روزی دکتر محمدامین اکبری که از دوستان نزدیک مهندس ایمان زعفرانچی بود، به همراه استاد مصطفی حسن‌زاده به خانه مهندس طه ربانی رفت. استاد حسن‌زاده پیش از ناهار برای حضور در یک جلسه کاری از آنها جدا شد، اما دکتر اکبری به‌واسطه اصرار مهندس ربانی در خانه مهندس ماند تا ناهار را باهم صرف کنند.
کد خبر: ۱۱۸۴۴۲۴

مهندس ربانی پیشنهاد داد ناهار را از بیرون تهیه کنند و گفت اخیرا در محل آنها کترینگی افتتاح شده است که غذاهای مالی دارد، اما دکتر اکبری گفت ابدا راضی به زحمت مهندس ربانی نیست و هرچه در خانه هست با هم می‌خوریم. مهندس ربانی قبول کرد و از داخل یخچال یک قابلمه کوچک آش بیرون آورد و روی اجاق گاز گذاشت تا گرم شود. تکه‌ای نان بربری نیز از فریزر بیرون آورد و روی رادیاتور شوفاژ گذاشت تا به‌آرامی یخش باز و آماده خوردن شود. سپس آش‌ها را که گرم شده بودند در دو کاسه ریخت و سر میز آورد و رفت تا نان‌ها را نیز از روی شوفاژ بردارد و سر میز بیاورد.
در این هنگام ناگهان دکتر اکبری در ناحیه قفسه سینه احساس دردی شدید کرد. وقتی مهندس ربانی به همراه نان به سر میز بازگشت، دکتر اکبری را دید که صورتش سیاه شده و از درد به خود می‌پیچد. مهندس به تصور این‌که دکتر آش را داغ‌داغ‌ خورده، به او گفت: «دکتر، خب صبر می‌کردی سرد بشه، بی‌جنبه.»
دکتر اکبری خواست بگوید: «آش نخورده و دهن سوخته، مهندس.» که همان‌دم قلبش از کار ایستاد و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. این ضرب‌المثل با این‌که از دهان دکتر خارج نشد، اما به طور عجیبی از همان زمان به افواه راه یافت و در مدت اندکی به یکی از محبوب‌ترین و پرکاربردترین ضرب‌المثل‌های فارسی تبدیل شد. یادش گرامی و راهش پررهرو باد.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها