کارگردانان معمولا ترجیح میدهند توانایی خود را در گونههای مختلف سینمایی امتحان کرده و خودشان را در فضای خاصی محدود نکنند. البته برخی گونهها در تاریخ سینما بخصوص در دوران کلاسیک فیلمسازان مختص به خود را داشت و برخی کارگردانها به دلیل ساخت فیلمهایی با موضوعی خاص به تبحر ویژهای دست پیدا میکردند و خودشان هم بدشان نمیآمد برای همیشه در همان مسیر امتحان پس داده به راه خود ادامه دهند.
به عنوان مثال جان فورد، کارگردان بزرگ و نامدار سینما با این که چند فیلم شاخص متنوع در کارنامه دارد، اما امروزه بیشتر از هر چیز دیگر به خاطر آثار وسترنش شناخته و از او یاد میشود.
ولی سینمای جنگ مثل ژانر وسترن یا فیلم نوآر و گنگستری نبود که فیلمسازی به ماندن دائمی در آن عرصه اظهار تمایل کند.
کارگردانهای کشورهای جهان گاهی در زمان وقوع جنگهای مختلف از باب سفارش دولتی یا از سر وطندوستی سراغ فیلم جنگی میروند یا گاهی پس از گذشت سالها از زاویهای دیگر به مقوله جنگ مینگرند. با این حال، کارگردانی مثل آندری وایدا در لهستان هرازگاهی سراغ جنگ جهانی دوم و انعکاس فجایع رخ داده در آن دوران میرود. نمونه اخیر کار او در این زمینه فیلم موفق و تکاندهنده «کاتین» است.
استیون اسپیلبرگ از آن دسته کارگردانهایی است که ساخت همه گونه فیلم را تجربه کرده، اما سه فیلم جنگی او به نام «نجات سرباز رایان»، «فهرست شیندلر» و «اسب جنگی» از نمونههای موفق این گونه سینمایی هستند.
کلینت ایستوود هم دو فیلم موفق جنگی مرتبط در کارنامه دارد که از دو زاویه و دو جبهه درگیر جنگ به یک واقعه واحد میپردازد. استنلی کوبریک هم دو فیلم مرتبط با جنگ دارد که اتفاقا هر دو مایههای شدید ضدجنگ دارد.
اولی «راههای افتخار» و دومی فیلم کمدی سیاه «دکتر استرنج لاو». فرانسیس فوردکاپولا هم که بیشتر با سهگانه مافیایی «پدرخوانده»ها شناخته میشود، سال 1979 میلادی اثر معروفی به اسم «اینک آخرالزمان» را ساخت که روی پرده عریض سینما جهنمی از جنگ ویتنام را به تصویر میکشد.
کاری که مایکل چیمینو با «شکارچی گوزن» و الیور استون با «جوخه» نیز به نوعی دیگر آن را انجام میدهند و ضمن نمایش صحنههای مخوف جنگ به پوچی و سیاهی آن هم تاکید میکنند.
جنگهای تاریخی، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، جنگهای داخلی آمریکا، جنگ بوسنی و هرزگوین، جنگ افغانستان، جنگ عراق و درگیریهای سایر نقاط جهان رویدادهای تلخی بودند که کارگردانهای مختلفی را برای روایت بخشهایی از آنها پشت دوربین کشاند که همچنان هم این روند ادامه دارد.
سینمای ایران، اما به واسطه ژانر دفاع مقدس حکایت دیگر و متفاوتی دارد و بیشتر فیلمسازان با اعتقاد و ایمان قلبی قدم در این راه گذاشتند. به طوری که برخی از آنها امروزه بیش از هر چیز با فیلمهای دفاع مقدس شناخته میشوند.
ابراهیم حاتمیکیا شاید شاخصترین کارگردان این گونه فیلمها باشد که فیلمهای موفق فراوانی در این زمینه دارد و اصلا شروع فیلمسازی او با ساخت فیلمهای کوتاه و مستند جنگی بوده است.
این سابقه و ترکیب آن با مشاهدات درست و دقیق فضای جنگ به خوبی در آثار او بازتاب پیدا کرد و به خلق فیلمهایی ملموس و باورپذیر منجر شد. او برای کارگردانی فیلمهای «دیدهبان»، «مهاجر»، «از کرخه تا راین»، «آژانس شیشهای» و «به نام پدر» برنده جوایزی از جشنواره فیلم فجر شده است.
زندهیاد رسول ملاقلیپور نیز یکی از شاخصترین افرادی است که نامش با سینمای دفاع مقدس عجین شده است.
او نیز همچون حاتمیکیا تجربه حضور در جبهه و عکاسی و ساخت فیلمهای کوتاه و مستند را داشت. او نخستین فیلم بلند خود به نام «نینوا» را نیز با موضوع جنگ و در سالهای اولیه دوران جنگ تحمیلی در سال 62 ساخت.
فیلمهای بعدی او نیز هر کدام گوشههای مختلفی از سعی و تلاش رزمندههای ایرانی را به تصویر میکشیدند.
«بلمی به سوی ساحل»، «پرواز در شب»، «افق»، «نجاتیافتگان»، «سفر به چزابه»، «هیوا»، «قارچ سمی»، «مزرعه پدری» و «میم مثل مادر» یا مستقیم به خود جنگ پرداختند یا روی اثرات و تبعات بعدی آن تمرکز کردند.
ملاقلیپور همان گونه که در فیلمهایی که در زمان جنگ ساخت، به ارزشهای وجودی دفاع و قداست رزمندگان واقف بود و آنها را منتقل میکرد، به همان میزان هم در زمان فیلمهای بعد از جنگ اثرات ویرانکننده آن را با عصبیت فریاد میزد.
کمال تبریزی از آن دسته کارگردانهایی است که فیلمهای شاخص و متنوعی در کارنامه دارد، ولی میتوان از او هم به عنوان یکی از فیلمسازان فعال در عرصه دفاع مقدس دستکم در سالهای دورتر یاد کرد.
او فعالیتش را در سینما با فیلمبرداری و تدوین آغاز کرد که فیلمهای دفاع مقدسی «آوای غیب» و «تا مرز دیدار» از این دسته هستند. تبریزی پس از این تجربیات خود تصمیم به کارگردانی گرفت و فیلمهایی چون «عبور»، «در مسلخ عشق» و «کودک قهرمان» را ساخت.
در ضمن، او اولین کسی است که شهامت این را پیدا کرد با حوزه دفاع مقدس که تا دیرزمانی جزو تابوها و خطوط قرمز بود، شوخی کند. کمدی «لیلی با من است» بدون این که خدشهای به فضای جبهه و جنگ وارد کند، موفق به جلب نظر مردم و منتقدان شد.
جمال شورجه یکی دیگر از سردمداران سینمای دفاعمقدس است که فیلمهای معروف و محبوبی در این زمینه دارد. «شب دهم»، «عملیات کرکوک» و «حماسه مجنون» آثاری است که ضمن توجه به وجه ارزشی فضای جبهه به ساختار جذاب و هیجانی ماجرا هم علاقه نشان میدادند.
محمدعلی باشهآهنگر که فعالیت فیلمسازیاش را دیرتر از فیلمسازان حوزه دفاع مقدس شروع کرده، جزو معدود کسانی است که تقریبا همه فیلمهایی که ساخته در زمینه جنگ تحمیلی بوده است ولی وجه تمایز باشهآهنگر نگاه متفاوتتر و گاه عمیقتر او به ماجراهاست که تلخی و گزندگی موضوع را تشدید میکند. «نیمه گمشده»، «فرزند خاک»، «بیداری رویاها» و «ملکه» فیلمهایی است که باشه آهنگر در آنها موضوع جنگ ایران و عراق را دستمایه قصههای خود قرار داد.
پرداختن به فیلمسازان عرصه دفاع مقدس بدون اشاره به سید شهیدان اهل قلم یعنی سیدمرتضی آوینی نوشته کامل و جامعی نخواهد بود. مجموعه مستند «روایت فتح» او سند هنرمندانه معتبری از سالهای پرالتهاب و پرخاطره دوران دفاع مقدس است.
علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد