گفت‌وگو با جوانی که پدرش را کشت

زندان شدن زندگی​به خاطر​اعتیاد پدر

پیام، خاطراتش را که مرور می‌کند، تصویری را از پدرش به یاد می‌آورد که با آنچه در روزهای آخر عمر او می‌دید، متفاوت بود. این جوان متهم است پدرش را با ضربات چوب به قتل رسانده‌ است. او توانسته رضایت اولیای‌دم مقتول را بگیرد و حالا به لحاظ جنبه عمومی جرم پشت میز محاکمه قرار گرفته ‌است. پیام که دو هفته قبل در شعبه 113 دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه شده، درباره پرونده‌اش برای ما توضیح می​دهد.
کد خبر: ۶۵۲۶۲۷

اتهام قتل پدرت را قبول داری؟

بله، قبول دارم. خیلی اشتباه کردم.

چرا او را کشتی؟

داشت مادرم را کتک می‌زد، دیگر از کارهایش خسته ‌شده ‌بودم و نمی‌توانستم تحمل کنم.

چرا سعی نکردی جلویش را بگیری و او را به قتل رساندی؟

نمی‌خواستم او را بکشم. قصد داشتم مادرم را از دست او نجات دهم که این‌طور​ شد. من فقط دو ضربه با چوب به پدرم زدم، اما او فوت شد.

پدر و مادرت همیشه با هم دعوا داشتند؟

از اول این‌طور​ نبود. آنها خیلی همدیگر را دوست داشتند. وقتی ما بچه ‌بودیم، پدرم بسیار دوستمان داشت و با هم بیرون می‌رفتیم و با ما بازی می‌کرد؛ اما همین که معتاد شد، همه چیز تغییر کرد. پدرم دیگر آن آدم سابق نبود. خیلی اذیت می‌کرد. هرچه اعتیادش بیشتر می‌شد، وضع روحی‌اش هم خراب‌تر می‌شد و ما را بیشتر اذیت می‌کرد.

چه مدتی بود پدرت مواد مصرف می‌کرد؟

من در مقطع راهنمایی درس می‌خواندم. البته خیلی زود اعتیادش شدید شد. بعد از آن دیگر مدرسه نرفتم و کار می‌کردم. از همان موقع هم رفتارهای زشتش را شروع کرد.

چرا دیگر درس نخواندی؟

پدرم نمی‌توانست کار کند. مرتب پای بساط بود. وضعمان خیلی بد شده ‌بود. چند شب​ بود که غذا نخورده‌ بودیم. پدرم گفت دیگر نمی‌خواهد مدرسه بروی، من هم نرفتم. کار می‌کردم و پول درمی‌آوردم. پول زیادی نبود، اما حداقل شام برای خوردن داشتیم.

کجا کار می‌کردی؟

با عمویم سر ساختمان کار می‌کردم. کارگر ساختمان بودم. البته زود اوستا شدم و توانستم خودم کار بگیرم.

پدرت در این دوران چه کار می‌کرد؟

مرتب مواد می‌کشید، فریاد می‌زد و به همه زور می‌گفت. برادرانم را کتک می‌زد و آنها را اذیت می‌کرد. خلاصه ​ اصلا وضع خوبی نداشتیم.

یعنی اصلا شغلی نداشت؟

گاهی سرکار می‌رفت، اما به اندازه‌ای که مقداری از پول موادش را تامین کند و بقیه‌اش را هم از مادرم می‌گرفت.

مادرت از کجا پول می‌آورد؟

از وقتی پدرم معتاد شده ‌بود، مادرم در خانه‌های مردم کارگری می‌کرد. از وقتی هم مریض شد، من سرکار می‌رفتم. من کارکردن را برای مادرم ممنوع کردم تا دیگر پدرم نتواند پول او را بگیرد. پدرم دیگر خیلی شورش را درآورده ‌بود. همه را اذیت می‌کرد. با این حال چون پدرمان بود، همگی تحمل می‌کردیم.

درباره مادرت بگو. او چرا در برابر رفتارهای پدرت از خودش دفاع نمی‌کرد؟

به هر حال او زن بود و قدرت بدنی زیادی نداشت که بخواهد این کار را بکند. هرچقدر هم مقاومت می‌کرد، نمی‌شد. مثلا اگر یک سیلی می‌زد، سه تا می‌خورد. ​پدرم او را خیلی اذیت می‌کرد.

پدرت بجز کتک زدن مادرت، رفتارهای آزاردهنده دیگری هم داشت؟

مثلا پولی را که من به مادرم می‌دادم، از او می‌گرفت. من پول می‌دادم مادرم برای خانه خرید کند و برای بچه‌ها شام بخرد، اما پدرم پول را می‌گرفت و ​ مواد می‌خرید.

درباره روز حادثه توضیح بده. درگیری چطور اتفاق افتاد؟

از سرکار به خانه آمدم. می‌خواستم حمام کنم و با دوستانم بیرون بروم. وارد خانه که شدم، صدای جیغ‌های مادرم را شنیدم. وارد اتاق شدم و دیدم پدرم باز با آن دست‌های سنگینش مادرم را می‌زند. من هم سعی کردم او را از اتاق بیرون کنم و همه چیز تمام شود، اما خیلی عصبانی بود ، دست‌بردار نبود. به سمت من حمله کرد، یک لحظه خیلی عصبانی شدم و چوب را برداشتم و دو ضربه به او زدم که باعث مرگش شد.

ضربات را به کدام قسمت از بدنش وارد کردی؟

فکر می‌کنم هر دو ضربه به سرش خورد. الان درست یادم نیست، اما می‌دانم در نظریه پزشکی قانونی آمده ‌بود که پدرم به دلیل این‌که ضربه به سرش خورده، فوت شده ‌است.

اول صحبت‌هایت گفتی قصد کشتن پدرت را نداشتی، یعنی نمی‌دانستی اگر ضربه به سرش بخورد، ممکن است جانش را از دست بدهد؟

من به قصد کشتن او را نزدم. حواسم نبود. می‌خواستم ضربه را به پا یا جای دیگرش بزنم. زدم که دیگر دعوا را تمام کند و دست از سر مادرم بردارد.

بعد از این‌که او را زدی، چرا فرار کردی؟ می‌توانستی او را به بیمارستان ببری، اما این کار را نکردی.

وقتی پدرم روی زمین افتاد، خیلی ترسیدم. البته فکر نمی‌کردم پدرم مرده‌ باشد، فکر می‌کردم زخمی ‌شده، بلافاصله از کاری که کردم پشمان شدم و به همین دلیل هم فرار کردم. ضمن این‌که خیلی‌ها در خانه بودند و می‌توانستند او را به بیمارستان ببرند که این کار را کردند.

بعد از این‌که از خانه فرار کردی، چه اتفاقی افتاد؟

یکی دو ساعت بعد وقتی به من گفتند پدرم فوت شده، خودم را تسلیم پلیس کردم و همه چیز را هم گفتم. من واقعا قصد کشتن نداشتم. فقط چون اذیت می‌کرد، می‌خواستم جلوی کارهایش را بگیرم.

چطور شد خانواده‌ات رضایت دادند؟

آنها همان اول گفتند هیچ ‌شکایتی ندارند، چون همگی می‌دانستند من قصد کشتن نداشتم و می‌دانستند پدرم چه بلایی سر همه ما می‌آورد. اصلا منظورم این نیست که کار خوبی کردم​. اما شرایط بدی را برای ما درست کرده‌ بود. من هم می‌توانستم مثل بچه‌های دیگر درس بخوانم و زندگی خوبی داشته‌ باشم، اما یک کارگر کم‌سواد شدم. من آینده‌ام را به خاطر پدرم باختم.

یعنی کینه‌ای که از پدرت داشتی​ باعث شد او را بکشی؟

نه، به خاطر کینه‌ نبود. برای دفاع از مادرم بود. من و پدرم خاطرات خوب هم زیاد داشتیم. وقتی بچه‌ بودم، پدرم مرا به پارک می‌برد. چون پسر بزرگش بودم، خیلی دوستم داشت. این خاطرات همیشه در یادم بود. در این مدت وقتی در زندان به روزهایی که پدرم در کنارم بود و با من بازی می‌کرد فکر می‌کنم، خیلی دگرگون می‌شوم. ما می‌توانستیم با هم خوشحال باشیم، او پدر خوبی برای من باشد و من هم یک پسر موفق باشم و زندگی آرامی داشته ‌باشیم، اما اعتیاد او، وضع را خراب کرد. من خودم را جلو انداختم تا خواهران و برادرانم آسیب نبینند، اما نابود شدم.

اگر از زندان آزاد شوی چه می‌کنی؟

باز هم مثل گذشته کار می‌کنم تا خانواده‌ام راحت زندگی کنند. به هر حال آنها مرا بخشیده‌اند و من مدیونشان هستم. اگر مرا نمی‌بخشیدند، واقعا نمی‌توانستم کاری بکنم. پولی هم نداشتم تا بابت دیه بدهم و آنها را راضی کنم. از آنها خیلی تشکر می‌کنم و امیدوارم بتوانم این کار را جبران کنم.

وقتی از زندان آزاد شدی، اولین‌ کاری که می‌کنی، چیست؟

خیلی به این موضوع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم ​اولین ‌کارم باید رفتن سر خاک پدرم باشد. بعد از این‌که پدرم فوت شد، من بازداشت شدم و حتی نتوانستم برای مراسم ختمش بروم. باید سر خاکش بروم و از او حلالیت بخواهم تا مرا ببخشد. درست است زمان زنده ‌بودنش من خیلی اذیت شدم، ولی همیشه دوستش داشتم و دوستش دارم. گاهی خواب می‌بینم دستش را روی سرم می‌کشد و نوازشم می‌کند، دلم می‌خواهد برای همیشه بخوابم و هیچ‌وقت بیدار نشوم. گاهی آن‌قدر از کاری که کردم، عذاب می‌کشم که دلم می‌خواهد بمیرم. اگر خودکشی گناه نبود، حتما این کار را می‌کردم. من می‌دانم ​ نابود شده‌ام و دیگر هیچ‌چیز درست نمی‌شود.

مریم عفتی

شما چه فکر می‌کنید؟

برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسید درباره این پرونده چه فکر می‌کنید. پیام باید در برابر پدرش چه واکنشی نشان می‌داد تا کار به جنایت نکشد؟ او بعد از آزادی چه باید بکند و چگونه باید به زندگی بازگردد؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
صدای «مرجان» باید شنیده شود

گفت‌و‌گو با میلاد بنی‌طبا، کارگردان فیلم سینمایی «مرجان» پیرامون دغدغه‌های ساخت و چالش‌های اکران یک فیلم اجتماعی

صدای «مرجان» باید شنیده شود

نیازمندی ها