گفت‌وگو با نویسنده سریال «تعبیر وارونه یک رویا»

داستان مردانی که افتخارشان گمنامی است

اشاره: مرتضی اصفهانی در مقام فیلمنامه‌نویس، نخستین فیلمنامه مشترک خود را همراه امیر عربی به نگارش در آورد و ماحصل فعالیت او در مقام فیلمنامه‌نویس، به مینی سریال پازل به کارگردانی امیر عربی بدل شد. اصفهانی در گام بعدی فیلمنامه فیلم موفق روباه را با همکاری بهروز افخمی به نگارش درآورد. «تعبیر وارونه یک رویا»، سومین تلاش وی در مقام فیلمنامه‌نویس به‌شمارمی رود. او اصرار داشت گفت‌وگو با جام‌جم، پس ازپایان سریال تعبیر وارونه یک رویا منتشر شود.
کد خبر: ۸۳۱۷۲۹

تعبیر وارونه یک رویا، به دلیل وقوع جاسوسی در سازمان انرژی می‌توانست باعث اعتراض برخی کارکنان این مجموعه شود، چراکه اخیرا دو صنف وکلا و پزشکان معترض برخی برنامه‌های نمایشی تلویزیون شده‌اند.

جناب دکتر صالحی ریاست محترم سازمان انرژی اتمی و جناب زارعان معاونت محترم حفاظت و امنیت این سازمان با سعه‌صدر پذیرفتند که برای ساخت دو سریال پازل و تعبیر وارونه یک رویا، بتوانیم عناصر نفوذی دشمن را در سایت نطنز و بخش اداری سازمان داشته باشیم. این درایت و تحمل، قابل تقدیر است. حالا که باب تشکر باز شد اجاز بدهید دو تشکر دیگر هم داشته باشم. اول از وزارت اطلاعات که به ما اعتماد کردند و اجازه دادند تعدادی از سوژه‌ها و روش‌های کاری آنها را دستمایه ساخت این سریال کنیم و جناب دکتر سرافراز که با وجود مشکلات، پشتیبانی لازم را داشتند تا این سریال به نتیجه برسد.

از همان ابتدا قصد داشتید که در خلق روایت از کهن الگوی خیر و شر استفاده کنید و طبیعی است در فرآیند قهرمان‌سازی گاهی نیروهای خیر چنان اغراق‌آمیز می‌شوند که گویی از آسمان نزول کرده‌اند؟

قهرمان و ضدقهرمان لازمه پیشبرد هر قصه‌ای است. به هر میزان ضدقهرمان داستان باهوش، قوی و دینامیک باشد قهرمانی که بر او غلبه می‌کند جذاب‌تر است، ولی عده‌ای تحمل ندارند که در جاهایی از داستان، شکست قهرمان را ببینند. روانبخش ، عنصری پیچیده و آموزش دیده است و طرح ترور صوری را خودش به موساد داده ولی ناصر، کاشف این موضوع می‌شود و به‌نظر من کشف جاسوس از ساخت و ساز جاسوس مهم‌تر است. ناصر برای من قهرمانی بلااشکال وفرستاده آسمانی نیست. ناصر فردی توانا در سیستم است که هوش اطلاعاتی بالایی دارد، اما آن چیزی که قهرمانی او را قابل باور می‌کند، نمایش احساسات و روحیات انسانی است. نمایش تصمیم‌های درست و گاه اشتباه اوست که شخصیت‌اش را ملموس می‌کند. ناصر مثل همه مردم و مسئولان اشتباه می‌کند، ولی آنچه که مهم است و باعث می‌شود از او یک قهرمان مضاعف بسازد، پذیرش و اعتراف به همین اشتباهات است.

در ترسیم نیروهای وزارت اطلاعات چقدر حسابگری کردید‌؟

در دنیایی که همه می‌خواهند دیده شوند و لذتی که برای مشهور شدن دارند، هستند کسانی که افتخارشان گمنامی است و به‌نظرم نمایشی کردن آنها سخت است چون مابه‌ازای تصویری در جامعه ندارند به همین منظور سعی شد صرفا روی مردمی بودن آنها و با پرهیز از غلو کردن به آنها بپردازیم با این تفاوت که دارای ضریب هوشی بهتری هستند به لحاظ فردی نیز قابلیت‌هایی دارند که افراد در شرایط عادی از آن برخوردار نیستند.

چرا بحث خرابکاری صنعتی را در دو سریال پازل و تعبیر وارونه یک رویا دستمایه نگارش قرار دادید‌؟

به‌نظرم هم موضوع بکری بود هم عموم مردم و حتی بسیاری از مسئولان از آن خبر نداشتند. از طرفی ظرفیت لازم برای پیچیده کردن داستان را داشت.

چقدر از واقعیت‌های این حوزه (خرابکاری صنعتی) استفاده کردید ؟

هیچ‌کدام از رویدادها و حوادث بر اساس تخیل صرف نیست. وقتی بحث خرابکاری صنعتی مطرح می‌شود منظور این نیست که خرابکاری در مورد چهار تا پیچ و مهره صنعت هسته‌ای رخ داده باشد! بحث خرابکاری صنعتی یک نبرد هوش و مینیاتوری در حوزه سخت‌افزارها و نرم‌افزارهاست که هیچ‌گاه حریف را نمی‌بینی، ولی آثار مخربش را خواهی یافت. کشف خرابکاری‌های مینیاتوری در حوزه صنعت شبیه به همان کشف جاسوس است که از ساخت و ساز آن مهم‌تر است. وقتی تروری صورت می‌گیرد عموم شهروندان از آن مطلع می‌شوند، اما در خرابکاری صنعتی کسی متوجه جزئیات نمی‌شود. دیالوگی در سریال هست که دقت به آن، ابعاد پیچیده خرابکاری صنعتی را به صورتی ساده بیان می‌کند و از آن به‌عنوان «شلیک به صنعت» یاد می‌کند. برازنده (مهندس ضدخرابکاری صنعتی) اشاره می‌کند وقتی هواپیما‌ربایی می‌شود همه می‌فهمند، ولی وقتی قطعات هواپیما را دستکاری می‌کنند و به سقوط هواپیما منجر می‌شود جنایتی بزرگ رخ می‌دهد، ولی کمتر کسی متوجه پیچیدگی آن می‌شود.

اصفهانی:

روانبخش، عنصری پیچیده و آموزش دیده است و طرح ترور صوری را خودش به موساد داده و به‌نظر من کشف جاسوس از ساخت و ساز جاسوس مهم‌تر است

قهرمان اصلی شما در این سریال همین مهندس جوان یعنی برازنده است‌؟

یکی از قهرمانان ما مهندس برازنده است که قرار است ترور شود. روندی که طی می‌شود تا برازنده شناسایی شود و طراحی بعدی برای پنهان‌سازی اوست. مجموعه‌ای تلاش می‌کنند تا امثال برازنده به امور علمی بپردازد، ولی در داستان ما برازنده جنبه قهرمان اصلی به خود نمی‌گیرد.

طی پروژه تحقیقی برای نگارش فیلمنامه به چنین کاراکتری شبیه برازنده رسیدید؟ منظورم کاراکتری است که خرابکاری صنعتی را کشف می‌کند.

مهندسان جوانی که بدون هیچ ادعایی در لابراتورهای مختلف به‌عنوان کاشف این خرابکاری‌ها هستند الگویی برای خلق این شخصیت شدند. در زمان نگارش سیناپس به اتفاق آقای جیرانی به سازمان انرژی اتمی رفتیم و از یکی از این آزمایشگاه‌ها دیدار و با تعدادی از مهندسان گفت‌وگو کردیم. ما در سریال تعبیر وارونه یک رویا از «هوش با کاربرد صنعتی» و «هوش با کاربرد اطلاعاتی» استفاده کردیم. هوشی که در کشف چرایی ترور روانبخش برمی‌آید و بعد به نتیجه می‌رسد و بعد ادامه می‌یابد تا اهداف او را دنبال کند و بعد به برازنده می‌رسد و سپس متوجه می‌شویم که دشمن مترصد حذف هوش صنعتی ما در مقوله ضدخرابکاری است.

نگاهتان به عملکرد و جایگاه سیاوش مشرقی در این قصه چگونه است؟

فارغ از همه ارزش‌هایی که گاهی متاسفانه رنگ شعار می‌گیرد عرض می‌کنم زمانی که صدام حسین به ایران حمله کرد همه مردم بسیجی شدند. حالا چه اشکالی دارد که در نبرد هوش با دشمن، همه اطلاعاتی شوند. سیاوش مشرقی یک دانشجو و بازیگر تئاتر است که برای حفظ منافع ملی که در برازنده تجلی یافته از سر سفره عقد به میدان نبرد وارد می‌شود و از تخصص و شباهت‌اش استفاده می‌کند تا از جان یک سرمایه ملی حفاظت کند و عالمانه خطاب به برازنده می‌گوید «امثال من زیادند، ولی مثل تو کم است.» مشرقی لیاقت پیدا می‌کند تا در پروسه نفوذ به تکامل رسیده و زیر شکنجه‌های تیم بازجویی اسرائیل وانمود می‌کند که خود ِ برازنده است، از منظر من، قهرمان اصلی داستان سیاوش مشرقی است.

چرا در خلال یک قصه جاسوسی که با این همه موانع برای طرح ما‌به‌ازای‌های واقعی مواجه بودید اینقدر تاکید روایی و داستانی روی روابط عاطفی و عاشقانه داشتید؟ من تصورم این بود که اینقدر خانوادگی و عاطفی کردن قصه جاسوسی اصرار آقای جیرانی است؟

خیر، من هم در سینما و هم در تلویزیون کار کردم. در فیلم روباه شما قصه عاشقانه پر رنگی نمی‌بینید، اما در این قصه روابط عاشقانه و خانوادگی وجود دارد، چون مخاطب اصلی ما مردم هستند و تاکید بر جنبه‌های ملودرام می‌تواند در ترغیب مردم به سمت تماشای سریال موثر باشد. بین من و آقای جیرانی در نگارش متن توافقی بود که وزن ملودرام و جاسوسی با هم پیش برود، ولی به‌نظرم یک جاهایی وزن ملودرام بالاتر رفت!

قصه اولیه با عنوان خانه امن چگونه به تعبیر وارونه رویا بدل شد؟ چرا قصه اولیه با همه التهاب دراماتیکی که داشت ساخته نشد؟

«خانه امن» در معاونت سیما تصویب شده بود. طرح را من خواندم و با آقای جیرانی وارد بحث شدیم. طرح روی ربایش یک دانشمند اتمی دور می‌زد و قرار بود در خانه‌ای بازجویی ابتدایی شود و سپس تدارک لازم برای انتقال او به خارج صورت گیرد که در آن خانه اتفاقاتی می‌افتاد که منجر به رهایی این دانشمند توسط نیروهای اطلاعاتی می‌شد. به دلایلی روی طرح نقد جدی داشتم و آقای جیرانی هم با متانت پذیرفتند. طرح جایگزینی دادم که دانشمند به متخصص ضدخرابکاری تبدیل شود و در عین حال نیروهای اطلاعاتی او را با فردی مشابه جابه‌جا کنند. روی این طرح ساعت‌ها بحث کردیم و به مرور داستان‌های ریز و درشت دیگری هم وارد کردیم تا جذابیت بیشتری پیدا کند. طرح صد صفحه‌ای نگارش و سپس این طرح به یک سیناپس حدود سیصد صفحه‌ای تبدیل شد که در ابتدا نام پلاک 64 (مقر پوششی وزارت اطلاعات) برای آن انتخاب و سپس به تعبیر وارونه یک رویا تغییر یافت.

درباره کاراکتر هاشم جاوید می‌خواستم بپرسم آیا واقعا چنین کاراکتری وجود دارد؟ آیا موساد از چنین افرادی برای جاسوسی استفاده می‌کند؟

آدم‌هایی از جنس هاشم خیلی راحت در دام سرویس‌های اطلاعاتی می‌افتند. سرویس‌های اطلاعاتی در کشورهایی که ایرانیان تردد بیشتری دارند، تور پهن می‌کند، تجربه ثابت کرده و علوم آکادمیک نیز تائید دارد که ذهن افراد قابل چرخش است و این توانمندی وجود دارد که افراد، متاثر از فرد یا جریانی جذب شوند که حقیقت آنها را نمی‌دانند. اگرچه شاید در طول مسیر آگاه شوند ولی به دلایل مختلف حاضر به دور زدن مسیری که در آن پا گذاشته‌اند، نیستند. اما کسانی هم هستند مثل ژاله موید که به محض روشن شدن حقیقت ِ روانبخش و دوستان اسرائیلی‌اش مبادرت به معرفی خود می‌کنند.

روابطی که شما در چند خانواده مختلف تعریف کردید، دلیل خاصی دارد؟ آیا از ابتدا سرانجام معینی برای آنها در نظر گفته بودید؟

هیچ‌کدام از این عشاق، فرجام خوبی ندارند. روانبخش فریب کاری است که تنها وانمود می‌کند عاشق است. ژاله موید یک عاشق خودخواه است و زندگی خود و ناهید را براساس همین خودخواهی از بین می‌برد. هاشم جاوید یک عاشق ساده و زودباور است. رویا یک دختر فراری و عاشق رویاهایش است. سیاوش و عطیه هم دارای یک عشق اصیل هستند که آخر و عاقبت هرکدام بستگی به نیت و عملکردشان دارد.

سیاوش کشته می‌شود. چطور می‌فرمایید بهترین فرجام برای سیاوش رقم خورده است؟

این بهترین فرجام برای سیاوش است. حق آدم‌های خوب، بی‌ریا و بی‌تکلف است که شهید شوند. این سنت الهی است. نمونه‌های بارز این سنت را در جریان هشت سال دفاع مقدس به عینه دیده‌ایم. من نگران هاشم جاویدهای زنده مملکت خودم هستم که در دام دشمن می‌افتند و بعضا خود و کشورشان را برای گرفتن یک ویزای اقامت می‌فروشند.

در مورد روانبخش چطور؟

تروریست‌های اجاره‌ای که خیانت و جنایت برای آنها علی‌السویه شده مثل همه ظالمان باید تقاص پس دهند.

چرا اسم سریال شد تعبیر وارونه یک رویا؛ شبیه مرگ تدریجی یک رویا، نام قبلی سریال جیرانی؛ تعمدی در کار بود؟

اسم سریال در ابتدا پلاک 64 یا 64 بود، ولی در ادامه و براساس رویاهای دست‌نیافتنی اسرائیل و هریک از عوامل اجاره‌ای آن به تعبیر وارونه یک رویا تبدیل شد.

علیرضا پورصباغ

رادیو وتلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها