خفاش شیشه‌ای در گفت‌وگو با جام‌جم؛

از زنان و دختران متنفر بودم

همزمان با تحقیقات از خفاش شیشه‌ای پایتخت معلوم شد که تاکنون 20 کودک دختر و پسر و زن را قربانی آزارو‌اذیت‌های شیطانی خود کرده است. متهم می‌گوید از زنان متنفر بود و قصد داشت فرزند زن مورد علاقه‌اش را برای انتقام مورد آزار قرار دهد.
کد خبر: ۱۱۸۴۵۹۴

به گزارش جام‌جم، نزدیک به یک‌سوم عمرش را در زندان گذرانده و تا به حال 15 بار دستگیر و روانه زندان و کانون اصلاح و تربیت شده است. از دو ماه قبل جنایت‌های سیاه خود را در پوشش تعمیرکار یا به بهانه تحویل بدهی آغاز کرد. ابتدا ده دختر بچه و زن از او شکایت کردند که با ادامه تحقیقات تعداد شاکیان او به 18 دختر و پسر و زن افزایش پیدا کرد. با توجه به افزایش قربانیان خفاش شیشه‌ای، تصویر او با هماهنگی قضایی دشتبان، بازپرس شعبه دهم دادسرای جنایی تهران در روزنامه بدون پوشش چاپ می‌شود تا افرادی که از او شکایت دارند به پلیس آگاهی یا دادسرا مراجعه کنند.
امیر 32 ساله دیروز در گفت‌وگو با خبرنگاران، به تشریح جرایمش پرداخت. او می‌گوید: قاتل نیست که قرار باشد مجازات سنگین برایش درنظر بگیرند. خفاش شب همچنین درباره زخم روی صورتش گفت: امروز با یکی از شاکیان زن مواجه حضوری شدم که او به من حمله کرد و صورتم را چنگ انداخت.

از خانواده‌ات بگو؟
تنها پسر خانواده‌ام. دو خواهرم ازدواج کرده و در ترکیه زندگی می‌کنند و فرزند دارند. به خاطر خلاف‌هایم در ایران ماندم. دو ساله بودم که مادرم به خاطر بیماری فوت کرد. دو سال بعد پدرم در جریان یک دعوا کشته شد. از آن موقع با مادربزرگ و پدربزرگم زندگی می‌کردم.
سواد داری؟
علاقه به درس خواندن نداشتم و فقط تا دوم دبستان درس خواندم.
از اولین خلافت بگو؟
من در 15 سالگی عاشق دختر همسایه شدم که همان باعث دعوای من با پسری شد. آن پسر در آن دعوا به پدر و مادرم فحش داد که عصبانی شده و کتکش زدم و یک سال سر این دعوا به کانون رفتم. بعداز آزادی همچنان با آن دختر رفاقت داشتم و می‌خواستم با او ازدواج کنم که به خاطر خلافکار بودنم، خانواده‌اش مخالفت کردند.
با افراد بزرگ‌تر از خودم می‌گشتم و همین دوستی‌ها و شب‌نشینی‌ها پای مرا به خلاف، سرقت، زورگیری و مواد باز کرد. آن‌قدر حرفه‌ای شده بودم که به خاطر سرعت عملم در سرقت‌ها به امیرو معروف شدم. بعضی دوستانم اسمم را «بزن در رو» گذاشته بودند.
معتادی؟
ده سال است شیشه مصرف می‌کنم.
آخرین بار کی زندان رفتی؟
سال 87 بابت سرقت‌های سریالی خانه، هشت سال زندان رجایی شهر بودم. بعد از پایان محکومیتم دوباره سرقت کردم و آخرهای اسفند سال گذشته آزاد شدم. یک مدت هم کمپ بودم.
سراغ دختر مورد علاقه‌ات رفتی‌؟
در زندان یکی از بچه محل‌هایم برایم پیام آوردکه ازدواج کرده است. دیوانه شدم. با او تماس گرفتم که خواست فراموشش کنم، اما من نمی‌توانستم و دلباخته‌اش بودم. بعد از آزادی پیدایش کردم. یک بچه داشت و با دیدن او از زنان متنفر شدم. اگر دستگیر نمی‌شدم می‌خواستم فرزند او را مورد آزارو اذیت قراردهم و از او هم انتقام بگیرم.
به خاطر همین سراغ زنان و بچه‌ها رفتی‌؟
تشنه انتقام بودم، شیشه مصرف می‌کردم و محله‌های جنوبی تهران را پیاده ساعت‌ها پرسه می‌زدم. روزی 2000 زنگ در خانه‌ها و آپارتمان‌ها را به صدا در می‌آوردم. وقتی مطمئن می‌شدم که زن یا پسر و دختر خردسال و نوجوان در خانه تنها هستند‌، تصمیم به اجرای نقشه‌ام می‌گرفتم. وانمود می‌کردم بدهی ای که به پدرشان دارم را آورده‌ام. آنها با قبول حرف‌هایم سمت آسانسور می‌آمدند و همان موقع با چاقو آنها را تهدید کرده و به زور همراه آنها وارد خانه‌هایشان می‌شدم. با طنابی که همراه داشتم یا با برداشتن روسری یا پارچه از داخل اتاق خواب دست و پاهایشان را بسته و بعد از آزارو‌اذیت، طلا و پول‌هایشان را سرقت می‌کردم.
انگیزه‌ات چه بود‌؟
علاوه بر سرقت، انگیزه‌ام انتقام از دختران و خانم‌ها بود‌. قبل از سرقت‌ها شیشه هم مصرف می‌کردم. در پی توهم ناشی از شیشه صدای یک مرد مدام به من دستور می‌داد بیشتر سرقت کنم، بیشتر افراد را آزارو اذیت کنم و انتقام سخت‌تری بگیرم.
از هر خانه چقدر سرقت می‌کردی؟
در هر خانه 10 تا 15 میلیون تومان طلا بود که سرقت می‌کردم.
با پول و طلاهای سرقتی چه می‌کردی؟
با بخشی از آن شیشه خریده و مصرف می‌کردم. با بقیه آن قمار می‌کردم.
چطور زنان را فریب می‌دادی؟
در بعضی سرقت‌ها متوجه شدم، زنان در خانه تنها هستند و منتظر تعمیرکار وسایل خانه هستند، به همین خاطر در پوشش تعمیرکار وارد خانه‌شان می‌شدم.
چه چیزی باعث این همه خشونت در وجود تو شد؟
نمی دانم. یادم هست بچه که بودم، پرنده‌ها را می‌کشتم و در باغچه خاک می‌کردم.
در زمان سرقت‌ها تغییر چهره می‌دادی؟
گاهی گلاه گیس و ریش و سبیل مصنوعی می‌گذاشتم که شناسایی نشوم.
چرا لباسی با طرح چگوآرا می‌پوشیدی؟
شیفته و عاشق او بودم .همینطور دوست داشتم پادشاه باشم به همین خاطر کلمه کینگ به معنی پادشاه را روی گردنم خالکوبی کردم.

از هر صدا و سایه‌ای می‌ترسم

یکی از شاکیان خفاش شیشه‌ای پس از مواجهه حضوری با متهم به جام‌جم گفت: روز حادثه منتظر تعمیرکار شوفاژ بودم. زمانی که زنگ در زده شد و پاسخ دادم، گمان بردم تعمیر کار است و او با جازدن خود به جای تعمیر کار وارد خانه‌ام شد. با چاقو تهدیدم کرد، پول و طلاها را دزدید و مرا مورد آزارو‌اذیت قرار داد. این مرد مرا به خاک سیاه نشاند. آرامش و زندگی‌ام را برد و کابوس من تا آخر عمرم شد. هر لحظه از هر صدا و سایه‌ای می‌ترسم. زندگی ام شده پر از ترس و وحشت. تو را به خدا او را زودتر اعدام کنید.

معصومه ملکی

حوادث

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها