حماسه مرصاد

قطعنامه 598 را که پذیرفتیم ، تلخ بود و سخت. زمینهای نبرد هم شاهد اشک دلشکستگانی بود که کم کم راه می افتادند تا به خانه و زندگیشان بازگردند. جنگ تمام شده بود.
کد خبر: ۱۰۳۲۶۷
اما خودفروختگانی که همیشه مایه شرمساری مردم و سرزمینمان بوده اند با دشمن دست به یکی کردند و در روزهای خسته پس از یک جنگ طولانی ، به مرزهای غرب وارد شدند!
داوود امیریان نامی است آشنا در حوزه ادبیات جنگ و دفاع مقدس. او همواره با زبانی شیرین و دلنشین ، داستان های سخت جنگی را با وزش نسیم کلماتش ، در قالب رمانهایی متفاوت به جامعه فرهنگی ایران عرضه کرده است.
متولد 1349 است. در سال 1369 اولین کتاب خود، «خداحافظ کرخه» را چاپ کرد و آخرین نوشته ارائه شده او «داستان مریم» نیز در سال 1384 بوده است. امیریان در آن جنجال و هیاهوی ناگوار مرصاد حضور داشته است. خواستیم از دیدگاه و زبان یک هنرمند و نویسنده به زوایای عملیات مرصاد بنگریم ، به بهانه سالروز آن عملیات.
آقای امیریان با توجه به اطلاعات خود بفرمایید جرقه های اولیه حرکت منافقین که به انجام عملیات موسوم به فروغ جاویدان منجر شد، چه بود؛
پس از این که منافقین از ایران رانده شدند، به همراه بنی صدر یک دفتر شورای مقاومت راه انداختند. حتی پیوندهایی در داخل خود با منافقین ایجاد کردند مثلا مسعود رجوی با فیروزه ، دختر بنی صدر ازدواج کرد ؛ اما بعدها بنی صدر از آنها جدا شد و دخترش هم از رجوی طلاق گرفت. شورای مقاومتی که این عده راه انداختند تقریبا همان جبهه آزادیبخشی بود که مجاهدین خلق! تشکیل دادند ؛ اما آنها هیچ کس را غیر از خود قبول نداشتند، حتی سلطنت طلبان را. هدفشان هم رسیدن به قدرت و براندازی جمهوری اسلامی بود. البته باید توجه داشت ریشه های انحراف اینها به پیش از انقلاب برمی گردد که در زندان ها از اسلام بریدند و به طرف مارکسیست رفتند. آن موقع خیلی ها از آنها جدا شدند. حدود سالهای 64و 65 به این نتیجه رسیدند که باید با همکاری صدام و به کمک او جمهوری اسلامی ایران را ساقط کنند! خود رجوی با صدام دیدار داشت. عکسهایش هم هست. مراتب وفاداری و نوکری اش را هم نسبت به او اعلام کرد. پس از آن ، ارتش خلق آزادیبخش (!) را راه انداختند.
و چه شد اینها به این نتیجه رسیدند که پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران باید به کشور خودشان حمله کنند؛
منافقین تحلیلی اشتباه درباره پذیرش قطعنامه داشتند. آنها فکر می کردند پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران غیرممکن است ، مگر این که دولت جمهوری اسلامی از هر جهت به بن بست و استیصال رسیده باشد که در این صورت بسیار ضربه پذیر خواهد بود. همچنین توهمی هم داشتند مبنی بر این که مردم ایران پذیرای آنها خواهند بود و براحتی حکومت را به آنها واگذار خواهند کرد. بنابراین ، طی یک نقشه و با همراهی رژیم عراق ، تصمیم گرفتند به ایران حمله کنند.
همکاری عراق با آنها به چه صورت و در چه حدی بود؛
عراق اولا در یک برنامه هماهنگ با منافقان و همزمان ، به مرزهای جنوب و محور سرپل ذهاب حمله کرد و آتش سنگینی روی این مناطق وارد کرد. همچنین عراق تجهیزات بسیار پیشرفته ای در اختیار منافقان گذاشته بود، ازجمله تانکهای جدید برزیلی ، خمپاره انداز، خمپاره ، کلاشینکف ، حتی صدها و بلکه هزار دستگاه کامیون و امثال آن.
نقشه عملیاتی خود منافقان چگونه بود و چه کسی آن را فرماندهی می کرد؛
آنها قصد داشتند در مدت بسیار کمی (فکر می کنم حدود 2 یا 3 روزه) خود را از طریق اسلام آباد، کرمانشاه و قزوین به تهران برسانند! فرماندهی را شخص مسعود رجوی به عهده داشت ؛ اما برخی کارهایی که طبق نقشه شان انجام می دادند، بسیار احمقانه بود. مثلا با حدود 5 هزار نیرو، به جای این که پخش شوند و از مناطق و محورهای مختلف پیشروی کنند، به دلیل توهمی که داشتند فقط از یک جاده حرکت کردند.
لباس یا نشانه خاصی همراه داشتند؛
بله. روز اول لباسهای خاصی پوشیده بودند. حتی پرچم در دست داشتند و هر کجا می رفتند، پوسترهای خودشان را به در و دیوار آنجا نصب می کردند.
از تنگه چهار زبر یا همان تنگه مرصاد بگویید و صحنه های تلخ و دلخراش درگیری در آنجا.
تنگه چهارزبر بسیار هولناک بود. دشتی را تصور کنید که در آن دو رشته کوه به هم می رسند و یک تنگه ، عظیم را تشکیل می دهند. اگر این تنگه را داشته باشید، آن وقت بر همه سرزمین پشت و جلوی آن مشرف و مسلط خواهید بود. منافقین به آن سمت رفتند و تمام تجهیزات خود را پشت تنگه به حالت آماده باش در آوردند تا به محض تصرف آن ، با تمام قوا به سمت کرمانشاه بروند. در اینجا بود که شهید صیاد شیرازی از طریق هوانیروز وارد عمل شد. هوانیروز و نیروی هوایی ، عقبه دشمن را بمباران کردند. آنها دیگر از پشت راهی نداشتند. از یک طرف هم مردم عادی و از طرف دیگر، سپاه و بسیج وارد عمل شدند و عملا منافقین را محاصره کردند. صحنه عجیبی بود همه نیروهای منافقین نظامی و تعلیم دیده نبودند. بین آنها، دختران و پسران و حتی زنان خانه داری دیده می شد که بسختی اسلحه حمل می کردند و آنجا خودشان هم به وحشت افتاده بودند. همه جا جیغ و فریاد بود. هولناک تر از اینها، صحنه هایی بود که منافقین صورت کشته شدگان خود را یا اسید می پاشیدند یا روی آنها نارنجک منفجر می کردند تا شناسایی نشوند. تلخ تر از همه وقتی است که فکر می کنیم به این که این احمقها ایرانی بودند. آنها خائن بودند و در هر جای دنیا خائنان به میهن در همان کشور مطرود می شود. در عملیات مرصاد، نیروهای هوانیروز کمک بسیاری کردند. حتی پس از عملیات ، امام خمینی (ره) در پیامی از همه تشکر کردند.
از خاطرات این درگیری های منافقین در غرب بگویید:
اوضاع عجیبی بود. در برخی شهرهای مرزی نمی شد براحتی منافق را از غیرمنافق تشخیص داد. اولا درگیری در جایی مشخص متمرکز نبود، بلکه حتی در روستاهای اطراف کرمانشاه ، اسلام آباد و دیگر شهرها نیروهای خودی و غیرخودی با هم آمیخته بودند. حتی منافقین در برخی جاها لباس بسیجی و سربند به تن و سر کرده بودند تا شناسایی نشوند.
پس مقابله و پاسخگویی به عملیات موسوم به فروغ جاویدان در قالب عملیات مرصاد، دفاعی همگانی از سوی ملت ایران بوده است؛
بله. در این عملیات ، ارتش با پشتیبانی و از طریق هواپیماها ، هوانیروز، سپاه ، بسیج و حتی مردم عادی با جان و دل به دفاع پرداختند تا این که خائنان را متواری کردند یا به هلاکت رساندند.

مقاومت مردمی


مقاومت مردمی در برابر آنها، منافقین را بشدت عصبانی کرده بود. مردم بی گناه را می کشتند. حتی به داخل بیمارستان رفته بودند و همه را چه بیماران عادی ، چه رزمندگان مجروح و چه پزشک و پرستار، همه را سر بریده و کشته بودند. آنها فکر می کردند به همین راحتی می توانند به تهران برسند و جمهوری اسلامی را سرنگون کنند ؛ اما دیگر خود مردم جلویشان می ایستادند. سپاه و بسیج هم با مردم وارد دفاع شده بودند و از چند طرف با منافقین درگیر بودند.




سارا زیباکلام
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها