سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
برداشت اشتباه از علم نه موضوع تازهای است و نه فقط مربوط به جامعه ماست. واقعیت این است که حتی فلاسفه علم نیز درباره تعریف آن، رویدادها و روندهایی که ما آن را علم مینامیم توافق ندارند. برخی آن تعریف را چنان گشاده میبینند که فعالیتهایی که از آن به شبهعلم نام برده میشود نیز در دل آن جای میگیرد و از سوی دیگر گاه چنان تعریف تنگ و باریکی برای آن مطرح میشود که حتی بسیاری از کارهایی که اطمینان داریم فعالیت علمی است در آن تعریف نمیگنجد.
اما با وجود همه این تفاوتها، دانشمندانی که فراتر از کار تخصصی خود به چیستی کارشان میاندیشند و مروجانی که سالها برای توسعه علمی در جوامع مختلف تلاش کردند و با توجه و مطالعه روندهای علم و توسعه دانش در حوزههای مختلف، روندی کلی از آن را استخراج کردهاند در کنار فلاسفه علمی که به تحقیق درباره ماهیت و چیستی علم مدرن پرداختهاند در کنار هم مسیری را توانستهاند مشخص کنند ـ گرچه در لبههای خود غیر شفاف و خاکستری است ـ اما بدنه اصلی جریان علم مدرن را توضیح میدهد.
علم چیست؟
علم چیست؟ چه فرقی با دانش دارد؟ چه تفاوتی با آگاهی دارد؟ چه قدمت و تاریخی دارد و وقتی میگوییم علم با فلان موضوع موافق یا مخالف است، حداقل براساس نظر عمده بازیگران جهان علم، از چه چیزی صحبت میکنیم؟
این موضوع مهمی است و بخصوص در جامعهای با فرهنگ و تاریخ کهن مانند ایران اهمیت این آشنایی با مفهومی که قرار است درباره آن صحبت کنیم و به هر حال امروزه نقشی اساسی در توسعه یک جامعه بازی میکند، بیش از مکانهای دیگر است. علت این اهمیت مضاعف به طور بدیهی به دلیل خودشیفتگی فرهنگی نیست. دلیلی که فهم و درک مفهوم علم را در جامعهای مانند ایران تقویت و ضرورت آن را بیش از هرجای دیگری میکند، سابقه فرهنگی طولانی این کشور است.
ما تاریخ و فرهنگی داریم که سابقه آن فراتر از دوران تاریخی و باستانی به اعصار اسطورهای میرسد. در همه این سالهای طولانی میل به آگاهی در تار و پود فرهنگی ما ـ چه در دوره پیش از اسلام و چه در دوره اسلامی ـ تنیده شده است. به دلایل مختلف ما آگاهی و دانش را ارج نهادهایم. شاید به همین دلیل است که مولانا میگوید «آنکه آگهتر بود جانش قوی است» و در یکی از تفسیرهایی که از اسطوره جاودانگی در ایران باستان ارائه میشود، اسفندیار از چشمان خود آسیبپذیر است. اما چرا چشمهای اسفندیار این ویژگی را دارد؟ در حالی که قهرمان جاودانگی یونانیان، آشیل، به تصادف و چون او را از قوزک پا گرفته بودند و در چشمه آب حیات غسل داده بودند، قوزک پایش به نقطه ضعف بدل میشود، همینطور در افسانههای اسکاندیناوی، این زیگفرید است که با کشتن اژدها در خون جاودانکننده او شنا میکند و برگی به تصادف بر کمرگاهش مینشیند و او را از آن نقطه فانی میسازد. اما آنچه اسفندیار را آسیبپذیر میکند آن است که از هراسش هنگام غوطه خوردن در آب حیات، چشمانش را میبندد. چشمانی که باید «حقایق» را ببیند و هر گاه او بر دیدن واقعیات و حقایق چشم میبندد، شکست میخورد.
به هر دلیلی که بوده است مفهوم کسب آگاهی و دانش در طول تاریخ برای ما اهمیتی به سزا یافته است و به بخشی از ارزشهایی بدل شده که حتی لازم نیست درباره چرایی اهمیت آن فکر کنیم. شاید همین موضوع یکی از نقاط ضعف ما در مواجهه با علم مدرن باشد.
در جامعهای که چنین معاشرت طولانی با مفهوم آگاهی دارد، علم مدرن بسادگی با مفاهیم و روشهای دیگر دانستن و آگاهی اشتباه گرفته میشود.
انسان در مواجهه با دنیای اطراف خود روشهای مختلفی برای کسب آگاهی به کار میگیرد، از مشاهده مستقیم و حسی رویداد گرفته تا حرف زدن و استفاده از سنت شفاهی تا داستانگویی و خواندن و استفاده از تجربه عمومی. در این میان اما علم مدرن مفهومی جدید است؛ علم مدرن اگرچه مانند دیگر اقسام روشهای آگاهی نقطه سرآغازش میل به دانستن است و نقطه عزیمتش این است که انسان میخواهد بداند، اما روشش تازه است.
مفهوم علم مدرن
علم مدرن که امروز در جهان بازیگری مهم به شمار میرود مفهومی است که از قرن 17 میلادی بهوجود آمده است. آنچه این روش و این مفهوم را از انواع دیگر دانستن و تلاشهای دیگر برای پاسخ دادن به پرسشها متمایز میکند، روشی است که علم مدرن دنبال میکند.
علم مدرن با شک کردن آغاز میشود و در اولین گام برمبنای مشاهده رویدادها ساخته میشود. درباره چگونگی رخ دادن رویدادها نظریهپردازی میکند و این نظریه را به آزمون و تجربه میگذارد. نتایج آن را با نگاهی شکاک بررسی میکند و بر مبنای آن فرضیات خود را اصلاح میکند. نظریات دیگر را مورد نقد قرار میدهد و سعی میکند آنها را نیز به آزمون بگذارد. در این راه بسیاری از نظریهها و یافتهها را غربال میکند و مسیرهای جدید همراه پرسشهای جدید ایجاد میکند.
روش علمی چیست؟
روش علمی روشی است که در آن از جزمگرایی یا تعصب و خشکاندیشی دوری میشود. هر نظریه تا زمانی معتبر است که شواهد تجربی و استدلالهای منطقی و گامبهگام آن را تائید کند و فقط تا زمانی معتبر باقی میماند که توضیح بهتری برای آن پدیده ارائه نشده باشد. ما در علم مدرن تجربی، مفهوم غایی و قطعی نداریم.
شاید به همین دلیل است که بسیاری درباره اینکه ملکه علوم، ریاضیات را آیا میتوان در زیر مجموعه علم به شمار آورد یا نه بحث میکنند. در ریاضیات یا بهتر بگوییم علوم ریاضی شما به مدد اصول اولیه مشخص و روش منطقی تزلزل ناپذیر به درستی یا نادرستی قطعی گزارهها رای میدهید. اما در علم تجربی یا آنچه معادل ساینس (Science) در نظر میگیریم، شما با قطعیت سر و کار ندارید؛ بلکه با بهترین نظریههای موجود مواجه هستید.
البته رگههایی از این روش را میتوان در تاریخ علم مشاهده کرد و سراغ گرفت. اما این روشی است که به طور عمومی از قرن 17 و بعد از نوزایی اروپا مطرح شد و ادامه پیدا کرد. به همین دلیل باید مواظب بود که این مفهوم را با مفاهیم دیگر آگاهی و روشهای دیگر دانستن اشتباه نگیریم.
مفهوم ابطالپذیری در علم مدرن
علم مدرن ـ حداقل براساس برخی معیارهای بیشتر پذیرفته شده ـ قابلیت ابطال شدن دارد. این قابلیت به حدی مهم است که افرادی مانند پوپر و پیروان او این مساله را یکی از ستونهای اصلی تعریف علم بر میشمارند. اگر شما با موضوعی مواجه باشید ـ که فارغ از درست یا غلط بودن آن ـ امکان نقض و ابطال آن وجود نداشته باشد اصولا با موضوعی علمی سرو کار ندارید. این مساله البته برداشتهای اشتباهی را نیز باعث شده است. این ابطالپذیری به معنی غلط بودن یا باطل بودن نهایی علم نیست و نقطه ضعف آن به شمار نمیرود. این مساله باعث میشود علم مرزهای خود را شفافتر کند. اگر نظریهای درست است در شرایطی اعتبار خود را به دست میآورد که راه را بر آزمایشهایی که ممکن است به ابطال آن منجر شود نمیبندند و اتفاقا از آن استقبال میکند. یعنی به شما میگوید این فرضیه بر مبنای مشاهدات، محاسبات و آزمایشها و شواهد موجود بنا شده است و شما اگر میتوانید راه حل و آزمایشی بیابید که آن را باطل کند تا ما در نظریه بازنگری کنیم.
برای مثال موضوع سادهای مانند گرانش را درنظر بگیرید. علم به شما میگوید گرانش نیرویی است که با نسبت عکس مجذور فاصله تغییر میکند. به عبارت دیگر شما میتوانید آزمایشهای متعددی انجام دهید و این نسبت را ارزیابی کنید. اگر این فرضیه غلط باشد، شما میتوانید شرایطی بهوجود آورید که در آن نیروی گرانش با این نسبت تغییر نکند و در این صورت شرایط مساله تغییر میکند و نیاز به بازنگری دارد.
بنابراین فرآیند روش علمی بنا میشود؛ روشی که با مشاهده آغاز میشود، بر اساس آن آزمایشها و تجربههای متعددی صورت میگیرد، نتایج آزمایشها براساس فرضیهها و دادههای واقعی و اندازهگیری شده توضیح داده میشود. برمبنای نتایج بهدست آمده پیشبینیهایی ارائه میشود و این پیشبینیها را میتوان به بوته آزمایش و بررسی سپرد تا ببینیم آیا از دل آن موفق بیرون میآیند یا نه. اگر فرآیندی بدون این وجوه بود، دیگر علمی به معنی علم مدرن نیست. البته باید در نظر داشت چنین مرزبندی در حاشیهها ممکن است شفاف نباشد. برای مثال نظریهای مانند نظریه تکامل را در نظر بگیرید. در این نظریه که اکنون بهترین توضیح درباره شکوفا شدن انواع مختلف گونههای حیات روی زمین را ارائه میدهد، موضوعی به نام اصل انتخاب طبیعی نقش بازی میکند. ما میتوانیم آفرینش همه موجودات فعلی را برمبنای توسعه این روش توضیح دهیم. اما اگر به جای اینکه مثلا گردن زرافههای موجود این قدر بلند بودند، این موجودات گردنی کوتاه داشتند، باز هم میتوانستیم آن را به بازی انتخاب طبیعی مربوط کنیم؛ به عبارتی روش ابطالپذیری در این مسیر به این آشکاری و سادگی نیست و باید آزمونهای دقیقتری برای آزمودن و ابطالپذیری آن بنا کنیم.
نمونه دیگری از این نبود شفافیت مرزی روش علمی در دانشهای بنیادی و در مرزهای موجود است. مثلا گفته میشود برای تحقق و آزمودن و فراهم کردن شرایط ابطالپذیری موضوعی مانند نظریه ابرریسمانها شما به شتابدهندهای نیاز دارید که قطر آن در حد ابعاد منظومه شمسی باشد. آیا وقتی ساخت چنین ابزاری خارج از تواناییهای فعلی و شاید آینده ما باشد، میتوان این موضوع را در حوزه علوم با تعریف مدرن ولی کلاسیک آن قرار داد؟ این موضوع جذابی برای متفکران و فلاسفه علم است.
روش علمی اما نهفقط از سوی دانشمندان آکادمیک که از سوی دانشگرانی که در حوزههای مختلف کار میکنند به کار گرفته میشود. این روشی است که استفاده از آن فقط محدود به استفاده در جامعه علمی نیست. من و شما هم میتوانیم و هم باید این روش را در زندگی روزمره خود دنبال کنیم و این یکی از دلایل ترویج علم است. نفع ترویج علم در جامعه فقط توسعه درک عمومی از مفاهیم علمی نیست؛ بلکه توسعه روش علمی و مسیر آن است. اگر ما در برابر ایدهها، حرفها و ادعاهای جدید اندکی شکگرایی پیشه کنیم، آن ادعا را با دادهها و تجربهها مورد آزمون قرار دهیم و هر چیزی را به اندازه اعتبارش مورد استفاده قرار دهیم، بخش عمدهای از مشکلاتی را که در زندگی روزمره فردی و اجتماعی با آن مواجه هستیم، میتوانیم حل کنیم.
دنیای شبهعلم
اما در بیرون از مسیر رایج و گسترده علم و اندکی دورتر از آن حاشیههای مهآلود، دنیای خطرناک شبهعلم قرار دارد. رشد شبهعلم از یکسو نشانه این است که تا چه اندازه علم به مرجعی معتبر و قابل اطمینان بدل شده است که حتی سودازدگان ناچارند برای فروش کالای تقلبی خود، لباس آن را به تن کنند.
شبهعلم زمانی است که شما روش علمی را دور میزنید و سعی میکنید نتایج مورد نظر خود را بدون طیکردن مراحلی که روش علمی پیش پای شما میگذارد، در اختیار مردم قرار دهید. برای این کار لازم است از زبان واژههای علم وام بگیرید و یکی از خطرناکترین بازیهای اجتماعی را برای فریب دادن مخاطب و قبولاندن ایده یا دیدگاه خود به آنها انجام دهید و آن این است که واقعیت و دروغ را درهم بیامیزید. برای این کار سودازدگان و شیادان از واژههای آشنایی استفاده میکنند، اما آنها را در معانی دیگر ـ و گاهی بدون هیچ معنی ـ به کار میبرند. گروهی که ادعا میکنند به روشی فراطبیعی برای درمان بیماریها دست یافتهاند، وقتی با مخالفت جامعه علمی مواجه میشوند، وقتی نمیتوانند مسیرش را تبیین کنند و آن را از صافیهای سختگیرانه مسیر علم گذر دهند، جعل واژه میکنند و برای مثال نام کار خود را انرژیدرمانی میگذارند. مخاطب فکر میکند او درباره انرژی با همان مفهوم علمی حرف میزند، غافل از اینکه انرژی در دنیای علم تعریف مشخص و معلومی دارد و نمیتوان براحتی هر جایی آن را به کار گرفت. در طالعبینی وقتی میبینند دنیای ستارهشناسی و نجوم تا این حد پیشرفت کرده است، سعی میکنند ستارهبینی خرافی را برمبنای نیروهای گرانشی و میدانهای شگفتانگیز انرژی و تاثیر نیروهای کشندی توضیح دهند، بدون اینکه از نظر علمی چنین ارتباطی اثبات شده باشد.
شبهعلم خرافه دنیای مدرن است. روشی نو برای فریب مردم در دنیایی که علم مسیر زندگی ما را هموار میکند و به پرسشهای ما پاسخ میدهد. البته سودازدگان و شیادان برای سوءاستفاده از علم و توجیه شبهعلم به تاریخ هم متوسل میشوند. آنها از جلو بودن خود از زمانه میگویند و اینکه بله در زمان گالیله هم کسی او را جدی نگرفت! غافل از اینکه آنچه علم و شبهعلم را متمایز میکند، حرفها و ایدهها نیست، بلکه روش بیان و استدلال در موضوع است؛ اینکه شما مسیری را با قابلیت آزمایش برای عموم و قابلیت ابطالپذیری ارائه دهید. راههای مختلفی برای تفکیک سره از ناسره وجود دارد و یکی از آنها به کار گرفتن آزمون ابطالپذیری است. اما قبل از آنکه به این مرحله برسیم شناخت علم مدرن و روشهای علمی به ما کمک میکند تا هر چیزی را بدون سند و استدلال قبول نکنیم. برای اطمینان از درستی به منابع و مراجع قابل اطمینان مراجعه کنیم و تفاوت علم مدرن و علم قدیم را بشناسیم و شک کردن را به عنوان ارزشی جدید در ذهن خود نهادینه کنیم. شکگرایی که البته نه راه به هرج و مرج و آشوب میبرد که با کمک شناخت اعتبار منابع و مراجع در هر حوزهای شما را به سرچشمه وصل میکند و اجازه نمیدهد سرابهای واهی جای دریای خروشان و شفاف و ژرف علم را بگیرد.
پوریا ناظمی / جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد