گشتی در موزه پلیس مبارزه با مواد مخدر که بیشتر، خارجی‌ها موفق به دیدنش می‌شوند

قاچاقچیان از نمای نزدیک

دری چوبی باز می‌شود و پشت سرش دری آهنی. بوی نم، شاید کپک، شاید هم بوی ماندگی یک فضای قرنطینه مانند می‌زند توی صورتمان. با کفش می‌رویم روی موکت‌های قرمز رنگ و پرز بلند. سکوت محض مغزمان را پرمی‌کند.
کد خبر: ۹۷۵۷۴۸

بالای آن در آهنی، روسای پیشین پلیس مبارزه با مواد مخدر نشسته‌اند توی قاب‌های دورطلایی، کنارشان هم چند چهره ناشناس که میان لاله‌هایی سرخ در دشتی وسیع میان ماشین‌ها و سلاح‌های نظامی نگاهمان می‌کنند؛ چند نفری که نماینده گردان 3735نفره شهدای مبارزه با مواد مخدر هستند.

نگاهمان به راست است به چند مجسمه مومی که اول شاد و شنگول‌اند، بعد سیگاری می‌شوند، سپس خمیده و بعد پای منقل و وافور و پایپ می‌روند. آخرش هم مثل آن مجسمه مفلوک کوچک توی ویترین، چنگ زده به مشتی قرص روانگردان، کنار خیابان می‌افتند.

یک پیچ به راست می‌خوریم و نگاهمان می‌چرخد روی ویترینی کوچک به اندازه صفحه تلویزیون‌های ترانزیستوری قدیمی، پر از وافور، نگاری، ترازو و پیمانه. دسته نیم متری نگاری با نوار چسب مشکی پوشیده شده و چلیم آن (قطعه‌ای شبیه حقه وافور) محکم و استوار به دسته چسبیده است. خدا می‌داند دود تریاک را به حلق چه کسانی ریخته، قاجارها شاید، یک خانواده که نسل به نسل تریاکی بوده‌اند احتمالا و آدم‌های منصب دار به احتمال زیاد.

دسته چوبی وافورها را کنده‌کاری کرده‌اند و اثری هنری آفریده‌اند که راهنمایمان می‌گوید اگر الان در بازار موجود باشد کمتر از یک میلیون تومان نمی‌فروشند؛ یک اثر هنری برای یک کار غیرهنری.

به جلو می‌رویم و به راست چشم می‌اندازیم و می‌ایستیم مقابل ویترین دوم، روبه‌روی مواد سستی‌زا، تریاک، شیره، سوخته، تفاله، لول تریاک و گرز خشخاش. زمانی وزارت بهداری اینها را با کوپن به تریاکی‌ها می‌داد. دو تا از کوپن‌های قدیمی داخل این ویترین است، مجوز دریافت ده و 20 گرم تریاک.

مقابل ویترین بعدی چشم‌مان می‌چرخد روی هروئین گرمی، سانتی، کراک، مرفین و هروئین مکزیکی، قهوه‌ای مثل تریاک، هروئینی که چون می‌گویند درصد گیرایی‌اش بیشتر از هروئین‌های سفید است محبوب قلوب معتادان است که اگر می‌دانستند رنگ قهوه‌ای‌اش فقط حاصل اسید متفاوتی است که مکزیکی‌ها به آن می‌زنند این همه شیفته‌اش نمی‌شدند.

نگاهمان هنوز به راست است. این بار به ویترین توهم‌زاها، به شاخه‌ای از گیاه شاهدانه، حشیش، گرس، ماری‌جوانا و حشیش‌های تخته‌ای که شبیه تکه‌های بزرگ قره قروت به دیوارکی تکیه داده‌اند. نقل است حشیش را در چاه فاضلاب عمل می‌آورند و گاز توالت که نباشد حشیش هم نیست. راهنمای ما توضیح می‌دهد همین شده که چو افتاده حشیش نجس است!

در سکوت محض موزه، روی موکت‌های پرزدار، می‌سُریم به جلو و روبه‌روی ویترین محرک‌ها، شیشه، پزودوافدرین که پیش‌ساز شیشه است، فندک اتمی و پایپ‌های شیشه‌ای و چینی که پیچ و خم‌های وهم‌آلودی دارند. ویترین بعدی، نمایشگاه کوکائین است. این محرک طبیعی که در مقاربتی ناساز، کنار قرص‌های اکستازی چیده شده است. راهنمایمان ابزاری کوچک شبیه نوعی چاقو و یک لوله نازک برنجی را نشان می‌دهد که وسایل مخصوص مصرف کوکائین‌اند و در همان حال که ما روی آن خیره مانده‌ایم اضافه می‌کند که کوکائین در ایران کم پیدا می‌شود و اگر اصل کلمبیایی‌اش جایی باشد هر کیلو 500 میلیون تومان می‌ارزد.

ویترین‌ها که تمام می‌شود نگاه‌ها چاره‌ای جز چرخیدن روی قطار بنرها ندارد. بنر یک سرباز آمریکایی که با یک برگ از گیاه شاهدانه عکس یادگاری گرفته و کنارش بنری نشسته که نشان می‌دهد سال 2001 که آمریکایی‌ها پایشان به افغانستان رسید، تولید مزارع خشخاش این کشور 200 تن تریاک در سال بود و سال 2015 پس از 14 سال حضور این رقم به 2300 تن رسید؛‌ افزایش کشت در سایه امنیتی پوشالی.

یک چرخ به راست می‌خوریم و چند سگ شیانلو روی چند بنر ظاهر می‌شوند. سگ‌های موادیاب پلیس در حین ماموریت و حین آموزش در مرکز تعلیم سگ‌های موادیاب که آمارها می‌گوید 10 درصد کشفیات را آنها انجام می‌دهند.

موجودات وفادار و باهوش و پرکاری هستند این سگ‌ها که به پاس یک عمر تلاش، پرکارترین آنها در ایران را بعد از مرگ، وقتی پیر شد و پوزه‌اش به سفیدی گرایید، تاکسیدرمی کرده‌اند و یک جای خوب موزه، نگهش داشته‌اند؛ کشف ده تن و200 کیلو انواع مواد برای یک سگ موادیاب، کارنامه کاری درخشانی است.

چرخی می‌خوریم، رد کفی کفش روی موکت‌ها جا می‌اندازد و چشم می‌چرخانیم به سمت چند ویترین بزرگ، خلاف جهتی که آمده‌ایم، پر از اشیای ریز و درشت؛ جاذبه‌ای ویژه دارند این ویترین‌ها.

شگردهای خیره‌کننده

مردی سیه‌چرده با پای گچ گرفته و دو عصا زیر بغل می‌لنگد و از گیت رد می‌شود. دستگاه آلارم می‌دهد و مرد غنایی در محاصره ماموران گیر می‌افتد. پای گچ گرفته‌اش مشکوک است. گچ را وارسی می‌کنند و دو کیلو مواد از آن بیرون می‌آورند. داستان این قاچاقچی مسافرنما که راهی امارات بود این گونه تمام می‌شود.

او در فرودگاه امام(ره) دستگیر شد. یکی از همزادهای کسانی که بیابان‌های شرق کشور را زیر چرخ موتورسیکلت‌های پرشی و وانت بارهای قدرتمندشان می‌گیرند و محموله‌های خود را از مرزهای تفتان، خاش، اسلام قلعه، دوغازان و خواف رد می‌کنند و بر پشت شترها می‌بندند و پشت تپه ماهورها کمین می‌کنند تا در طلایی‌ترین زمان، محموله افیون خود را از مرزهای افغانستان و پاکستان به قلب فلات ایران بیاورند، ولی نه با شگرد ابتدایی آن مرد غنایی.

عقل جن و فکر شیطان هم به شگردهای قاچاقچیان نمی‌رسد. پسته و فندق و بادام و گردو و تخمه را از وسط به دو نیم کرده‌اند و درونش تریاک گذاشته‌اند به اسم محموله آجیل. پوست ظریف و کاغذی سنجد را کنده‌اند و درونش مواد چپانده‌اند بی‌آن که خطی به سنجد‌ها بیفتد. نارگیل را از وسط قاچ داده‌اند و تکه‌ای بزرگ تریاک لایش گذاشته‌اند بی‌آن که مو لای درزش برود. قوطی کمپوت را با لطایف‌الحیل با انواع مواد پر کرده‌اند که آزادانه در آب کمپوت غوطه می‌خورد و انگار تکه‌ای آناناس و هلوست. داخل تکه چوب‌های یک مبل نفیس، درون یک مجسمه، زیرتخته کفش، در جداره‌های انواع و اقسام ابزار، در بطن یک میل مخصوص باستانی کارها، وسط یک کتاب، داخل شیشه رب انار ، درون کپسول‌های رنگارنگ، در بسته‌های تمبر هندی هوس‌انگیز و در یک جعبه شکلات پسته‌ای چیزی قایم نشده است جز مواد مخدر.

این شگردها اما مقابل ترفند بافت فرش و تابلو فرش با تارو پودهای پلاستیکی و مالامال از هروئین لنگ می‌اندازند. این فرش قرمز و آن تابلو فرش ظریف که بانویی خوش چهره را نقش کرده درون ویترین است. کنارش هم تابلوی یک سرباز هخامنشی با همان یال و کوپال باستانی که قاچاقچی مرموز آن را با چند کیلو تریاک ساخته است، مثل یک ابلیس مجسمه‌ساز.

آهسته پیش می‌رویم و جل‌الخالقی می‌گوییم و می‌رسیم به پایه یک سُرم و یک تکه کارتن. داخل کارتن را با مشمع‌های باریک شبیه همان‌ها که فرش را با آن بافته‌اند پر کرده‌اند و با سرم وقتی هنوز شیشه مایع بوده آن را داخل کارتن جاساز کرده‌اند تا در وقت مناسب، شیشه مایع را جامد کنند و بفروشند.

داستان این کارتن اما به اعجاب آن لباس پشمی سفید نیست که انتهای ویترین بزرگ سوال‌برانگیز است. راهنمایمان می‌گوید قاچاقچی‌ها شیشه را وقتی هنوز مایع بوده درون تشتی ریخته‌اند و لباس را در آن خیسانده‌اند و گذاشته‌اند خشک شده و در چمدانی گذاشته‌اند برای رساندنش به دست کسی که می‌تواند این لباس را دوباره بخیساند و چرخه ناتمام شیشه درونش را تمام کند.

عقل مات می‌ماند از این همه شگرد و این همه فکر ناصواب برای زنده و سرحال نگه داشتن بازار قاچاق و اعتیاد؛ ترفندهایی که حالا با موزه‌ای شدنشان البته کهنه و از مدافتاده شده‌اند. بی‌شک اما قاچاقچیان مشغول فکر کردن هستند. این موزه حتما به روزخواهد شد.

از قاچاقچی‌های جهانی تا قاچاقچیان وطنی

می‌نویسیم خواکین گزمن لوئرا، اما می‌خوانیم ال چاپو یعنی کوتوله، از رهبران قدرتمند جرائم سازمان یافته جهان، تاجر بزرگ مواد مخدر مکزیک، از رهبران کارتل سینالوا که مسئول تزریق کوکائین، ماری جوآنا و آمفتامین به آمریکای شمالی است. او هرگز معتاد نشده و سال پیش که پلیس دستگیرش کرد و به یک زندان فوق‌سری فرستاد بیشتر از 20 سال بود هیچ موادی مصرف نکرده بود این ابرقاچاقچی و سلطان مواد مخدر.

ال چاپوکسی است همتراز پابلو اسکوبار، کابوس مردم کلمبیا که برای دو دهه بازار جهانی کوکائین را در دست داشت، مردی که سال 93 میلادی ناباورانه، جمجمه‌اش هدف تیر نیروهای ویژه ارتش کلمبیا قرار گرفت.

پابلو اسکوبار مُرد و مردم کلمبیا از مرگش به وجد آمدند. ولی ریکی راس، نویسنده آمریکایی که نتوانست به قلم وفادار بماند و با ورود به باندهای قاچاق سرانجام لقب امپراتور مخدر آمریکا را از آن خود کرد، هنوز زنده است. او زنده است چون 13 سال بعد از روزی که هنگام معامله صد کیلوگرم هروئین به دام پلیس افتاد (سال 96 میلادی) و قرار شد تا پایان عمر در زندان بماند به خاطر ارتباطات خاصش با سازمان جاسوسی آمریکا از زندان آزاد شد و به نقطه‌ای نامعلوم رفت.

ما شاید ال چاپو، اسکوبار، راس، خون سا و پائول لیر الکساندر نداشته باشیم ولی تاکنون قاچاقچیانی داشته‌ایم که در دنیای تجارت کثیف، آوازه‌ای به دست آورده‌اند. 9 سال قبل جمعه خان گمشادزهی از اهالی سراوان وقتی با امان‌الله در تهران مشغول معامله سه تن مواد مخدر بود، دستگیر شد. شگرد این کاروان‌دار معروف مواد مخدر، جاسازی مواد در تانکرهای حمل سوخت و انواع خودرو بود.

دو سال پیش هم پنجک، جوانی 33 ساله که کارش ترانزیت گسترده هروئین بود بر سر سفره ناهار با نوچه‌هایش به دام پلیس افتاد. یکی از دلایل شهرت او جمع‌آوری ثروت 40 میلیارد تومانی در مدتی اندک بود که به خاطرش یک جشن یک میلیارد تومانی ترتیب داد.

«ن» ملقب به قورباغه مکران نیز امسال دستگیر شد؛ کسی که به عنوان بزرگ‌ترین قاچاقچی بین‌المللی کشور از او یاد می‌شود و به گفته پلیس، تمساح، بزرگ‌ترین قاچاقچی دستگیر شده تا سال 95 فقط یکی از کارمندان او بوده است.

مریم خباز - جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها