در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
حتی وقتی مردشان خواسته که برود یک جای دور، 1400 کیلومتر آن طرفتر از ایران؛ برود زیر باران گلوله و آتش. آنها با دستهای خودشان مرد خانه را راهی کردهاند، یک کاسه آب پشت سرش روی خاک کوچه ریخته و قرآن بالای سرش گرفته و دعای خیر خواندهاند پشتسرش.
آنوقت مردشان با خیال راحت رفته؛ رفته و سرباز اسلام شده؛ رفته و مدافع حرم شده، رفته و شهید شده. حالا آنها ماندهاند و خاطرههایی عزیز. آنها ماندهاند و یادگاریهایی ارزشمند از مردی که حالا قهرمان یک کشور است؛ خاطرههایی فراموش نشدنی...
گفتم راضیام برو...
روایت اول / راوی: زهره نجفی
همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی
میثم زمانی که نزدیک اعزامش بود، موضوع مدافع حرم شدنش را مطرح کرد، من هم مخالفتی نکردم چون همان جلسه اول خواستگاری به من گفته بود بهخاطر شغلی که دارد و مسئولیتی که بهعهده گرفته زیاد ماموریت میرود. ممکن است یک ماه یا دوماه خانه نباشد؛ البته آن موقع چون شرایطم خاص بود و حلما را باردار بودم و تا تولدش مدت زیادی نمانده بود، فقط پرسیدم که چقدر طول میکشد؟ به تولد حلما میرسی؟ گفت حدود 40 روز... اما شاید دو ماه هم بشود. من هم گفتم نه دیگر! سر همان 40 روز برگرد... چون به زمان بهدنیا آمدن حلما میرسیم و دوست دارم تو هم اینجا باشی.. ایشان هم خندید و گفت انشاءالله. مدتی که تا اعزام مانده بود هم چندبار پرسید که واقعا راضی هستی؟ از تهدل راضی هستی؟ من هم میگفتم راضیام برو... فقط یکبار گفتم حالا که میخواهی بروی برو اما حداقل توی این موقعیت نرو... صبر کن بعد از تولد دخترمان برو. تو که این همه چشم انتظار دیدنش بودی. گفت چه موقعیتی؟! موقعیت خاصی نیست... . زهره دلت میآید حضرت زینب(س) یکبار دیگر اسیری بکشد؟ این را که گفت من دیگر چیزی نگفتم.
دل کندن سخت بود اما...
روایت دوم / راوی: فاطمه قاضیخانی
همسر شهید مهدی قاضیخانی
مهدی از همان اول گفت که اگر با اعزامم موافقت کنند دوست دارم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه بروم. بعد در چند مرحله آموزشی شرکت کرد، یعنی اینقدر برای رفتن اراده داشت و عزماش قوی بود که من مطمئن بودم هیچ چیزی جلودارش نیست. البته دل کندن از مرد جوانم که هنوز 30 سالش هم نشده بود برایم خیلی سخت بود اما وقتی شور و شوقش را برای رفتن دیدم دهانم بسته شد. مهدی مردی بود که همیشه به من و بچهها ابراز علاقه میکرد. رابطه صمیمانهای با بچهها داشت. اولینباری که ایشان موضوع رفتن را مطرح کرد، من حال غریبی پیدا کردم، اما مهدی تصمیماش را گرفته بود و من همان موقع فهمیدم که کوه هم جلودار ارادهاش برای رفتن نیست.
گریه نکردم...
روایت سوم / راوی: محبوبه بلباسی
همسر شهید محمد بلباسی
محمد از مدتها قبل تصمیمش را برای اعزام به سوریه گرفته بود، اما شرایط اعزام برایش پیش نمیآمد تا اینکه بالاخره این شرایط فراهم شد و گفتند برای اعزام آماده شو. محمد به من گفت محبوبه برای اعزام امشب چند تا جای خالی است، شاید دیگر هیچ وقت قسمتم نشود. من همان لحظه احساس کردم خود خانم زینب او را خواسته و انگار که گلچین کرده باشد مدافعان حرمش را... محمد را همان لحظه دعوت کرده و به این دعوت نمیشد نه گفت. هیچ مخالفتی هم نکردم، گریه هم نکردم چون میدانستم دوست دارد برود.
صورتش مثل ماه میدرخشید...
روایت چهارم / راوی: پروانه چراغ نوروزی
همسر سردار شهید حسین همدانی
قبل از اینکه ما ازدواج کنیم، حاجآقا به من گفته بود راه خطرناکی را انتخاب کردهام؛ شاید زندانی شوم، شاید کشته شوم، من یک زندگی آرام ندارم. با این شرایط، حاضری با من ازدواج کنی؟ یعنی قبل از ازدواج با من اتمام حجت کرده بود. من هم قبول کردم و گفتم هر کاری از دستم بربیاید، انجام میدهم چون خودم با این راهی که ایشان انتخاب کرده بود، موافق بودم. آخرین باری که میخواستند اعزام شوند شب بود، دخترم زهرا برایش چای آورد. روی میز سوهان هم بود. حاجآقا میخواست چایش را با سوهان بخورد که دخترم اعتراض کرد و گفت بابا شما قند داری. او هم گفت: دیگر قند را ولش کن. بعد به بچهها نگاه کرد و گفت: من این دفعه بروم شهید میشوم. من این حرف را اصلا در این 38 سال زندگی مشترک از زبانش نشنیده بودم، همان موقع دخترها شروع کردند به گریه. من هم گفتم حاجآقا روضه میخوانی؟! از اول جنگ شما همیشه در جبهه بودید، آفریقا رفتید، سه سال است که در سوریه حضور دارید، در این مدت خدا از شما نگهداری کرده ما باز هم شما را به خدا میسپاریم و حتما باز هم از شما نگهداری میکند. حاجآقا نگاهی به من و دخترها کرد و گفت: نه. این دفعه حتما شهید میشوم. یک لحظه من نگاه کردم به صورتش. باورکنید صورتش مثل ماه میدرخشید. همان موقع گفتم حاجآقا اگر شهید شدی، مرا هم شفاعت میکنی؟ گفت بله.
مینا مولایی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم