75 سال قبل در چنین روزهایی وینستون چرچیل، روزولت و استالین در کنفرانس مهمی در پایتخت ایران تکلیف جنگ جهانی دوم را یکسره کردند

جشن تولد چرچیل در تهران

آبان 1396، تهران، هتل اسپیناس: ولادیمیر پوتین در کنار اردوغان و رئیس‌جمهور روحانی در نشست خبری مهم‌شان درباره سوریه در تهران در آغاز برنامه زبان به تمجید از تهرانی‌ها گشود. او با عذرخواهی از مزاحمت‌هایی که رفت و آمدها و تدابیر امنیتی این اجلاس برای مردم پایتخت فراهم آورده بود از صبر و تحمل آنها تشکر کرد. حالا هم در کنار رئیس‌جمهور ایران و ترکیه نشسته بودند تا تصمیمات راهبردی خودشان را درباره سوریه اعلام کنند. هر قدر اجلاس 1396 تهران محترمانه و شیک و مجلسی برگزار شد و ایران به‌عنوان یکی از وزنه‌های مهم و تاثیرگذار اجلاس در آن حضور داشت، اما...
کد خبر: ۱۱۹۵۷۸۲

آذر 1322، تهران، سفارت کبرای شوروی
چند روز قبل کاردار شوروی، به سهیلی، نخست‌وزیر شاه جوان ایران اطلاع داده بود که سران شوروی، آمریکا و انگلیس قرار است همین روزها برای برگزاری کنفرانس مهمی راهی تهران شوند. اجلاس قرار است کی برگزار شود؟ ایرانی‌ها باید چه کنند؟! احتمالا اینها و چند سوال دیگر از مهم‌ترین سوال‌هایی بوده که محمدرضا پهلوی 24 ساله و علی سهیلی، نخست‌وزیر 46 ساله از مسؤولان سفارت شوروی پرسیده و پاسخی نشنیده بودند. قرار هم نبود بشنوند.
وزرای خارجه سه کشور چندی قبل در مسکو دور هم جمع شده و بنای این را گذاشته بودند که رهبران‌شان یکجا دور هم جمع شوند. چرچیل و روزولت روی قاهره و بغداد نظر داشتند، اما استالین تهران را پیشنهاد داده بود. ایران و پایتخت آن تهران از دو سال قبل توسط ارتش قوای متفقین به اشغال نظامی در آمده و همه چیز تحت اختیار آنها بود. حتی دولت و شاه ایران در نگاه این سه نفر آنقدرها مهم نبودند که درخواستی از آنها داشته باشند. در همین حد به دولت اطلاع دادند قرار به برگزاری چنین مراسمی است. حتی ورود استالین به تهران هم در حد یک خبر به اطلاع مسؤولان ایرانی رسید!
دورهمی 3 قدرت کجای تهران بود؟
مسؤولان سه کشور ابتدا هر کدام در سفارت‌های خود بودند. جلسات اما در سفارت شوروی برقرار می‌شد. جایی که همین الان هم سفارت روسیه است. بله همین باغ بزرگی را عرض می‌کنیم که یک سرش در خیابان حافظ (نرسیده به جمهوری) است و سر دیگرش در نزدیکی سفارت انگلیس در خیابان فردوسی و یک ضلعش هم بخش زیادی از خیابان استاد شهریار (شمال سفارت) و نوفل‌لوشاتو (جنوب سفارت) را به خود اختصاص داده است. در ادامه اما به دلیل رفت و آمدهای متعددی که بین سفارت‌ها برقرار بود و البته دوری سفارت آمریکا از محل برگزاری جلسات (سفارت شوروی) که احتمال بروز مشکلات امنیتی را پدید می‌آورد، رئیس‌جمهور آمریکا هم تصمیم گرفت که در محل سفارت شوروی سکنی گزیند. فاصله چرچیل در سفارت انگلیس با این دو نفر در سفارت شوروی هم چند دقیقه بیشتر نبود. این شکلی شد که این سه نفر دو سه روزی را در تهران پاییزی 75 سال قبل دورهم بودند و در نهایت تصمیم گرفتند که در دور جدید جنگ چگونه به جان هیتلر و ارتش آلمان بیفتند. تلاش‌شان دو سال بعد نتیجه داد و شعله جنگ جهانی دوم برای همیشه
خاموش شد.
به دیدار شاه هم رفتند؟
خب باید گفت که آنها به دیدار شاه نرفتند، محمدرضا پهلوی بود که به دیدار آنها رفت! البته ناگفته نماند که بین این سه نفر، استالین در کاخ مرمر به دیدار شاه رفت، اما به درخواستی که ایرانی‌ها از مسؤولان سفارت شوروی کرده بودند، نه این‌که خود استالین بخواهد به دیدار طرف ایرانی برود. این دیدار هم چندان طول نکشید. روزولت و چرچیل که اصلا وقعی به این هم ننهادند که اصولا آنها هستند که در خاک ایران مهمانند و باید دم مسؤولان ایرانی را هم ببینند و حداقل‌هایی از احترام‌های دیپلماسی را رعایت کنند. روی این حساب به دیدار شاه نرفتند.
آش این بی‌احترامی آنقدر شور بوده که صدای تاج‌الملوک مادر شاه هم در‌آمده: «در آن موقع محمدرضا جوان بود. انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها هم چون ایران را اشغال کرده بودند، خود را حاکم ایران می‌دیدند و حاضر نشدند به دیدن محمدرضا بیایند، بلکه محمدرضا را وادر کردند تا به دیدن رئیس‌جمهور آمریکا و نخست‌وزیر انگلستان برود.»
در عوض محمدرضا به سفارت شوروی آمد و کمتر از یک ساعت مهمان چرچیل و روزولت بود. فکر می‌کنید دیالوگ شاهنشاه ایران با طرف انگلیسی چه بوده؟! محمدرضا در دیدار چند دقیقه‌ای خودش با چرچیل از او خواهش کرد که پدرش (رضاشاه) که در سال 1320 با تصمیم انگلیسی‌ها به جزیره موریس تبعید شده بود به محل دیگری منتقل شود، چرا که موریس به شدت بد آب و هواست. بعدها انگلیسی‌ها با تقاضای شاهنشاه ایران موافقت کردند و رضاشاه پدر را جابه‌جا کردند. اشتباه نکنید! او را به ایران نیاوردند؛ کمی آن طرف‌تر به ژوهانسبورگ بردند.

«در چشم باد» ببینید
اشغال ایران در جنگ جهانی دوم توسط قوای متفقین دستمایه تولید بعضی محصولات فرهنگی را هم پدید آورده است.
مثلا همین سریال «در چشم باد» - که احتمالا آن را بارها دیده‌اید و این شب‌ها دوباره از شبکه نمایش در حال بازپخش است - بخش‌هایی از آن ناظر به اتفاقات و حوادثی است که در طول اشغال ایران برای ایرانیان پدید آمد. این سریال با کارگردانی مسعود جعفری جوزانی یک دو‌جین بازیگر در خود جای داده است؛ از پارسا پیروزفر (نقش اول سریال) و کامبیز دیرباز و سعید نیک‌پور گرفته تا لاله اسکندری و فخرالدین صدیق شریف و محمدرضا هدایتی.
پیروزفر در این قسمت‌ها حالا به خلبان جوانی تبدیل شده است که از دستور ترک مخاصمه سرپیچی می‌کند و به جنگ هواپیماهای متجاوز می‌رود.

و اما «جاده جنگ»
حالا درست است که در حوزه کتاب و نشر دستمان حسابی پر است، اما اگر مانند نویسنده این گزارش بخشی از علایق و دغدغه‌هایتان در حوزه تاریخ معاصر بوده و شاخک‌هایتان نسبت به این موضوع حساس باشد احتمالا تصدیق خواهید کرد که عمده این آثار در زمره تاریخ هستند و زبان سخت تاریخی دارند. دستمایه دادن مواد تاریخی و از آنها یک اثر عامه‌پسندتر مانند رمان خلق کردن هنر دیگری می‌خواهد که در این زمینه کمی دست‌مان تنگ است. با همه این احوالات همین الان یک رمان چند جلدی در بازار وجود دارد که نطفه درام و قصه‌اش کاملا در زمان ایران سال‌های اشغال بسته شده و جالب است بدانید که سریال «در چشم باد» هم از روی طرح اولیه این رمان ساخته شده. صحبت از رمان «جاده جنگ» است که تاکنون 10 جلد آن به بازار آمده؛ رمانی که هسته اصلی داستانی‌اش هم بر مبنای یک واقعیت تاریخی اتفاق افتاده. اسم رمان هم به این خاطر «جاده جنگ» است که در سال‌های جنگ جهانی دوم، ایران به عنوان پل پیروزی متفقین شناخته می‌شد. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها برای حمایت از ارتش سرخ که در شرق اروپا با ارتش آلمان درگیر بود، حمایت‌های پشتیبانی و لجستیک خود را با کشتی به بندر خرمشهر می‌آوردند.
قطار و خط ریلی در خرمشهر این اقلام را از آنجا به شاهرود می‌آورد. بار پشتیبانی در شاهرود بر کامیون‌ها بار شده از شاهرود و از مرزهای شمال شرقی از ایران خارج و به شرق اروپا برده و به خط مقدم ارتش سرخ شوروی تزریق می‌شد. این شکلی خاک کشوری که دولت آن علنا در ابتدا اعلام بی‌طرفی کرده بود با زور نظامی اشغال شد تا به عنوان پل پیروزی از آن استفاده شود.

یاد «مدار صفر درجه» به خیر
این سریال با کارگردانی استاد حسن فتحی هم از دیگر تولیداتی است که بخش‌هایی از آن ناظر به سال‌های اشغال ایران است و قصه‌اش را در تهران آن روزها روایت می‌کند. طبعا دیدن خاک اشغال شده ایران زیر چکمه قوای متجاوز متفقین و قحطی و گرسنگی و فقر مردم در آن سال‌ها چندان راحت نیست.
«مدار صفر درجه» هم به‌زعم خودش کوشیده بخشی از مرارت‌ها و رنج‌های مردم ایران را در سال‌های اشغال به قاب تلویزیون بیاورد. حضور شهاب حسینی، رویا تیموریان، مسعود رایگان، لعیا زنگنه و یک دو‌جین بازیگر دیگر، حساب وزن این سریال را بالا برده بود و زمان پخش آن باید مراقب می‌بودیم که تلویزیون روی زمین نیفتد.

محمدصادق علیزاده

فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها