دردسرهای ترشی خوردن رضا شاه

هیچکس جرأت نداشت روی حرف اعلیحضرت متوفی رضاشاه پهلوی حرف بزند، در میان تمام درباری‌ها و وزرا و کسانی که به شاه نزدیک بودند؛ مختاری و امیرموثق و چند نفر دیگر این خاصیت شاه را زودتر از دیگران درک کرده بودند و بهتر از دیگران مراعات می‌کردند.
کد خبر: ۷۲۲۳۱۷
دردسرهای ترشی خوردن رضا شاه

وقتی شاه دستوری می‌داد، آن دهنی که در مقابل شاه با گفتن (نه) (نمی‌شود) (مقدور نیست) و امثال اینها باز می‌شد تو دهنی می‌خورد.
طبیب مخصوص شاه نیز این خاصیت شاه را درک کرده بودو حتی در دستورهای طبی هم مراعات می‌کرد.
وقتی شاه مبتلا به آنژین شده بود طبیب جرأت نمی‌کرد به شاه حکم کند که باید استراحت نماید یا فلان دوا را بخورد. مختاری به او گفته بوددستورات را به صورت پیشنهاد به عرض ملوکانه برساند مثلاً:
«... اعلیحضرت خودشان بهتر از غلام می‌دانند که باید دوسه روز استراحت فرمایند. بنابراین غلام از خاکپای ملوکانه استدعا دارد موافقت فرمایند لااقل چهل و هشت ساعت از تخت خواب به پائین نزول اجلال نفرمایند...»
روزی شاه در حال تب، هوس خوردن ترش‌ای که با سرکه تهیه شده بود کرد و به دکتر گفت. ها! ما این ترشی را می‌توانیم بخوریم؟ دکتر که عادت کرده بود و می‌دانست که نباید به شاه (نه) بگوید اندکی تأمل نموده عرض کرد: اعلیحضرت بهتر می‌دانند که سرکه یکی از مواد مفید است و بدن بدون اسید نمی‌تواند زندگی کند. بنابراین البته که اعلیحضرت می‌توانند ترشی میل فرمایند منتهی وقتی اسید بدن زیاد می‌شود و باید به وسایل گوناگون از اسید بدن کم کرد در آن موقع ترشی خوردن ضرورت ندارد.
شاه متغیر شده فرمود: چرا برای من فلسفه میگی؟! یک کلمه پوست کنده به من جواب بده؛ بخورم یا نخورم.
دکتر دستش را به دستش مالیده ضمن یک تعظیم بلند بالا (چون نمی‌توانست جواب منفی داده باشد و از طرفی هم سرکه برای شاه خوب نبود) گفت: خانه‌زاد... غلام... عرض کردم.... راجع به ترشی.
بله .... ترشی.... هم می‌شود خورد... هم نمی‌شود. اگر اراده اعلیحضرت تعلق بگیرد که ترشی بخورند؛ ما بندگان سگ کی هستیم در مقابل اراده اعلیحضرت اظهار وجود کنیم و اگر اعلیحضرت میل نداشته باشند ترشی تناول فرمایند البته میل نمی‌فرمایند.
شاه حوصله‌ اش سر رفته فریاد کرد مرتیکه! ترشی بخورم یا نخورم؟!
دکتر این مرتبه دیگر دست‌پاچه شده و نمی‌دانست چه جوابی بدهد.
وقتی شاه دید دکتر جواب نمی‌دهد گفت: مرده شور ترکیب شما دکترها را ببرد؛ به اندازه یک گاو نمی‌فهمید، مرتیکه! هر پیره زنی می‌داند که آدم تب‌دار نباید ترشی بخورد.
دکتر تعظیم بلند بالائی کرده گفت: قربان غلام هم می‌داند، برای آدم‌ تب‌دار ترشی بد است، منتها این احکام برای اشخاص عادی است و برای نابغه‌ای مانند اعلیحضرت اراده شاهانه ملاک است نه احکام عمومی؛ بنابراین اگر اراده اعلیحضرت به خوردن ترشی تعلق گرفته باشد غلام سگ کیست با اراده اعلیحضرت مخالفت کند.
شاه دکتر را مرخص کرد. وقتی دکتر می‌خواست از اطاق بیرون برود. شاه گفت آخرش نگفتی بخورم یا نخورم.
دکتر تعظیمی کرده عرض کرد: امر امر مبارک است خانه‌زاد چه عرض کند.

منبع: خواندنیها 23 تیر 1324

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها