تاوان حق کشی های پدرم را می دهم

قیافه‌ای ژولیده و درهم و برهم داشت. رنگ موهایش معلوم نبود سیاه است یا قهوه‌ای، تاب نداشت روی پاهایش بایستد و نایی برایش نمانده بود حرف بزند. پلیس مشهد این جوان کارتن‌خواب را در اجرای طرح امنیت محله محور دستگیر کرده بود.
کد خبر: ۱۱۶۷۴۶۵

پسر جوان خمیازهای کشید و گفت: متولد 1370 هستم. اسم و فامیلم به خودم مربوط است. نمیخواهم حرف اضافه بزنم.

صورتش را برگرداند. میخواست با حرکات و رفتارش ثابت کند که مایل به گفتوگو نیست، اما در برابر این سوال که «مادرت میداند الان کجا هستی و چه کار میکنی؟» زانو زد و با سکوتی بغض انگیز به زمین خیره شد. پس از مکثی کوتاه در حالی که صدایش میلرزید گفت: من پدر و مادر و خانواده ندارم. تنها هستم، تنهای تنها.

با دستهای خستهاش صورت خود را پوشاند. دلتنگی در سکوت غمانگیزش فریاد میزد. اختیار با خودش بود، حرف بزند یا کنار دیوار برود و بین چند معتاد دیگر که در سایه نشسته بودند، بنشیند.

او تصمیمش را گرفت و سفره دلش را باز کرد، صدایش میلرزید: من مایه ننگ خانوادهام هستم. همان بهتر که مرا نبینند چون اعصابشان به هم میریزد، بیچاره مادرم به اندازه کافی غم و غصه دارد.

خیلی اشتباه کردهام، از این وضعیت خسته شدهام، حدود یکسال است که در آینه نگاه نکردهام، از خودم بدم میآید و نمیخواهم ریخت و قیافهام را ببینم.

او در حالی که لبخندی تلخ بر چهره داشت سرش را تکان داد و گفت: اصلا یادم رفته است چه شکلی هستم، آخرین باری که حمام کردم دو ماه قبل بود، خودم را در تاریکی شب و در جوی آب شستم، انگار حالم بهتر شده بود و احساس سبکی میکردم.

چند بار با آشناها و اقوام روبهرو شدم، خیلی از آنها مرا با این ریخت و قیافه نشناختند، چند نفری هم که باهوشتر بودند، با دیدن من گریهشان گرفت. آنها باور نمیکردند من، پسری که بدون عطر و ادکلن بیرون نمیرفت، همان کسی که موهای شانه کردهاش برق میزد، به این حال و روز نکبتی بیفتد. میدانید چرا اینطوری شدم؟ رفیق ناباب سر راهم قرار گرفت. من که از ورشکستگی پدرم احساس سرخوردگی میکردم، برای فرار از خودم به آنها پناه بردم. پول حرام زندگی ما را نابود کرد و سرنوشت مرا به باد فنا داد.

پدرم کاسب بازار بود. حلال و حرام را قاطی و کارهای خطایش را با توجیههای خودش لاپوشانی میکرد. شک ندارم آه و نفرین کسانی که پدرم با سرنوشت آنها بازی کرد و آتش پول حرام
هستی مان را نابود کرد؛ راست میگویند روزگار بالا و پایین دارد و آدم چوب اشتباههای خود را میخورد و باید مکافات عمل بدهد.

پدرم بد آورد و ورشکسته شد، اوضاع و احوال زندگیمان به هم ریخت، از شهرمان به اینجا آمدم تا کسی مرا نشناسد، حالم اصلا خوب نیست، حرف آخرم این است، بار کج به منزل نمیرسد. حق کشی و پول حرام خیر به همراه نمیآورد و آخر و عاقبت ندارد.

آه بلندی کشید و گفت: خیلی دوست داشتم ترک کنم، اما فایدهای نداشت. خانوادهای هم نداشتم که دلخوش آنها باشم. به همین خاطر تصمیم گرفتم خانه به دوش شوم و با تنهاییام کنار بیایم.

طرد نکنیم

خانوادهها باید تمام تلاش خود را انجام دهند تا فرزندشان به سمت موادمخدر نرود و گرفتار دوستان ناباب نشود، اما اگر بر اثر یک لغزش گرفتار اعتیاد شد، نباید آنها را سرخورده و طرد کرد. این کار باعث میشود آنها به سمت حتی کارتنخوابی و ارتکاب جرم برود. خانوادهها باید به جای طرد با حمایت و محبت، در جهت ترک آنها تلاش کنند و بعد از ترک تلاش خود را چند برابر کنند. برای ترک میتوانند از کمک مشاوران اعتیاد و روانشناسان کمک بگیرند تا برخوردشان جنبه سلبی پیدا نکند.

غلامرضا تدینی راد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها