باد دریا را با خود برده است و توفان این‌گونه که می‌آید هیچ اقیانوسی آرام نمی‌ماند.
کد خبر: ۵۸۵۸۲۰

موج‌ها فراموش کرده‌اند که هرگز هیچ کجا نمی‌روند و رسالت‌شان تنها همدیگر را هل‌دادن است و همهمه‌ای که گوش ماهیان را کر کرده است.

کشتی‌های نیامده، پهلو گرفته‌اند در اسکله‌هایی که در ذهنم ساخته‌ام با ملوانانی که از جنگ دزدان دریایی یک چشم و یک دست، می‌آیند و تشنگی‌شان را در ساحل روی شن‌های نرم می‌گسترانند.

حالا ماهیان آبشش‌هایشان را به یاد می‌آورند، حالا زندگی بازمی‌گردد به برکه‌ای که من دریاچه‌اش می‌دانم و نشسته‌ام در ساحلش زیر چتری که تنها می‌تواند خورشید‌خانم را از من دریغ بدارد.

حالا من نشسته‌ام در ساحل دریاچه خودساخته‌ای که شاید ماهیانی گنگ و حریص به امید دانه‌ای به دامم بیفتند.

من نشسته‌ام در کمین، تا زندگی ماهیان را صید کنم، با قلابی که روزی قلبم را به دریا می‌رساند، آنجا که پریان پرده‌نشین به استقبالم گیسو سپید کرده ‌بودند. من آمده‌ام برای شکار ماهی‌چه‌هایی که کرم خاکی سر قلابم را به زلالی آب ترجیح می‌دهند و از نظر من شاید شایسته شکارشدن باشند.

دریاچه در برابرم تن سپرده است به شعله‌هایی که از آسمان می‌بارد و من امید بسته‌ام به ماهیانی گول، به ماهیانی گنگ، به ماهیانی حریص که بازنده زندگی بشوند.

حالا ماهیان مرا در انتظار گذاشته‌اند،‌ آفتاب بی‌دریغ می‌تابد، دریاچه آرام خوابیده در سایه خورشیدی که بی‌دریغ می‌تابد با ساحلی که سنگ بالا آورده است.

ماهیان آبشش‌هایشان را به یاد می‌آورند و من انتظارم را تکرار می‌کنم. منتظرم یا زندگی من را صید کند​ یا من زندگی ماهیان را.

علی بارانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها