در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
فیلمی سه بعدی و با روایت داستانی که سعی کرده است وفادار به واقعیتهای علمی باشد و در عین حال نه تنها توانست در گیشه موفقیت خوبی بهدست آورد که نظر منتقدهای سینمایی را که معمولا میانه خوبی با فیلمهای علمی تخیلی ندارند، نیز به خود جلب کند و نامزد چهار جایزه گلدن گلوب 2014 از جمله در رشتههای بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن برای ساندرا بلاک و بهترین فیلم سال شود.
تماشای فیلم گرانش بخصوص به همان شکلی که فیلمبرداری شده ـ سه بعدی ـ برای تماشاچی عادی تجربهای بینظیر و خاطرهانگیز خواهد بود، اما اگر شما به جزئیات علمی و وفاداری علمی آنها به واقعیت توجه داشته باشید آنگاه تماشای این فیلم تجربهای همانند سوار شدن بر قطار دلهرهآور شهر بازیها خواهد بود. لحظهای از شکوه تصاویر و دقتی که در به نمایش کشیدن جزئیات شده، میخواهید شروع به تشویق فیلمساز در میانه فیلم کنید و در جایی دیگر از بیدقتیها و نادیده گرفتن واقعیتهایی که البته برای روایت اصلی لازم بوده ولی در هیچ دنیای واقعی نمیتواند اتفاق بیفتد، لبهایتان را گاز میگیرید و احساس میکنید ضربان قلبتان از عصبانیت افزایش پیدا کرده است. قبل از اینکه مطلب را ادامه دهم تاکید میکنم من از دیدن فیلم لذت بردم. شکی ندارم شما هم لذت میبرید و توصیه میکنم فیلم را تماشا کنید. آنچه در ادامه میآید بهانهگیری از فیلمی خوش ساخت نیست. تنها مرور برخی از خطاهای مهم علمی است که بیننده عادی ممکن است با دیدن فیلم درباره آنها به اشتباه بیفتد. دلیل مته به خشخاش گذاشتن در این باره هم بیشتر گردن کارگردان فیلم است. نام فیلم گرانش و موضوع آن درباره فیزیک است . نویسنده و کارگردان سعی کردهاند داستان را بر مبنای دنیای واقعی بنویسند و برخلاف داستانهای علمی تخیلی دیگر المانهای اصلی داستان آنها، یعنی شاتل فضایی، راهپیمایی فضایی، تلسکوپ فضایی هابل، ایستگاه بینالمللی فضایی، ایستگاه فضایی چین در مدار و کپسولهای سایوز همگی واقعی هستند. به همین دلیل خطاهای نشان داده شده در فیلم ممکن است باعث بدفهمی و برداشت اشتباه مخاطب شود. طبیعتا برای روایت این نکتهها مجبورم به روند داستان و صحنههای فیلم از جمله صحنههای مهمی که در داستان فیلم تاثیر گذار هستند اشاره کنم و اصطلاحا آنها را لو دهم. بنابراین اگر فیلم را ندیده اید و برایتان مهم است که روند داستان را ندانید میتوانید خواندن این مطلب را به بعد از تماشای فیلم موکول کنید.
برخی از چشمگیرترین لحظات
فیلم خیرهکننده است. تصویربرداری، کارگردانی و جلوههای ویژه واقع نمای فیلم تحسینبرانگیز است. تصاویر و نماهایی که از زمین در مدار نشان داده میشود نفسگیر و از آن مهمتر واقعی است. در این تصاویر منظرهای که از زمین نشان داده میشود از نظر بزرگنمایی و شباهت دقیقا با چیزی که فضا نوردان میبینند تشابه دارد. نماهای شب زمین خیرهکننده و نماهای شفقهای قطبی و رویدادهای جوی آنگونه که از مدار دیده میشود به شما تجربهای دست دوم ولی خیرهکننده از حضور در فضا به دست میدهد. ابزارهای اصلی نشان داده شده در فیلم یعنی شاتل فضایی، تلسکوپ هابل و ایستگاههای فضایی چین و بینالمللی و سفینههای سایوز و شنجو با دقتی در حد کمال شبیهسازی شدهاند. برخی از جزئیات نفسگیر است. از جمله صحنه بینظیر آتش سوزی در ایستگاه بینالمللی که با نمایش دقیقی از شرایط شعله در بیوزنی نفس نهتنها بینندههای عادی که علاقهمندان فضایی را در سینه حبس میکند. صحنه دیگری که بشدت خیرهکننده است نمایی است که در آن ساندرا بلاک که شخصیت دکتر استون را بازی میکند در فضا گریه میکند. اشکهای او در شرایط بیوزنی فوقالعاده خیرهکننده و منطبق با واقعیت موجود در فضای فرای دنیای آشنای گرانش حاکم بر زمین است. برخی دقتهای فیلمساز واقعا تحسینبرانگیز است. جایی که او نمای آسمان پر ستاره را نشان میدهد ستارهها در جای درست خود قرار دارند و اگر با آسمان شب آشنا باشید برخی اجرام سماوی و صورتهای فلکی را میتوانید در آن پیدا کنید. جزئیات درون ایستگاه فضایی و نمای بیرونی آنها و همچنین نحوه سوختن قطعات در جو زمین شگفتانگیز و واقعگرایانه است. در صحنهای که بخشی از سفینه چینی در جو زمین میسوزد، نمایی که از وارد شدن بقایای آن به جو دیده میشود، بیاختیار شما را به یاد تصاویر دلخراش سقوط شاتل فضایی کلمبیا در جو زمین و پراکنده شدن قطعات آن و سوختن در جو زمین میاندازد.
اندکی مته به خشخاش گذاشتن
فیلم در عین همه دقتهایی که از خود بروز میدهد داستانی را روایت میکند که برای روایتش چارهای جز از بین بردن دقت روایتش ندارد و اینجاست که درگیر تضاد میشود. تلاشی وسواسگونه برای روایت واقعگرایانه با داستانی ناممکن ترکیب میشود تا برخی از مهمترین واقعیتها به ناچار اشتباه روایت شود.
بیایید با صندلی پرنده فرمانده شاتل شروع کنیم. این صندلیهای مجهز به کولهپشتیهای جتدار واقعا وجود دارد اما بهطور عمومی در ماموریتهای راهپیمایی فضایی استفاده نمیشود و در ماموریت دقیقی مانند تعمیر هابل مورد استفاده قرار نگرفته است. در صورت استفاده برنامه کاری فضانوردان راهپیماییکننده آن قدر فشرده و دقیق و ثانیه به ثانیه است که سابقه نداشته و بعید هم هست در آینده شاهد پرسهزدنهای فرمانده ماموریت و تعریف کردن خاطره و پخش موسیقی از سوی او باشیم اما از همه اینها گذشته سوخت این جتها محدود و از آن مهمتر وابسته به جرم شماست. بنابراین اگر شما جرم یک نفر دیگر را به این مجموعه اضافه کنید ـ همانطور که فرمانده این ماموریت دکتر استون را با خود حمل میکند ـ ناچار سوخت بیشتری را صرف خواهید کرد و هرجوری که حساب کنید این مجموعه نمیتواند دو نفر را به مسافتی که در فیلم نشان داده میشود، منتقل کند.
از طرف دیگر پیش از آنکه اصولا چنین ماموریتی آغاز شود، باید پرسید دکتر استون با تخصص مهندسی پزشکی و فقط شش ماه آموزش چه نقشی در تعمیر هابل داشته است. میدانیم در آخرین تعمیر تلسکوپ فضایی هابل فضانوردان بیش از دو سال و نیم در حال تمرین روی زمین بودند تا ماموریت خود را با موفقیت انجام دهند و فضانوردان ساکن ایستگاه برای اینکه در این ساختار کار کنند چند سالی تمرین میبینند. با وجود این در فیلم دکتر استون، فقط با شش ماه تمرین نه تنها در رده متخصصان تعمیر هابل قرار میگیرد که از ساز و کار درونی ایستگاه بینالمللی، ایستگاه ملی چین و هدایت سفینههای سایوز و شنجو ـ البته به کمک مطالعه راهنمای هدایت ـ نیز اطلاع کامل دارد.
مشکل دیگری که در این فیلم آزاردهنده میشود چشمپوشی از این واقعیت است که ماهوارههای مختلف ـ از جمله ایستگاه فضایی ـ در مدارهای یکسانی قرار ندارند. ایستگاه فضایی در ارتفاع تقریبا 400 کیلومتری زمین و تلسکوپ هابل تقریبا در مداری به ارتفاع 550 کیلومتر و ماهوارههای مخابراتی ـ از جمله ماهوارهای که در فیلم گفته میشود عامل اصلی بهوجود آمدن زبالههای فضایی و کل حادثه بوده است ـ در مدارهایی بالاتر و تا ارتفاع 36 هزار کیلومتری سطح قرار دارند. تنها اختلاف هم البته در فاصله مدارها نیست. این مدارها زوایای انحراف متفاوتی نسبت به صفحه استوای سماوی دارند و با زاویه متفاوتی زمین را دور میزنند و نتیجه این دو تفاوت این است که سرعت آنها نیز با هم متفاوت است و عملا شما نمیتوانید با قدم زدن چند دقیقهای در فضا از مدار هابل به ایستگاه فضایی رفت و آمد کنید.
یکی دیگر از صحنههای اصلی فیلم که روند داستان را تغییر میدهد صحنه دراماتیکی است که فرمانده کوالسکی، برای نجات جان همراهش خود را از طناب اتصال جدا کرده با قربانی کردن خود جان همکارش را نجات میدهد.در این صحنه پس از آنکه دکتر استون به بدنه ایستگاه وصل میشود فرمانده که با طنابی به او وصل است مانند کوهنوردی که از صخرهای سقوط کرده گویی باعث کشیدن همکارش میشود. دکتر استون تلاش زیادی برای حفظ او میکند اما توان آن را ندارد و در نهایت با بریده شدن طناب و از دست دادن فرمانده میتواند نجات پیدا کند. این صحنه لحظهای کلیدی و بسیار دراماتیک در فیلم و تعیینکننده روند بقیه داستان است اما متاسفانه در دنیای واقعی هیچ ضرورتی برای وجود داشتن آن پیدا نمیکنید. در شرایط بیوزنی شما جرم دارید اما وزن ندارید و بعد از اینکه به سفینه متصل شدید و سرعت اولیه شما تغییر کرد فقط فشار اندکی از سوی دکتر استون کافی بود تا همکارش به سوی او بیاید. مرگ فرمانده کوالسکی تنها نیازی برای فیلمنامه بوده، نه اجباری از سوی قوانین فیزیک.
این نکات و توجه به آنها و موارد دیگری که در این فهرست نیامده است چیزی از زیبایی فیلم کم نمیکند اما دقت به آنها درک بهتری از دنیای واقعی فضانوردی بیان خواهد کرد. بسیاری گرانش را علمیترین و واقعگرایانهترین فیلم علمی ـ تخیلی مبتنی بر واقعیت دانستهاند، من فکر میکنم اتفاقا مشکل این فیلم در همین تلاش برای استناد به دنیای واقعی است و البته از نظر دقت علمی با فاصله زیادی عقبتر از فیلمی مانند آپولو 13 قرار دارد.
اگر نویسنده و کارگردان فیلم سعی میکردند در میان صدها داستان هیجانانگیز، نفسگیر و ناگفته ماموریتهای فضایی ایده اولیه خود را پیدا کنند و آن را بپرورند و با استفاده از چنین دقت و وسواسی آن را به تصویر بکشند شاید بایکی از نابترین فیلمهای چند ساله اخیر مواجه میشدیم. اکنون اما با فیلمی چشمگیر و نفسگیر و حتیالامکان دقیق مواجهیم که برای روایت داستانش دست به قربانی کردن دقت و واقعنگری زده است.
خط داستانی فیلم
ماموریت تعمیر تلسکوپ فضایی هابل در مدار زمین در جریان است. فرماندهی ماموریت را کوالسکی با بازی جورج کلونی بر عهده دارد و در مدت انجام عملیات سوار بر جت پک فضایی خود در حال چرخ زدن اطراف شاتل و تلسکوپ فضایی است.
یکی از اعضای تیم دکتر رایان استون با بازی ساندرا بلاک، مهندس پزشکی و فضانوردی است که با گذراندن دوره شش ماهه آموزشی برای تعمیر هابل اعزام شده است. طی ماموریت مرکز کنترل زمینی در هیوستون ـ که با انتخابی هوشمندانه صداپیشگی آن بر عهده اد هریس گذاشته شده که پیش تر در فیلم آپولو 13، نقش فرمانده ماموریت زمینی را برعهده داشت ـ به فضانوردان اطلاع میدهد در پی انهدام یکی از ماهوارههای مخابراتی سیلی از خردههای برخورد و زبالههای فضایی در مدار قرار دارد. دقایقی بعد مرکز اعلام میکند براثر برخورد این بازماندهها با دیگر ماهوارهها آنها نابود شدند و باید ماموریت را لغو کنند. زمان گذشته است و برخورد ذرات، هابل و شاتل فضایی را نابود کرده و فقط دو فضانورد زنده میمانند و بهدنبال راهی برای نجات هستند . آنها درحالی که ارتباط با مرکز ارتباطات زمین قطع شده است، با کمک صندلی موتوردار فرمانده ماموریت خود را به ایستگاه بینالمللی فضایی میرسانند. از آنجاست که دکتر استون باید با سایوزی که محفظه فرودش را از دست داده خود را به ایستگاه فضایی چینیها برساند و از کپسول فرار آنها برای بازگشت به زمین استفاده کند.
پوریا ناظمی / جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم