در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
به جرأت میتوان گفت تمام تماشاگران «قاعده تصادف» درباره مسأله تفاوتهای فرهنگی نسل سوم پس از انقلاب با نسلهای پیشین خود و مصائب حول و حوش آن صاحب موضع و دیدگاه هستند و این موضوع در برداشت نخست شاید برگ برنده فیلم است که به سبب موضوع خود، مخاطب بیتفاوت و بینظر ندارد. اما نمیتوان در چنین آثاری به همین کلیت ساده اکتفا کرد،به این دلیل که اتفاقا همین آمادهبودن اذهان، آشناییزدایی از موضوع فیلم و نشانههای آن را الزامی میکند؛ تنها با این آشناییزدایی است که موضوع در یک روایت دراماتیک برای مخاطب دوباره قابل توجه و اندیشیدن میشود.
قاعده تصادف، داستان یک گروه تئاتر جوان است که میخواهند برای اجرای نمایش خود به خارج از کشور بروند. پدر بازیگر اصلی کار با رفتن او مخالف است و این باعث درگیری کل گروه نمایش با پدر این دختر میشود. داستان در ظاهر سرراست و مشخص است، اما هر داستان سرراست و مشخصی اتفاقا جزئیات پیچیده و دقیقتری را برای پیشرو نیاز دارد. گروه جوان در نهایت و با پشت سرگذاشتن فراز و فرودها و تحولاتی مجبور به انتخاب دو راه میشوند؛ یا سلامت دختر را به پدرش خبر دهند و برای اجرای نمایش همراه با او به خارج از کشور بروند یا با خبر ندادن سلامت دختر به پدرش، قید اجرای نمایش در خارج از کشور را بزنند. نفس این پرسش و دوراهی بسیار متزلزل است؛ گروه که تا حالا دغدغه تحویل ندادن دختر به پدرش را داشته، حالا که این دغدغهاش به صرف دادن خبر سلامت تقلیل یافته، باز هم در اینکه پدر را از نگرانی خلاص کند، مطمئن نیست و در انتها هم تصمیم میگیرد او را در همین حالت تعلیق رها کند! این سؤال مطرح میشود که چرا؟ این دوراهی به لحاظ ماهوی وقتی پدر به شنیدن خبر سلامت دخترش برای ممنوعالخروج نکردن گروه رضایت داده دیگر معتبر نیست. خود این نقطه عطف فیلمنامه را ناقص و معیوب میکند.
دومین مسأله این که دو سر این دعوا چه کسانی هستند؟ در یک سو پدری که در ظاهر متنفذ است ـ با نشانههایی بسیار کلی و مبهم ـ زورگوست و در عین حال بسیار منعطف است - در واقع هر جا فیلمساز بخواهد این شخصیت منعطف است، هر جا نخواهد نیست و هیچ منطقی پشت این دو حالت متناقض وجود ندارد ـ از سوی دیگر این پدر به طور طبیعی و کاملا قابل فهم نگران دخترش است و بسیار مستأصل میخواهد تنها از سلامت فرزندش مطلع شود. مجموعه این خصوصیات با وجود اجرا و بازی خوب امیر جعفری از این شخصیت یک موجود متناقض ساخته که هویت ندارد و به سطح شخصیت نمیرسد. از آن سو هم با گروه تئاتر جوانی مواجهیم که به طور غیرقابل هضمی مخلوطی از خصوصیات متضاد هستند؛ یکی مدام میخواهد کتککاری کند، یکی دیگر بسیار متین و منطقی مینمایاند و مدام از هر چیز موضوعی روشنفکرانه میسازد و...، آیا یک گروه تئاتر اینقدر از لحاظ شخصیتی جزایری جدا و غیر قابل جمع است؟
نکته سوم نظرگاه فیلمساز است. نگرش بهنام بهزادی به مسأله فیلم به اندازه شخصیتها و داستان مبهم است. او تنها مجذوب ساخت فضای فرهنگی جوانان فیلم است و خود صاحب موضع نیست و ساختار داستان و دوربیناش نسبت به رویداد فیلم نظرگاهی خاص ندارد که منجر به آشناییزدایی و سپس بازتعریف موضوع در ذهن تماشاگر شود.
علیرضا نراقی / جامجم
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد