سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
اهل ورزش به او لقب «پادشاه» دادهاند، ولی منتقدان سینمایی میگویند وی یک بازیگر خوشفکر است که نقشهایش را خوب و درست بازی میکند. کانتونا سال 1997 بازنشستگی خود را اعلام و با دنیای فوتبال خداحافظی کرد. آن زمان احساسش این بود که وقت آن رسیده به بازیگری و نقاشی بپردازد. این در حالی بود که وی برای اولین بار، سال 1995 بهعنوان یک بازیگر سینما جلوی دوربین رفت. اولین فیلمهای او محصولاتی از سینمای فرانسه بودند. این ورزشکار ـ بازیگر تا به حال در 24 فیلم سینمایی و تلویزیونی بازی کرده و همکاریاش با کن لوچ، فیلمساز مولف سینمای انگلیس، نقطه اوج کارنامه سینماییاش به حساب میآید. در جستوجوی اریک، سوئیچ، فیلم فرانسوی، الیزابت و جک میگوید، از کارهای مطرح او در مقام بازیگر است. کانتونا تا به حال یک فیلم سینمایی را هم در مقام کارگردان، جلوی دوربین برده است.
خواندن گفتوگو با بازیگری که زمانی بازیکنی مشهور در فوتبال بود، در روزهای پرهیاهوی جام جهانی فوتبال خالی از لطف نیست و به نوعی میتواند پل ارتباطی موجهی میان فوتبال و سینما به وجود بیاورد که هر از گاهی مراوداتی با یکدیگر دارند.
برای کسانی که میپرسند چرا از دنیای فوتبال به دنیای سینما و بازیگری کوچ کردید، چه جوابی دارید؟
زمانی رسید که فوتبال هیجان و جاذبهاش را برای من از دست داد. احساس میکنم وقتی نقشی را جلوی دوربین یا روی صحنه تئاتر بازی میکنم، زندهام و دارم نفس میکشم. همیشه در زندگیام احساس میکردم باید خودم را در موقعیتهای سخت و خطرناک قرار دهم و احساس در خطر بودن بکنم.
چه زمانی احساس کردید میخواهید بهعنوان یک بازیگر جلوی دوربین سینما قرار گیرید؟
بازیگری چیزی بود که همیشه به دنبالش بودم و میخواستم این کار را انجام دهم. یادم میآید بچه که بودم، همراه دوستانم بازی گاوچران و سرخپوست میکردیم. این کار را تحت تاثیر فیلمهایی که دیده بودیم، انجام میدادم. آن روزها ما برای خودمان یک پا بازیگر بودیم و فکر میکنم هنر بازیگریمان خیلی بیشتر از امروز بود و وقت بیشتری برای این کار میگذاشتیم. میدانید نام این جنبش هنری را کبرا گذاشته بودیم؟ این نام مخفف اسامی کپنهاگ، بروکسل و آمستردام بود. هدف اصلی این جنبش این بود که روحیه هنریمان را بالا ببریم. در بزرگسالی هم همان رویایی را دنبال کردم که در بچگی به آن علاقه داشتم. شما وقتی نوجوان هستید احساس سبکبالی و آزادی کامل میکنید. یکی از هدفهای اصلیام در بازیگری این است که تلاش میکنم بیخبری، بیگناهی و بیخیالی آن دوران را دوباره خلق کنم.
در شروع کار بازیگری، الگو و مدل بازیگری داشتید؟
همیشه تحسینکننده بازیگران مولف و تاثیرگذاری مثل براندو، دنیرو، دپاردیو و پاتریک دوایر بودهام. این آخری یک بازیگر فرانسوی بود که سال 1982 مرد و نتوانست هنر خود را به شکل کامل نشان دهد. کاری به حرفهایی که درباره این هنرمندان زده میشود، ندارم. درباره هنر بازیگریشان صحبت میکنم. زندگی خصوصی هر کسی به خودش مربوط است و خود او بهتر از هر کس دیگری میداند چکار میکند. به همین دلیل، من وارد بحث مسائل مالیاتی دپاردیو و تبعیدش به اوکراین نمیشوم.
به عنوان آدمی صریح و رک معروف شدهاید. فکر میکنید در صنعت سینما آدمها گاهی اوقات از واقعیتها و بیان آنها میترسند؟
بدترین چیز وقتی است که آدمها کاری را انجام میدهند، ولی بعدا حاضر به قبول مسئولیت در ارتباط با آن نیستند. این موضوعی است که به طور کل در زندگی وجود دارد و میتوان درباره آن گفت. باید یادمان باشد مسئولیت کارها و حرفهایمان را به عهده بگیریم. در فاصله بین زندگی و مرگ، یک بازی جریان دارد. فکر میکنم در این بازی، نقش یک دلقک را دارم.
به همین دلیل است که بازی در پروژههای کم خرج و ارزان قیمت را قبول یا در آگهیهای تبلیغاتی بازی میکنید؟
بله. بیشتر ترجیح میدهم در یک آگهی تبلیغاتی حضور داشته باشم تا این که در یک فیلم سینمایی درجه دو بازی کنم. نمیخواهم بگویم تا به حال اشتباهی نکردهام. من هم با موارد زیادی برخورد کردهام که تصمیمگیری درباره آنها کار سادهای نبوده است. ولی در چند سال اخیر قرارداد همکاری با پروژههایی را امضا کردهام که واقعا میخواستم در آنها بازی کنم. معنای این حرف آن نیست که تصمیمهای من بهتر و هنرمندانهتر از دیگران است. به باور من، بازی در یک فیلم برای این که پولی در قبال آن بگیرم، همیشه یک تصمیم غلط و یک دلیل غیرقابل پذیرش بوده است. در عین حال، قبول بازی برای کسب شهرت و مشهور شدن هم غلط است. اگر فیلم شما بیش از ده میلیون تماشاچی داشته باشد، به معنی این است که مشهورتر هستید و افراد بیشتری شما را میشناسند و باورم این است تنها راه برای شناختهشدن و کسب شهرت و محبوبیت از سوی مردم، این است که در فیلمهایی بازی کنید که چالشهای هنرمندانهتان را در معرض دید و قضاوت تماشاچی قرار دهد. بازی در آگهیهای تبلیغاتی نوعی آزادی عمل برایم فراهم میکند و این موضوع را دوست دارم.
زمان بازی در یک آگهی تبلیغاتی، جو صحنه فیلمبرداری همچنان جدی است؟
تفاوت، در پشت مونیتورهای نمایش است. شما میتوانید با کارگردانان خلاقتری کار کنید و در فاصله زمانی کوتاهتری، حرف را به بیننده منتقل کنید. در کل، این جور بازی کردن را دوست دارم و از آن لذت میبرم. سودی که از این کار میبرم، این است که کمک میکند بتوانم کارهایی انجام دهم که مایل هستم. فکر میکنم آدم متناقضی هستم و مهمترین نکته این است که متوجه این موضوع باشم. سقراط میگوید «میدانم که چیزی نمیدانم» و من این جمله را در مورد خودم تکرار میکنم.
وینی جونز فوتبالیست انگلیسی هم مثل شما بازیگر سینما شد. او را میشناسید؟
البته. ما در لیدز با هم بازی میکردیم. دوستش دارم. او شخصیت خیلی خوبی دارد و بیشتر اوقات مثل یک لیدر رفتار میکند، صدای خیلی خوبی هم برای کار بازیگری دارد. خوشحالم که او هم بازیگر سینما شد.
گفته میشود شما دانلود غیرقانونی آثار هنری را سرقت نمیدانید. راست است؟
خیر، بعضی آدمها میگویند هنر (تمام رشتههای آن) متعلق به همگان و یک چیز عمومی است. من این طور فکر نمیکنم و آن را غلط میدانم. هر هنرمندی با زحمت یک اثر هنری را خلق میکند. این اثر، حاصل کار و تلاش شبانهروزی اوست. شما در یک سوپرمارکت مایحتاج روزمره را میخرید و پول میدهید. نان و میوه را به شما مجانی نمیدهند. برای فیلم و موسیقی هم باید پول بدهید. به همین دلیل با دانلود غیرقانونی آثار هنری مخالفم.
لوکیشنی در انگلستان هست که بخواهید فیلمهایتان را آنجا فیلمبرداری کنید؟
لیدز که مدت زیادی در آن زندگی کردم. اطراف آن را خیلی دوست دارم. منچستر هم از مکانهایی است که مایلم فیلمی در آنجا بازی میکنم.
ملاقات با کن لوچ اتفاق مهمی در زندگیتان بود؟
مطمئنا. فیلمسازان زیادی داریم که فیلمهای چپگرایانه میسازند و از حقوق مردم محروم و زحمتکشان دفاع میکنند، اما کمتر کسی مثل کن لوچ داریم. سر صحنه فیلمبرداری و در کنار او، همه چیز آرام و رو به راه است و کسی با کسی درگیر نمیشود. کارگر صحنه و بازیگر نقش اول در کنار هم غذا میخورند و همه احترام خود را دارند. وقتی با او کار میکنی، نمیتوانی یک بلیت پرواز درجه یک برای سفر از لندن به پاریس بگیری! بشدت نجیب است و آدم را تحت تاثیر قرار میدهد. اگر فیلمساز نمیشد، حتما خیلی رنج میکشید. دیدار با وی یکی از مهمترین بخشهای زندگیام را تشکیل میدهد.
میشود این نکته را درباره فرگوسن هم گفت؟
بله. هر دوی آنها به یک اندازه برایم اهمیت دارند. فرگوسن و لوچ شباهتهای خیلی زیادی به یکدیگر دارند. هر دو هم در دوران هفتاد سالگی خود هستند. نمیدانم این یکی چند تا گل زده و آن یکی، چند تا فیلم کارگردانی کرده است. ولی هر دو مثل یک جوان پرشور هستند و حرفهشان را مثل روز اول دوست دارند. جوری کار میکنند و حرف میزنند که انگار اولین روزی است که وارد این کار شدهاند.
اگر روزی قرار باشد فیلمی درباره فرگوسن بسازید، روی چه چیزی از او فوکوس خواهید کرد؟
برای تعریف قصه فرگوسن، باید از همان ابتدای کار شروع کنید. باید به این موضوع اشاره کنید که او در خانوادهای کارگر به دنیا آمد و تلاش زیادی کرد تا به موفقیت برسد. او توانست بین عشق و مسئولیت تعادل خوبی برقرار کند. او کسی است که مثل یک دوست عزیز دوستش دارید. هیچ وقت نیازی به فریاد کشیدن نداشت، زیرا به صورت طبیعی با ابهت و تاثیرگذار بوده است. برای همین است که چند نسل او را دوست دارد و برایش احترام زیادی قائل است. این درباره تمام کسانی که قبل و بعد از من آمدند، صدق میکند. فرگوسن کمترین درگیری و تضاد را با بازیکنانش داشت و تفاوت نسلها را خیلی خوب درک میکرد. میبینید که تعریف قصه زندگی چنین آدمی چقدر سخت است و این پرسش مطرح میشود که آیا یک فیلم سینمایی میتواند حق مطلب را درباره او ادا کند یا خیر.
درباره فیلم تازهتان «رستگاری» هم صحبت میکنید؟
یک وسترن درام به کارگردانی کریستیان لورینگ است. قصه آن در آمریکای قرن 18 رخ میدهد و درباره یک گاوچران معمولی و بیآزار است که قاتل اعضای خانوادهاش را میکشد و این موضوع، مشکلاتی برایش به وجود میآورد. فیلم محصول مشترک انگلستان، آفریقای جنوبی و دانمارک است و همین روزها اکران عمومی خواهد شد.
سوفیلم / مترجم: کیکاووس زیاری
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد