پاسخ مشاور: باید بدانید که ترس از مرگ و نگرانی درباره فانی بودن همه چیز، یک حس اصیل، ریشه دار و سالم در وجود انسان است؛ در واقع اگر کسی اصلاً به موضوع مرگ نیندیشد، به بخشی از واقعیت زندگیاش توجه نکرده است.
علت نگرانی از مرگ، این است که انسان همواره برای بقا تلاش میکند اما در گوشه ذهن، به این فکر میکند که راهی جز پذیرفتن پایان این دنیا ندارد. پس مرگ حقیقتی است که مانند تولد وجود دارد و هیچ کدام از این دو حادثه مهم در کنترل و اختیار بشر نیست. با این حال در فاصله بین تولد و مرگ بسیاری از امور در کنترل ما است که بهتر است برآنها تمرکز داشته باشیم و آن چیزی نیست جز تصمیمهایی که میگیریم.
یاد مرگ؛ فکر یا دغدغه
لازم است درخصوص این موضوع که شما درباره مرگ «فکر» میکنید یا «دغدغه» دارید هم صحبت کنیم. به قول معروف «فکر، آن باشد که بگشاید دری»؛ بنابراین انتظار داریم که «فکر» مرگ، با چند گشایش همراه باشد:
۱ - نظارت بیشتر بررفتار و تلاش برای اصلاح آن و افزایش رشد اخلاقی.
۲ - تلاش بیشتر برای رسیدن به اهداف، در زمان محدود بین تولد تا مرگ.
۳ - ثبات هیجان بیش از حد. انسان با یاد مرگ به پایداری هیجانی میرسد و میفهمد که به دلیل فناپذیری نه برای چیزهایی که به دست میآورد لازم است خیلی خوشحال شود و نه برای چیزهایی که از دست میدهد؛ باید خیلی ناراحت شود با این حال وظیفه انسان رسیدن به سر حد رشد و بالندگی است و نباید لحظهای را از دست بدهد.
اگر فکر مرگ و نگرانی حاصل از آن به شکل تکراری، همیشگی، چسبنده و خارج از کنترل ذهنتان را درگیر میکند و نمیتوانید این افکار را مدیریت کنید، به طوری که در انجام کارهای روزمره مثل خواب، خوراک، تمرکز در مطالعه و... خلل ایجاد کرده است، شما با «دغدغه» مرگ روبه رو هستید و توصیه میکنم از روان درمان گران متخصص در حوزه «وسواس فکری» کمک بگیرید.
راههای کنترل دغدغه فکر
اگر افکار مرگ به شکل گذرا و خصوصاً پس از یک تغییر در زندگی شما ایجاد شده است، مثلاً از دست دادن یک عزیز، پیوستن به یک گروه جدید، مطالعه کتاب و یا دیدن یک فیلم و... میتوانید با شیوههایی که در ادامه خواهد آمد کنترل بیشتری برآنها پیدا کنید:
۱. ذهن انسان با تداعی کار میکند:
یک موضوع میتواند موضوعی دیگر را به ذهن متبادر کند. مثلاً ممکن است شما در خیابانی در حال قدم زدن هستید و یادتان میآید سال گذشته در آن مکان شاهد تصادف بودید؛ تا اینجا شما کنترل چندانی برذهنتان نداشتید، اما از این لحظه به بعد شما هستید که به افکارتان پروبال میدهید. در واقع این شما هستید که میتوانید تصمیم بگیرید که به چیز دیگری فکر کنید.
۲. ذهن انسان خاصیت جذب موضوع دارد نه طرد:
به عنوان مثال شما نمیتوانید به خودتان بگویید «به عدد ۳۵ فکر نکن» چرا که هر چه بیشتر تلاش کنید که به موضوعی نیندیشید، بیشتر به آن موضوع فکر خواهید کرد. بهتر است تصمیم بگیرید مدیریت ذهن را به دست بگیرید و به شکل ارادی به موضوع دیگری فکر کنید. ضمناً «در ذهن انسان گزینه پاک کردن یا Delete هم وجود ندارد» و چیزی از ذهن انسان حذف نمیشود؛ پس تلاش نکنید که به مرگ فکر نکنید یا آن را فراموش کنید. برای رسیدن به چنین مدیریتی لازم است این کار به شکل ارادی، تکرار شود؛ یعنی ذهنتان را به شکل اختیاری از موضوعی به موضوع دیگر حرکت دهید.
۳. مدیریت محتوای افکار با کارت:
برای این کار میتوانید از کارتهایی استفاده کنید که به ذهن شما محتوای جدیدی ارائه میکند. پنج کارت تهیه کنید و در هر کدام از آنها یک جمله یا شعر انگیزه بخش و آرام کننده یادداشت کنید و هر روز قبل از ورود این افکار به ذهنتان و در حین مواقعی که با این افکار درگیر میشوید، آنها را عمداً مطالعه کنید. با این کار شما هم افکارتان و هم محتوای افکارتان را مدیریت کردهاید. امیدوارم استفاده از این روشها برای شما مفید واقع شود. (مریم اسودی، کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
با گذشت زمان ترسناك بودن این حستون از بین میره و با عث میشه نگاه واقع بینانه ای به زندگی داشته باشید
اتفاقا افرادی كه به مرگ فكر میكنن میتونن لذت بیشتری از زندگی ببرن
http://bazmiliya.blogfa.com/
خواهر من 15 سالشه حدود یك هفته است كه فكر مرگ و مردن به ذهنش میاد و همش ذهنشو درگیر كرده . من خیلی نگرانشم و باهاش حرف زدم كه سعی كنه ذهنشو فكرشو به یه موضوع دیگه مشغول كنه ولی میگه ناخودآگاه همش به ذهنم میاد و نمیتونم بیرون كنم از ذهنم . خیلی این مدت اعصابش ریخته بهم و خیلی زودرنج شده و گریه اش در میاد . بنظرتون باید چیكار كنیم؟
دایی من حدودا یك هفته پیش فوت شد. بعد از اون اتفاق دیگه شبها نمیتونم راحت بخوابم. فكرم همش درگیره. از مرگ از آخرتم میترسم خیلی هم میترسم.. همش فكر میكنم كه وای الانه كه من هم بمیرم. از همه ی گناهام توبه كردم تصمیم گرفتم به كمك خدا یه انسان و بنده ی واقعی بشم اما باز هم میترسم. الان كه این پیام رو براتون میفرستم ساعت سه نصف شب میگذره بدجوری هم خوابم میاد اما نمیتونم بخوابم. شما رو به خدا راه حلی بفرمایید.
كاش خونه مون مشهد بود هرشب میرفتم زیارت امام رضا (ع) دلم هواشو كرده خیلی زیاد.
حدود دو ماه پیش یكی از دوست های صمیمی ام ك هم كلاسی هم بود را به علت سوختگی از دست دادم موقع فهمیدن خبر مرگ او،من و چند نفر از همكلاسی هایم برای تشییع جنازه رفتیم غسال خانه و در انجا من جسد دوستم را دیدم كه با سوختگی ۹۵درصد داشت از ان پس دیگر شب ها دیگر خوابم نمیبرد از نظر درسی خیلی به سطح پایینی امدم در اخر پدرم مرا پیش دكتر مغز و اعصاب برد او هم چندتا قرص اعصاب به من داد از بعد از مصرف داروها بهتر شدم ولی هنوز كه هنوزه یاد مرگ از یادم نمیره لطفا پیشنهادی به من دهید
من ٦ماه پیش داییم رو خیلی ناگهانی از دست دادم،بعد از اون اتفاق خیلی مریض شدم و بیشتر این مریضی ها ریشه ی عصبی داشت،در طول این مدت همش احساس مرگ دارم و فكر میكنم قرار بمیرم،شب میخوام بخوابم فكر میكنم توو خواب میمیرم،روز رو با استرس شدید و ترس غیر قابل كنترل شروع میكنم.من واقعاً ٥،٦ ماه دارم عذاب میكشم و دائماً حس میكنم الاناست كه بمیرم.خیلی حالم بهم ریختست و این ترس زندگیمو مختل كرده و با كوچكترین درد یا استرسی این احساس شدیدتر میشه.
آیا واقعاً هر كس قرار بمیره بهش از قبل الهام میشه یا این حس زاده ی فكر خود آدم هست؟
چون من فكر میكنم اگه قرار بشه این آگاهی رو انسانها داشته باشن زندگیشون مختل میشه.
خواهش میكنم من رو راهنمایی كنید آیا من نیاز به مشاوره دارم؟
بله من ٢٢ سالمه
ممنون از راهنماییتون،مشاوره میتونه به من كمك كنه؟من روز و شبم داره با این فكر كه الان میمیرم میگذره.همش مراسم فوتم رو تصور میكنم و كوچكترین درد و استرسی حالمو بیشتر بهم میریزه
افسردگی گرفته است.نگرانش هستم.
همش میگه:من مییمرم.
میشه به من مشاوره راهنمایی دهید.با سپاس
در این صورت نه تنها از مرگ نمیترسد، بلكه آن را دوست خواهد داشت و به آن عشق ورزید.