در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
1. جلوی این کار را بگیرید!
همت فرمانده لشکر 27 محمد رسولا...(ص) بود؛ به عبارت بهترش لشکر تهرانیها! روی این حساب از بعضی از رفتارهای نیروهایش بهشدت شاکی شده بود. یکی از این رفتارها، آنتن دادن نیروهای جبهه به رفقای تهراننشین در زمان نزدیک شدن به عملیاتها و ناهماهنگیهای پیش آمده بعدی بود. همت جوری از این رفتارهای خلاف قاعده شاکی شده بود که در یکی از جلسات به فرماندهان گردانهای لشکرش این شکلی میتوپد: «از توی همین دو کوهه بچههایی هستند که عین برق، خبر قریبالوقوع بودن عملیات را به رفقایشان در تهران خبر میدهند. طرف هم سر از پا نشناخته، یکی دو شب مانده به عملیات، ساکش را میبندد و خود را به گردان میرساند. بعد هم شب حمله بدون هیچ هماهنگی با هیچ ردهای، عقب یک گردان رفتهاند خط و صبح روز بعد هم شهید شدهاند. از بچههای گردان که میپرسی اینها که بودند، هیچکس نمیشناسدشان!... جدا از شما برادران انتظار داریم برای جلوگیری از چنین مسالهای، در کنترل سازمان رزم گردانتان خیلی دقیق باشید! خیلی دقیق!»
2. پرادعاها علیه همت
از زمانی که تیپ 27 محمد رسولا...(ص) با فرمانده خود احمد متوسلیان راهی سوریه شد و بدون فرمانده به ایران برگشت، فرمانده کل سپاه محمدابراهیم را گذاشت فرمانده تیپ! چند ماه بعد هم تیپ تبدیل شد به لشکر! از همان زمان تعدادی از مدیران و فرماندهان تهراننشین با فرماندهی همت مخالف بودند و از نیش و کنایه زدن به همت غافل نمیشدند.
گلعلی بابایی در کتاب «شرارههای خورشید» به نقل از یکی از فرماندهان گردانهای لشکر 27 این افراد را «عناصر پرمدعای فراری از جنگِ سپاهِ منطقه 10 تهران» معرفی میکند. در همان کتاب نقل شده بعد از عملیات والفجر4 در آذر 62 و شهادت تعدادی از نیروهای لشکر، خانوادههای شهدا و مفقودین به تحریم همین افراد و جوسازی که آنها علیه مسؤولان لشکر انجام داده بودند، جلوی عقبه پادگان لشکر 27 در تهران تجمع اعتراضی تشکیل دادند.
3. پدرسوختهبازی در جنگ
وقتی سیدمرتضی آوینی که در بچه مثبت بودن کسی به گردش نمیرسد در مورد همت میگوید این سردار خیبر، قلعه قلب مرا فتح کرده. دیگر شما تا ته ماجرا را بخوانید. با این حال درست است حاج همت یک جورهایی خیلی بچه مثبت بوده، ولی خب جنگ است و فشار روحی و عصبی و هزار و یک چیز دیگر. انتظار ندارید که با همان روحیه اتوکشیده هم در چنین وضعیتی باشد.
شاید بامزه باشد بگوییم عبارت «پدرسوخته» توی ناسزاهای همت حضور محسوسی دارد. مثلا در یکی از تماسهای بیسیمی با یکی از فرماندهان گردانهایش در همان عملیات خیبر که قافیه بدجور تنگ آمده بوده میگوید: «رضا! من ضمن صحبت با سعید یک مقداری توجیهاش کردم، منتها او میگفت آن قسمت طلائیه قدیم از این خرچنگهای پدرسوخته جلو آمدهاند. الان تماس بگیر و بپرس ادوات ضدزرهی رفته پیش عباس که پشت همون دسته عصایی بایستد و بتواند اینها[تانکها] را تهدید کند یا نه!»
4. یک همت و یک لشگر منهدم شده
همت از همان چند روز بعد از عملیات و مشاهده وضعیت میدان نبرد به این پی برد که در محور طلائیه راه به جایی نخواهند برد. بحثهای زیادی هم با مقامات بالاتر کرده بود که ادامه عملیات در محوری که به او سپردهاند راه به جایی نخواهد برد، اما دستور چیز دیگری بود.
از مقامات سیاسی و نظامی بالاتر، دستور ادامه عملیات داده شده بود. همت بعد از یک هفته جنگیدن مدام و به در بسته خوردن، لشکر را از طلائیه به دوکوهه باز میگرداند. حرفهایی که در آن سخنرانی به زبان آورده هرچند بیریا و مخلصانه، اما تلخ است و نشان میدهد واقعیت جنگ در طلائیه چقدر سهمگین بوده: «عزیزان! از روز سوم اسفند تا الان پنج یا شش بار عملیات خیبر شکست خورد! ما با کسی رودربایستی نداریم. در جنگهای صدر اسلام هم سپاه حق شکست میخورد!» تصدیق میکنید که به زبان راندن چنین سخنانی برای یک فرمانده لشکر، آن هم در جمع نیروهایی که خسته و متلاشی از میدان نبرد بازگشتهاند کار راحتی نبوده. همت اما با نیروهایش حرف پنهانی نداشت و همین هم باعث شده بود او محبوب بسیجیها باشد.
5. باز هم حاج قاسم
احتمالا برایتان جالب باشد بگوییم همین قاسم سلیمانی خودمان که الان یک تنه ورق خیلی از مسائل را در سوریه و عراق برگردانده، آخرین کسی بوده که همت را احتمالا نیم ساعت، سه ربع قبل از شهادت ملاقات کرده. جزیره مجنون تحویل لشکر 27 محمد رسولا...(ص) بوده و حالا بعد از دو هفته هر چه زده بود به در بسته خورده و چند گردانش هم منهدم شده بودند.
قرار بود محورها را تحویل لشکر 14 امام حسین(ع) بدهد. عراق پاتک کرده بود و نیروهای همت کافی نبود. همین هم باعث شد بنشیند پشت موتور و برود مقر لشکر 41 ثارا...(ع) و صحبت با فرماندهشان قاسم سلیمانی. روایت حاج قاسم از این جلسه جالب است: «بعدازظهر 17 اسفند بود که دیدم حاج همت با سر و وضعی کاملا خاکآلود و ژولیده به سنگر آمد. از من درخواست تعدادی نیرو کرد تا بتواند خط خودش را نگه دارد! گویا بیشتر نیروهایش شهید و مجروح شده بودند. یک گردان در انتهای جنوبی جزیره مجنون داشتیم. به مسؤول اطلاعات عملیات لشکر گفتم با همت برود و یک گروهان را در اختیار همت قرار دهد.» و این آخرین دیدار همت بوده.
6. ایستگاه آخر؛ جزیره مجنون
همت، مسؤول اطلاعات عملیات لشکر ثارا...(ع) را ترک موتور خودش سوار میکند و راهی جنوب جزیره میشوند، اما سرنوشت تقدیر دیگری برای او و مسؤول اطلاعات عملیات لشکر رقم زد. برای رفتن به جنوب جزیره باید از چهارراه مرگ میگذشتند. نقطهای که در ثبت تیر مستقیم تانکهای بعثی بود و به محض اطلاع از عبور و مرور، گلوله مستقیم خود را روانه میکردند. خدمه تی-72 بعثی، برق موتورسیکلت را میبیند و برای شلیک درنگ نمیکند. گلوله تانک در چند قدمی موتورسیکلت به زمین مینشیند و انفجاری بزرگ برپا میکند. غبار و خاک زیادی بلند میشود. موج شلیک سر و صورت دو راکب را میپراند. فرمانده یکی از جانسختترین لشکرهای نظامی ایران هم رفت!
7. برو بگو شوهرت بیاید!
ژیلا بدیهیان، همسر همت است و پنج سال از او کوچکتر؛ متولد 1337. نه! فکر نکنید داستان ازدواجشان موضوع این بخش است که خودش یک داستان مفصل محسوب میشود. اینکه از شهادت همسرش خبر نداشته و از طریق رادیوی مینیبوسی که در آن همراه فرزندانش عازم نجفآباد بوده از شهادت همت مطلع میشود هم موضوع این بخش نیست. موضوع این بخش خاطره تلخی است که چند سال بعد از شهادت همت برایش رقم خورده.
زمانی که پسرش بیمار بوده و او یک زن دست تنهای شاغل. مدیر مدرسه به او اطلاع میدهد که پسرش اوضاع مساعدی ندارد. او هم کلاس را تعطیل میکند و پسر چند ساله را روی دست میگیرد و میبرد پیش متخصص اطفال. اوضاع مصطفی خوب نیست. لحظه به لحظه هم بدتر میشود. از منشی درخواست میکند برای خرابتر نشدن حال مصطفی به او اجازه بدهد بدون نوبت قبلی پزشک را ببیند. پاسخ خانم منشی اما بغضش را میترکاند و یکی از تلخترین خاطراتش را رقم میزند: «اون شوهر مفتخورت نشسته خونه و تو رو فرستاده جلو؟! بگو خودش صبح زود بیاد و نوبت بگیره!»
محمدصادق علیزاده
فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: