تا در خانه حوصله‌ام سر نرود. در چند گروه و کانال عضو شده بودم. یک بار در گروهی بحث بود و من هم نظرم را دادم و همه با من مخالفت کردند. یک نفر با من موافق بود و از من طرفداری کرد. تا آن روز کسی از من حمایت نکرده بود. به همین خاطر ارتباطمان شکل گرفت.
چند وقت با هم ارتباط داشتید؟
نزدیک یک سال. این اواخر با هم بیرون هم می‌رفتیم.
چه شد نقشه قتل را طراحی کردید؟
می‌خواستیم با هم ازدواج کنیم اما شوهرم سد راهمان بود. یک‌بار به شوهرم گفتم طلاق می‌خواهم که جوابش کتکی مفصل بود.
همانجا تصمیم به قتل شوهرم گرفتم. شب جنایت من در خانه را باز گذاشتم و پسر جوان با میله‌ای آهنی به داخل خانه آمد و ضربه‌ای به سر شوهرم زد.
شوهرم از خواب بیدار شد و می‌خواست همسایه‌ها را خبر کند که ضربه‌های بعد را محکم‌تر زد و شوهرم را کشت.
بعد از قتل چه کردید؟
پسر جوان جسد را میان پتو پیچید و بعد داخل صندوق عقب ماشین گذاشت و در بیابان‌های اطراف شهر رها کرد. من هم خانه را تمیز کردم تا ردی از خون باقی نماند.
قرار بود دو روز بعد من بروم و ناپدید شدن شوهرم را گزارش کنم. این چند روز هم تماسی نداشتیم تا کسی شک نکند.
فکر می‌کردی دستگیر شوید؟
نه. این‌قدر برنامه‌مان حساب شده بود که تصمیم داشتیم چند ماه بعد از قتل، وقتی آب‌ها از آسیاب افتاد با هم ازدواج کنیم. برای آینده کلی برنامه داشتیم.
در این مدت بچه‌هایت را دیده‌ای؟
یک‌بار. خانواده همسرم اجازه نمی‌دهند آنها را ببینم.

مجید غمخوار
تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها