یادداشتی از حامد عسکری شاعر و نویسنده

چه نان حلالی می‌خورند بعضی‌ها ...

اولیای گرامی با سلام. جهت دریافت ساختار قامتی و اسکلتی فرزند خود به صورت رایگان با شماره زیر تماس بگیرید. شماره: فلان ...
کد خبر: ۱۲۰۱۹۰۴


این عین پیامکی است که برای من و همسرم آمد. زنگ زده‌ام به شماره پیامک و می‌گویم داستان چیست؟ زنی آن ور خط می‌گوید یک طرح آزمایش و غربالگری سلامت بچه‌های دوره ابتدایی است که به صورت رایگان برای سلامت آنها در نظر گرفته‌ایم و بدون هیچ هزینه هوش و اسکلت‌بندی و آناتومی دانش‌آموزان مورد سنجش قرار می‌گیرد و به نوعی پیشگیری از نارسایی‌های حرکتی محتمل است. وقت داده برای عصر دیروز. در اوج شلوغی و استرس کار و با کنسل کردن یکی دو قرار کاری و در اوج ترافیک عصرگاهی منطقه 11 خودم را رسانده‌ام به مدرسه‌ای غیرانتفاعی در میدان منیریه. طبق معمول فرمی پر کرده‌ام و دخترم را به اتاقی هدایت کرده‌اند. نیم‌ساعت بعد دخترم بیرون آمده و مرا هدایت کرده‌اند به اتاق دیگری. خانمی با شین‌هایی شبیه شین‌های گوینده برنامه گل‌های رنگارنگ، یک منبر یک ربعه برای من رفته که مدرسه ما فلان است و بهمان.
سرویس آموزش زبان داریم و کلاس بی‌دیوار و بچه‌ها با مربی زبانشان افتر اسکول برنامه جذاب دارند و همه این آموزش‌ها فقط ده میلیون تومان. می‌گویم برای دین بچه من چه فعالیتی دارید؟ می‌گوید دین یک امر شخصی است و به عهده پدر و مادرها و خانواده‌هاست. دوست داریم خودشان انتخاب کنند. ولی با این همه ما برنامه‌ریزی کرده‌ایم و زنگ نماز داریم. میان این همه افاضات هم زنگ زده به خانمی و نتیجه هوش‌سنجی دخترم را از یکی پرسیده و با آهی غلیظ می‌گوید: متاسفانه دختر شما از فقر آموزش رنج می‌برد .
از اتاق آمده‌ام بیرون، به دخترم می‌گویم در اتاق چه گذشت؟ می‌گوید چهار تا مداد رنگی گذاشت جلویم و گفت رنگشان را به انگلیسی بگویم و بعد هم دو تا ضرب سه رقمی گفت حل کنم و تمام. می‌گویم معاینه حرکتی اسکلتی؟ می‌گوید اصلا. حالا خیلی عصبانی‌ام. می‌گویم چرا به بهانه تست سلامت خانواده‌ها را می‌کشید اینجا که مدرسه‌تان را معرفی کنید؟ جواب می‌شنوم شما مختارید ثبت‌نام نکنید. می‌گویم کدام تست؟ کدام غربالگری. می‌گوید: شما باید می‌گفتید تست اسکلت و حرکت می‌خواهید. می‌گویم شما در پیامک‌تان همین را بهانه کرده‌اید ما را کشانده‌اید اینجا! من به آموزش و پرورش شکایت می‌کنم .
می‌گوید حتما این کار را بکنید. از مدرسه می‌زنم بیرون. به چشم‌های دخترم که خسته از خواب‌نکرده عصرگاهی است زل می‌زنم و معذرت‌خواهی می‌کنم. از اولین بقالی دوتا بستنی یخی می‌خریم و زیر چنارهای خیابان ولیعصر بالاتر از منیریه قدم می‌زنیم و از کله‌ام می‌گذرد اینها می‌خواهند به امثال دختر من صداقت و راستی یاد بدهند؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها