در گذشته مصداق ریاکاری، تظاهر به فقر بود و امروز تظاهر به اشرافیت

تفاخر به اشرافیت نداشته

زمانی نه چندان دور بود که در جامعه ما تظاهر به زهد بر تظاهر به اشرافیت رجحان داشت. یعنی مشکل، زهدفروشی و تظاهر به فقر بود نه آنچه امروز رواج پیدا کرده و درست عکس گذشته است.
کد خبر: ۷۲۲۷۱۳

شاید از همین ‌روست که بزرگانی همچون امام خمینی (ره) رفتاری را در پیش می‌گرفتند که تا حد ممکن عاری از شائبه زهدنمایی و تظاهر به فقر باشد. در خاطرات آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی آمده: «وقتی در قم طلبه بودیم، آقایانی بودند که در بیرونی‌ها زیلو و در اندرونی قالی می‌گذاشتند. ولی امام در بیرونی خود قالی گذاشته بودند. خانه امام هم بزرگ بود که بعد از ازدواج آقامصطفی، بخشی از آن را به ایشان دادند. انسان معتدلی بودند. در عین حال زاهد و در حد بالا عارف و فقیه بودند و می‌دانستند چه ‌کار کنند... عده‌ای فکر می‌کنند اگر امام می‌گفتند اسلام پابرهنگان یعنی اگر ما بخواهیم در خط امام باشیم باید پابرهنگان جامعه را روزبه‌روز بیشتر کنیم! آیا این برداشت درست است؟ تمام مساعی امام و به تبع ایشان سعی ما در این بود که این عده را از پابرهنگی بیرون بیاوریم. امام می‌گفتند اینها بر اشراف و کاخ‌نشین‌ها مزیت دارند. ما نباید اینها را همیشه پابرهنه نگه داریم. اما هیچ‌وقت چنین نمی‌گفتند که اینها همیشه پابرهنه بمانند!»

حال با مقایسه‌ای اندک میان مسائل آن زمان و مسائل امروز ما در این باب، به چرخشی وارونه برمی‌خوریم که جای تأمل بسیار دارد. دیگر مشکل این نیست که چرا ما ندار یا دارای زاهدمسلک نیستیم، مساله این است که چرا ما دارا یا ندار و اشرافی‌مسلک نیستیم! حالا دیگر نه فقط مناسبات قدرت، که حتی شأن اجتماعی و فرهنگی افراد هم به برخورداری مالی آنها ارتباط پیدا می‌کند و واژه‌ای به نام «کلاس» به تکیه‌کلام عمومی تبدیل شده و معیار و محک سنجش میزان آن، سطح مالی و رفاهی زندگی انسان‌هاست. این‌که چه لباسی به تن می‌کنند، آیا پوشاکشان مارک​دار و گران‌قیمت است یا حراجی و زیر قیمت؛ چه غذایی می‌خورند، آیا برای خودشان رستوران ویژه دارند یا این‌که گرسنه هستند و هر جا هر غذایی که ارزان و در دسترس باشد نیازشان را به خوراک برآورده می‌کند؛ کجا زندگی می‌کنند، آیا در محلات پایین شهر مسکن گزیده‌اند و خانه‌شان قدیمی و کلنگی است یا این‌که نوساز است و سقف کاذب و پنجره دوجداره و متراژ بالا دارد و شرقی‌تر و غربی‌تر از فلان خیابان و پایین‌تر از فلان محله نیست. وقتی حکایت نیازهای اولیه یعنی خوراک و پوشاک و مسکن این باشد دیگر تکلیف دیگر نیازها بخصوص نیازهای کاذب و غیرضروری تحمیل شده به زندگی امروز ما روشن خواهد بود. ایرانی یا خارجی بودن وسیله نقلیه، به‌روز بودن گوشی موبایل، اندازه ال‌سی‌دی یا ال‌ای‌دی تری‌دی منزل، حجم یخچال، قیمت مبلمان، طراحی دکوراسیون اتاق خواب و اتاق کودک، متفاوت بودن شیرآلات و مکانیزه بودن همه‌چیز تا حد امکان، اینها تنها بخشی از مسائل اصلی زندگی‌های امروزی است که بسادگی در شمار نیازهای اولیه و ضروری زندگی قرار می‌گیرد. رفاه و تجمل هم‌اکنون عبارت است از داشتن خانه‌ای همراه با استخر و باغ و احتمالا پذیرایی مفروش به فرش دستباف حاصل از رنج کودکانی با انگشتان ظریف که قادر به گره زدن‌های کوچک هستند؛ آنچنان‌که در کاخ شاه نمونه‌اش را مشاهده می‌کنیم.

می‌توان این تفاوت مشهود میان گذشته و امروز را در برخی ضوابط و باورهای عام دانست که مانع این می‌شد که حتی متمولان به برخی ویژگی‌های زندگی اشرافی تن دردهند. مثلا این‌که به دلیل دوری از چشم‌زخم یا آه و حسرت اقوام یا اهل محل، خانه یا مرکب یا لباس خاصی را که تفاوت عمده‌ای با خانه، لباس و مرکب نزدیکان داشت تهیه نمی‌کردند و سعی می‌کردند عادی‌تر و ساده‌تر زندگی کنند یا این‌که می‌توان این میل به ساده‌زیستی را ماحصل تفکرات غالب مارکسیستی در آن برهه از تاریخ ایران دانست که به موجب آن زندگی کارگری حائز ارج و قربی درخور ستایش تلقی می‌شد و زندگی سرمایه‌داری نکوهش می‌شد. این در حالی است که امروزه نه تنها اعتقاد به ضوابط اخلاقی و توجه به آه و حسرت دیگران کمرنگ‌تر شده، که باور به چشم‌زخم و امثال آن نیز از حد خرافاتی تاریخ‌گذشته یا در بهترین حالت وضعی وابسته به شانس و اقبال فراتر نمی‌رود و در نتیجه این دو مورد هیچ‌کدام نمی‌توانند مانعی بر سر راه تظاهر به اشرافیت و تمایل به تجمل‌گرایی باشند. از این گذشته به دلیل پیشرفت سطح رفاهی مردم ـ که گویا تمایلی به اذعان و اعتراف به آن وجود ندارد ـ عُرف مرسوم از آن وضع ساده گذشته درآمده و استانداردها عوض شده‌اند و طبعاً در چنین حالتی برخوردار نبودن از یک‌سری مظاهر زندگی اشرافی نه مصداق تجمل که شرط لازم عادی بودن و همرنگ جماعت شدن تلقی می‌شود.

از میان رفتن باورهای چپ و مارکسیستی و حتی تبدیل آنها به باورهای مدرن و غربی را نیز می‌توان دلیل دیگری دانست که تأثیر بسزایی در تغییر شکل زندگی از سادگی به اشرافیت در طول سالیان اخیر داشته است. توگویی حد میانه‌ای اساساً متصور نیست و تسلیم بی‌چون و چرا به مکاتب فکری وارداتی تنها گزینه برای اندیشیدن و انتخاب انگاشته می‌شود، حال آن‌که شعار اصلی ما از همان ابتدا نه شرقی، نه غربی بوده نه هم شرقی، هم غربی یا سرگردان و حیران میان شرق و غرب که به موجب آن از یک طرف بر اشرافیت حقیقی ـ نه ریاکارانه ـ خرده بگیریم و از طرف دیگر در عین نداری و نیازمندی برای خوشامد این و آن، تظاهر به اشرافیت کنیم. به نظر می‌رسد خروج از این وضع تنها در صورت بازگشت به خویشتن و رسیدن به مرتبه‌ای از استغنا نسبت به شرق و غرب فکری ـ‌نه لزوما جغرافیایی ـ ممکن باشد. مرتبه‌ای که می‌توان گفت از آن ماست و همین، نقص‌ها و کاستی‌هایش را تحمل‌پذیرتر می‌کند.

آزاد جعفری / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها