ساده‌زیستی‌اش را دوست دارم

به خانه‌اش که می‌روم تمام وجودم را آرامشی لذتبخش دربرمی‌گیرد. در آغوشم می‌گیرد، با همان لحن مهربان همیشگی تعارفم می‌کند و به من می‌گوید چقدر از آمدنم خوشحال است.
کد خبر: ۸۷۱۷۴۶
ساده‌زیستی‌اش را دوست دارم

به گزارش جام جم آنلاین،من که از محبت او سراپا وجد و نشاط می‌شوم، به همراهش به داخل خانه می‌روم و روی زمین به پشتی‌ها تکیه می‌دهم تا او به سرعت به آشپزخانه برود و برایم چای دم کند.

در این چند دقیقه که در اتاق پذیرایی او تنها نشسته‌ام با خود فکر می‌کنم که چه اعجازی در وجود این دوست باصفا و صمیمی نهفته شده که توانسته خانه خود را برای من و دیگر دوستانی که به او سر می‌زنند به منزل امید تبدیل کند؟

نگاهی به اثاثیه خانه‌اش می‌اندازم. در خانه او از فرش‌های آنتیک و مبلمان سلطنتی خبری نیست. زمین با موکتی خوشرنگ و گلدار پوشانده شده و یک قطعه فرش متناسب با موکت هم آن وسط انداخته است.

دو صندلی قدیمی اما تمیز در یک گوشه گذاشته، اما معمولا هرکس که مانند من به مهمانی آن خانه می‌رود ترجیح می‌دهد به پشتی‌هایی که پشت به دیوار قرارداده تکیه دهد و از احساس لذتبخش تکیه به پشتی که این روزها دیگر در خانه‌ها یافت نمی‌شود، لذت ببرد.

در دل دیوار روبه‌رو دو طاقچه ساخته شده و دوستم روی هریک از این طاقچه‌ها گلدانی ظریف با چند گل زیبا و چشمگیر قرار داده که نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند.

خوب که به گلدان‌ها نگاه می‌کنم متوجه می‌شوم همان گلدان سفالی‌های ساده و ارزانقیمتی است که در تمام سفال‌فروشی‌ها پیدا می‌شود.

اما دوست من با به‌کارگیری ذوق و سلیقه بی‌نظیر درونی هریک را به نحوی نقاشی کرده و روی آنها طرح‌هایی جالب و رنگارنگ انداخته است.

می‌دانم که گل‌های کریستالی داخلش هم هنر دست خود این خانم خوش‌ذوق است. برای درست کردن این گل و گلدان‌ها چندروز وقت گذاشته، اما در عوض آثاری خلق کرده که همچون دو تکه جواهر درشت در اتاق می‌درخشد و در چشم بینندگان عشوه‌گری می‌کند.

در آشپزخانه‌اش وسایل بی‌فایده مد روز پیدا نمی‌شود. درکابینت‌های آن آشپزخانه خبری از پیازخردکن، خیارریزکن، تخم‌مرغ‌پز، ساندویچ‌ساز و مانند اینها نیست.

دیگ و دیگچه مسی‌اش را هنوز نگه‌داشته و گاهی در آنها آشپزی می‌کند. اما الحق و الانصاف بگویم‌ دستپختش نظیر ندارد.

طعم خوش غذاهایی که با چاشنی عشق و مهربانی درست می‌کند در کام هریک از ما که روزی مهمانش بوده‌ایم، باقی می‌ماند.

به‌ندرت دیده‌ام ‌ لباس‌های تیره به تن کند. شادترین رنگ‌ها را برمی‌گزیند. برای انتخاب لباس به طرح جدید و مدل روز اهمیتی نمی‌دهد و طرحی را انتخاب می‌کند که بتواند سال‌ها آن را بپوشد. قرمز، سبز، صورتی، آبی و زرد همواره در میان لباس‌های او حضوری پررنگ دار‌د.

به تلویزیونش نگاهی می‌اندازم و آن را با تلویزیون‌های بزرگی که امروزه در بیشتر خانه‌ها دیده می‌شود مقایسه می‌کنم.

حس می‌کنم تصویر بزرگ آن تلویزیون‌ها را دوست ندارم هنگامی که یک گوینده اخبار یا مجری برنامه را در ابعادی غیرعادی نشان می‌دهند.

اما تلویزیون 21 اینچ او تصویری زیبا و مناسب از همان گوینده و مجری نشان می‌دهد.

گاهی اوقات که با هم تلفنی صحبت می‌کنیم با اصرار مرا برای همان وقت به ناهار یا شام دعوت می‌کند. لحنش آن‌قدر صمیمانه و باصفاست که به‌هیچ‌وجه دلم نمی‌آید دعوتش را ردکنم.

هنگامی که سفره غذا را پهن می‌کند می‌بینم همان یک وعده غذایی را که قصد داشته برای خود درست کند ‌ کمی زیادتر پخته تا به من هم برسد.

در کنار غذا یک کاسه ماست و خیار و نعناعی قرار می‌دهد که عطرش مشامم را پر می‌کند. این سفره ساده و پر مهر و محبت را با بزرگ‌ترین خوان‌ها عوض نمی‌کنم.

هنگامی که برای ساعتی با هم هستیم به جای پذیرایی با شکلات‌های پیچیده شده در زرورق‌های گرانقیمت و میوه‌های نوبرانه، یک کاسه تخمه آفتابگردان وسط می‌گذارد. چقدر لطف دارد با این دوست صحبت کردن و تخمه شکستن.

زندگی را آسان می‌گیرد و با فراغ‌ بال، ذهنش را انباشته از اهداف و رویاهای قشنگی کرده که دوست دارد بتواند با سختکوشی و تلاش به آنها جامه عمل بپوشاند.

در این فکرها هستم که می‌بینم دوستم با یک سینی چای وارد اتاق می‌شود. سینی را روی زمین کنار من قرار می‌دهد. داخل آن دو استکان کمرباریک چای خوشرنگ، قندانی نقلی در یک گوشه و شمعی روشن در گوشه دیگر قرارداده.

به شعله شمع نگاهی می‌اندازم و حس می‌کنم همان اخلاق گرم و روشن دوستم است که در قالب این تکه رنگین آتش خودنمایی می‌کند.

نگاهم را از شمع برمی‌گیرم و به چهره گرم و صمیمی‌اش معطوف می‌کنم. لبخندی بر لب دارد که دیدنش مرا تا عمق انرژی و امید پیش می‌برد. من هم در پاسخ تبسمی بر لب می‌آورم و با خود فکر می‌کنم که چقدر ساده‌زیستی‌اش را دوست دارم.

سارا آذرخش

ضمیمه چاردیواری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها