در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دو. مادرم، مادربزرگی داشت که در کودکی ما حضورش خیلی پررنگ بود. زنی نجیب، مبادی آداب و دوستداشتنی. خدابیامرز وابستگی عجیبی به قرصهایش پیدا کرده بود. یک مشت قرص در هر وعده میخورد و ادامه این روند ممکن بود به قیمت جانش تمام شود. جلویش را گرفتند و چند روزی حالش در حد آدمهای رو به موت بد شد. در آخر ولی راهحلی طلایی پیدا شد؛ اسمارتیز! هر روز یک مشت رنگارنگش را به اسم قرصهای مختلف میخورد. حالش هم حرف نداشت، خوبِ خوبِ خوب.
سه. خواهرزادهام که پیشدبستانی میرفت، مربیشان قصه عاشورا و مجاهدتهای یاران امام حسین(ع) را برایشان تعریف کرده بود. نوبت به حضرت عباس که رسیده بود، هرچه او از قول فرزندان امام حسین(ع) گفته بود «عمو عباس»، خواهرزاده ما اعتراض کرده بود که او عمو عباس نیست، «دایی عباس» است. بعد از کلاس و رسیدن به خانه هم تا تلفن زدن به من و مطمئن شدن از اینکه تیر نخورده، دستانم قطع نشده و شهید نشدهام، یک نفس گریه کرده بود.
چهار. راستش این باور متداول و نقل متواتر که سادگی نسبتی عکس با دانایی دارد و گاهی به بلاهت پهلو میزند، محل مناقشه است، من ولی الان کاری به آن ندارم. حرفم ـ که فکر میکنم هیچ مناقشهای هم در آن نباشد ـ این است که سادهها زلالند و راحتتر میشود، دوستشان داشت. گواهش هم همین بچههایند که همه سادهاند و همه از دم دوستداشتنی. دانا نبودنشان هم هیچ خللی به این فرضیه وارد نمیکند. هرچند که من معتقدم این حکم صادر کردنها در باب حماقت و نادانی سادهها هم یحتمل از همان هفتخطهایی سرزده که برای در امان بودن از شرشان باید هفت بار «آیتالکرسی»، «وجعلنا» و امثالهم خواند.
پنج. در دوره و زمانه نقابهای جورواجور و آدمهای هزاررنگ، سادگی چیزی بیشتر از یک صفت از دست رفته است؛ شاید یک فرهنگ باشد و شاید هم یک نوع سبک زندگی. هرچه باشد ولی میتوان برای نبودنش یک دل سیر گریه کرد؛ بیاغراق.
عباس رضایی ثمرین
سادگی، بزرگترین تفاوت
درباره دو چیز برایم سادگی خیلی مهم است؛ آدمها و لباسها.
از لباسهای غیرساده متنفرم، لباسهایی که با منجوق و پولک تزئین شدهاند، از هر چیزی که با نگین درخشان شده باشد، از هر چیزی که بخواهد مثلا متفاوت باشد و قیمت این تفاوت به «اجق وجق» شدن منجر شود. خیلی ساده بگویم، لباسی که ردی از سو سو زدن بر آن باشد، فراریام میدهد.
علاوه بر زرق و برق هیچ چیز اضافهای در لباسها را تحمل نمیکنم، یقهای که بیش از اندازه در چشم باشد، جیبی که با رنگی متفاوت روی لباس دوخته شده، زیپی که در پاچه شلوار به کار گرفته و مثلا مد شده، آستینی که بیش از اندازه تنگ یا گشاد باشد و ... هیچ کدام باب میلم نیست. لباس باید ساده باشد، سادگی به نظرم بزرگترین تفاوت است، ساده و خوش لباس بودن به نظرم کار هر کسی نیست، این که بتوانی از عنصر سادگی استفاده کنی، اما به چشم خوش بنشینی، واقعا از هر سلیقهای برنمیآید، من عاشق این گونه سادگی هستم. بعد از لباس نوبت به آدمها میرسد، در این مورد فکر میکنم با تعداد بیشتری از افراد هم سلیقه باشم، دلم آدمهای ساده میخواهد. لطفا ساده را با ساده لوح اشتباه نگیرید، منظورم از ساده اصلا کمهوش نیست، اتفاقا سادهها باهوش هستند، اما هوششان را صرف زرنگبازی نمیکنند، هوششان را صرف عمیق شدن، باسواد بودن، کمادعایی و در مجموع دلچسب بودن، خرج میکنند. این سادههای باهوش پرمغز، از همه دلبری میکنند، اهل ادا و اصول نیستند، اصرار ندارند مثل آدمهای پرهیاهو فوری درباره اندک اطلاعاتشان سخنرانی کنند، شلوغ بازی در بیاورند و همه جا خودشان را نشان دهند. کافی است پای صحبتشان بنشینید، کافی است واقعا دل بدهید به آنها تا بدانید چه لذتی دارد دل به دل آنها دادن و معاشرت کردنشان. سادگیشان آنها را متفاوت میکند و در دلتان جا پیدا میکنند.
مستوره برادران نصیری
آسودن در رویایی ساده
زندگی با وجود لحظات معجزهآسا و درخشانش و با وجود تغییرات شگفت و پیشبینیناپذیرش، امری مهلک و دشوار است. روند عادی بودن، مدام در پیچیدگیها، سنگینی مشکلات، اشتباهات و روابط تو در تو گیر میافتد و در روح و فکر انسان به مصیبت تبدیل میشود. در این عالم با وجود زیباییهای انکارناپذیرش، آدمی هر روز با مسائل پیچیده و عظیمی روبهروست و اشتباهات کوچک به واسطه عمومی شدن حوزه خصوصی و روابط امروزین ما که همیشگی، همهجایی و همهجانبه شده است، ابعادی گسترده و غیرقابل کنترل پیدا کردهاند. این یعنی نگرانی خردکننده، تنهایی عظیم، بیماری و در یک جمله پیچیدگی ساده نشدنی زندگی.
در این میان آنچه به نظر نوعی التیام میرسد، آنچه همچون گمشده ـ شاید گمشدهای موهوم ـ در تاریخ و اقوام و اغیار دور و نزدیک جستجو میشود، سادگی است. همه میخواهند سادگی را از جایی دور یا نزدیک در تاریخ، کودکی، طبیعت یا جغرافیایی دور پیدا کنند و به واسطه آن ساده باشند و با آدمهای ساده ارتباط برقرار کنند. اما حتی سادهترین روابط و رفتارها در دستگاه مرسوم زندگی، پیچیده میشوند. در این حالت آسودن راه امیدبخشی است. آسودن شکلی از سادگی است برای تلطیف ابهامات مهلک و پیچیده.
آسودن مثل خواب است، مثل زندگی در خلسه یا پر شدن از عشق، مثل همدل شدن با احساسی که یک آهنگ نرم در آدم برمیانگیزد، فارغ از پیچیدگیهای نت، ملودی، ریتم و.... فیلمهای ساده که روابطی را بسادگی شکل میدهند، پیش میبرند و به فلسفهها و بینشهایی ارضاکننده درباره زندگی میرسند هم اینگونهاند؛ انگار که از حکمتی بهره بردهاند که به انسان میگوید: میدانم که با پیچیدگی، استرس و تنهایی زندگی میکنی و به همین دلیل حالا میخواهم با یک ظاهر جذاب، از عشقهای ساده، دوستیهای روان، غمهای گذرا و مسائلی حل شدنی بگویم و آسودهات کنم. عشق، خواب، فیلم، موسیقی و... همه شبیه یکدیگرند، آدم را از همه چیزهای زائد دور میکنند تا آسوده در رویایی ساده بیاساید.
علیرضا نراقی
فکر کردی سادهایم؟!
یک نگاه به خطوط پر پیچ و خم هنرمان بیندازی کافیست تا متوجه شوی ما ساده نیستیم. شعرمان سرشار ازآرایه است، خطهای قالیمان در هم تنیده، موسیقیمان، دشوار است، معماریمان پر از کاشی و نقش و نگار و ...
نه، ما ملت سادهای نیستیم. حالا تلویزیون چند وقت یک بار برود سروقت یک پیرمرد روستایی چپق به دست خندان که تمام عمرش کار کرده است. حقیقت این است که آن پیرمرد هم به اندازه کافی در هم پیچیده است که ساعتها بنشینی پای صحبت و اندرزش.
نمیدانم از کجا شروع کردیم به سخت گرفتن. شاید مربوط به زمان کوروش کبیر باشد. حالا ما با این پتانسیلی که در فناوری و صنعت و اینطور چیزها داریم، شاید نماد خوبی برای این باشیم که فناوریهای پیشرفته لزوما از مغزهای پیچیده بشری سر نمیزند. حاصل پیچیدگی ما اندوه ماست و من دوست دارم فکر کنم، این بلا را مغولها سر ما آوردند. همین که در خود فرو رفتهایم و مدام توی ذهنمان آسمان را به ریسمان میبافیم. دوست دارم اینطور فکر کنم و بروم یک پیاله تخمه نم کشیده از آشپزخانه پیدا کنم و بیایم بنشینم فصلهایی از «زوربای یونانی» را برای بار هزارم بخوانم. همان مردی که منطقش سادگی است و در نگاه اول اصلا شاید ابله به نظر برسد. یک ابله واقعی، نه یکی مثل ملانصرالدین که از صد تا عاقل بیشتر میفهمد و بیشتر فکر میکند. زوربا برای من نماد آن سادگی محض است که بدون این که به خودش زحمت فکر کردن بدهد، خوب است و خوش میگذراند. اصلا یک انسان است ولی در بدویترین شکل آن.
الناز اسکندری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم