مردم حق دارند این سینما را نخواهند

هرچند سعید راد تجربه بازی در فیلم‌های روشنفکری مثل «تنگنا» را هم در سابقه خود دارد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، این شانس را داشت که در سینمای نوپای دفاع مقدس در اوایل دهه شصت، نقش‌های نظامی بازی کند و «عقاب‌ها» شاخص‌ترین این نوع فیلم‌های حماسی بعد از انقلاب بود.
کد خبر: ۵۴۱۴۸۶
مردم حق دارند این سینما را نخواهند

در سال 1382 بعد از غیبتی طولانی، حضور دوباره سعید راد در سینمای ایران با فیلم سراسراکشن و البته دفاع مقدسی «دوئل» رقم خورد.

راد در این فیلم هم نقش یک نظامی خشن و البته خائن را برعهده داشت. توانایی بازی در شمایل نظامی، مسعود جعفری‌جوزانی را برآن داشت که در پروژه در چشم باد، نقش رضاخان پهلوی را به سعید راد بسپارد.

اما این پایان نقش‌های نظامی برای سعید راد نبود چون ابراهیم حاتمی‌کیا، کارگردان صاحب سبک ایرانی هم در آخرین فیلمش «چ» نقش سرلشگر ولی‌الله فلاحی را به او داد. این گفت‌وگو را می‌خوانید:

اسم شما احمد حق‌پرست‌راد است، پس چرا به سعید راد معروف هستید؟

بله! من در واقع سعید ـ احمد حق‌پرست‌راد هستم! چون اسم برادرم حمید بود از همان بچگی من را سعید صدا می‌کردند و در شناسنامه اسمم احمد است.

شما جایی گفته بودید که من آنقدر صبر می‌کنم تا نفر اول شوم، اول شدن در چه چیزی مدنظرتان بوده است؟ به این اول شدن تا حالا رسیده‌اید؟

ببینید من در بولینگ نفر اول ایران شدم، در سینما آمدم و حرف اول را زدم. منتهی در درس این طور نبودم و اول نشدم، درسم هم خوب نبود. احمد نجفی با من همکلاس بود و همیشه از من در درس و ریاضی جلوتر بود. ما در دوران دبیرستان در مدرسه ایتالیایی‌ها بودیم.

خوب در مورد اول شدن می‌گفتید.

من همیشه با کسانی که تازه وارد این کار شده‌اند، صحبت می‌کنم و می‌گویم یا اول یا هیچ.

یعنی منطق شما در زندگی این هست؟

بله، من زمانی که بولینگ را یاد گرفتم در سال 47 قهرمان ایران شدم.

شما فصل مشترک سینمای اکشن و دفاع مقدس هستید؛ این را قبول دارید؟

من شروع کارم بعد از انقلاب با فیلم «او رفت میدان مین»، «عقاب‌ها» و «برزخی‌ها» بود؛ اینها فیلم‌های جنگ بودند، منتهی آن موقع این تشکیلات دفاع مقدس جا نیفتاده بود. ببینید سینمای اکشن قبل از انقلاب که می‌گویند، اشتباه است؛ رل‌های من رل ضدقهرمان بود که در آن مبنای حرکت بازیگر یک حرکت اعتراضی است، مثل تنگنا، مثل کافر، آدم‌های معترضی که کارگردان‌ها به‌وسیله این کاراکترها حرف‌هایشان را می‌زدند. در طول این 11 سالی که برگشتم چهار کار بیشتر انجام ندادم. سناریوی زیاد به‌دستم می‌رسد، اما به صفحه پنجم سناریو که می‌رسم می‌بندم، از بس ضعیف، تکراری و کلیشه‌ای است. به ارشاد معترضم که چرا به اینها اجازه ساخت می‌دهند؟ مثلا فیلم گیرنده اگر امکانات کافی داشت با آن عوامل و کارگردان فیلم فوق‌العاده‌ای که داشت، یک فیلم عالی می‌شد، اما وقتی حمایت نمی‌شود شوقی هم برای کار نمی‌ماند.

به جز اکشن و انفجارهای قلابی؛ خود جنگ را هم دیده بودید؟ تجربه عینی از جنگ دارید؟

من روزهای اول جنگ برای یکسری کارهای شخصی به اهواز رفته بودم و آنجا جلوی دانشکده کشاورزی اهواز و استانداری چیزهایی دیدم که به اصطلاح رویم کم شد و گفتم برای چی به تهران برگردم، آن جوان‌هایی را که آنجا دیدم، باعث شد بمانم. دو ماه ماندم و کمک کردم و این به‌عنوان شعار نیست. من واقعا از چیزهایی که دیده بودم، ماندم. من نرفته بودم که بمانم.

برویم سراغ آخرین و جنجالی‌ترین کار شما، فیلم چمران حاتمی‌کیا، می‌خواهیم از زبان شما پشت پرده‌ها و حاشیه‌های آن را بدانیم، داستان چه بود؟

اجازه بدهید صحبت راجع به «چ» را به عهده خود دست‌اندرکاران بگذاریم.

یعنی شما برای صحبت کردن ممنوعیت دارید؟ قدغن‌کرده‌اند که در مورد حاشیه‌های «چ» حرف بزنید؟

واقعیت این است که از روزی که قرارداد بستم، آقای حاتمی‌کیا از ما خواست که راجع به فیلم صحبت نشود.

چون به هرحال خبر دعواهای پشت صحنه فیلم به‌رسانه‌ها درز کرده، قاعدتا الان دیگر نباید آن ممنوعیت را داشته باشید.

چیزی که می‌توانم بگویم این است که فیلم «چ» فقط به خاطر مسائل فنی به جشنواره نرسید، این حجم شایعاتی که در مورد فیلم هست، بخش عمده‌اش درست نیست.

شما در جریان قهر آقای عرب‌نیا از پروژه فیلم «چ» هستید؟

من با آقای عرب‌نیا یک بار بیشتر برخورد نداشتم، خوب ایشان بازیگری هستند جویای نام و صاحب سبک‌و این صاحب سبک بودن از وقتی ایجاد شد که آقای عرب‌نیا نقش مختار را بازی کرد. به نظر من آقای عرب‌نیا در مختار فوق‌العاده بودند. زمانی که قرار شد من نقش شهید فلاحی را بازی کنم، ابتدا قطعی نکردم و گفتم خبر می‌دهم، اما زمانی که فهمیدم آقای عرب‌نیا هم هستند، من هم قطعی گفتم که هستم.

خوب مشکل «چ» از کجا شروع شد؟

معمولا وقتی یک پروژه طولانی می‌شود به خاطر شرایط بازیگر ریزش می‌کند، آن حال و حس و انرژی‌اش خراب می‌شود.

خوب بعد چه اتفاقی افتاد؟

بعد اختلافاتی پیش آمد که از نظر من اجتناب‌ناپذیر است؛ اما اگر بخواهد از حد بیشتر شود، حرفه‌ای بودن عوامل زیر‌سوال می‌رود. ببینید من می‌گویم وقتی به عنوان یک آدم حرفه‌ای قراردادی دارم که شامل بخش‌هایی است که بعد از قبول همه آنها را امضا می‌کنم و مطابق آن دستمزدی دریافت خواهم کرد، حالا اگر این قرارداد به خاطر خیلی از مسائل طول می‌کشد یا کمتر می‌شود، آیا یک بازیگر حرفه‌ای در پروژه‌ای که قراراست سه ماه طول بکشد، اما دو ماهه تمام می‌شود مقداری از مبلغ قرارداد را برمی‌گرداند؟ خب، این طور نیست. من به کسی اجازه نمی‌دهم که سر کاری باشم که کسی بخواهد آن کار را تعطیل کند.

منتقدان آقای عرب‌نیا می‌گویند او بعد از مختارنامه، سبک و سیاق کاری و حرفه‌ای‌اش در سینما فرق کرده و خودش را مختار سینمای ایران می‌داند و همین از دلایل حاشیه‌های فیلم «چ» بود، این را قبول دارید؟

من به اینها کاری ندارم، کارگردان‌هایی مثل حاتمی‌کیا و درویش وقتی فیلم می‌سازند، یعنی تالیف می‌کنند. این در سینمای ایران کم است، اگر ما قبول کردیم که سر کار آقای حاتمی‌کیا باشیم باید خیلی شرایط را قبول کنیم، با اظهار نظرها و مسائل خودمان، من دیگر بازیگر نیستم.

من هم در فیلم «چ» به مشکل برخوردم، اما موکول به این نشد که جلوی دوربین نروم، سری اول که اختلاف پیش آمد، آقای حاتمی‌کیا گفت که من آقای عرب‌نیا را عوض می‌کنم. ولی من گفتم اگر ایشان نباشند من هم بازی نمی‌کنم. این را برای اولین بار است که می‌گویم. آنجا هم شاید من اضافه حرف زدم، چون حتما آقای حاتمی‌کیا و تهیه‌کننده یک سیاست‌هایی داشتند که به آنجا رسیدند. از بازیگر گرفته تا تدارکات اجازه ندارد که بگوید من نمی‌آیم. یک تیم رفته، حالا اگر یک نفر نیاید سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، مخصوصا اگر بازیگر باشد که باید جلوی دوربین برود. من باور نمی‌کردم که آقای عرب‌نیا سر فیلمبرداری حاضر نشوند. به نظر من یک کار غیرحرفه‌ای بود که ایشان نباید انجام می‌داد.

سینما خیلی حرمت دارد و با این کارها، با این دعواها، ما پیش مردم لو می‌رویم. الان همه سازمان‌ها و نهادهای سینمایی کشور با هم دعوا دارند. سینمایمان هم شده مثل ورزشمان. رسما در انظار عمومی برای هم خط و نشان می‌کشیم. اینها در شان سینمای ایران نیست.

با این اوصاف ممکن است که اصلا فیلم اکران نشود.

نه، این طور نیست. فیلم ساخته می‌شود که مردم ببینند، مخصوصا آقای حاتمی‌کیا که صاحب سبک هستند، چیزی که می‌توانم بگویم این است که خوشحالم آقای حاتمی‌کیا که یکی از کارگردان‌های خوب بعد از انقلاب هستند از من برای نقش سرلشکر فلاحی دعوت کردند که باز یک نوع کار، جهش و تفکر دیگر را یاد گرفتم.

برای این‌که به شخص شهید فلاحی نزدیک شوید چه کارهایی کردید؟

هیچ کاری! فقط از لحاظ چهره یک مقدار موهایم را مشکی کردند، چون از لحاظ کم مویی تقریبا یکی بودیم و هر کس من را با لباس نظامی می‌دید مخصوصا مهندس چمران برادر شهید چمران می‌گفتند که چقدر شبیه شهید فلاحی هستید. لنز مشکی هم برایم گذاشتند که این شباهت بیشتر شود. از سرلشکر فلاحی چند نوار ویدئویی و صدایشان را داشتم که اینها را بارها دیدم و سعی کردم با سبک خودم به این شخصیت نزدیک شوم.

با خانواده شهید فلاحی هم دیدار داشتید؟

نه. قرار بود دیداری داشته باشیم، ولی نشد، از سرلشکر فلاحی چند نوار ویدئویی و صدایشان را داشتم.

راهنمایی خاص حاتمی‌کیا در مقام کارگردان برای نزدیک شدن شما به نقش سرلشکر فلاحی چه بود؟

من با آقای حاتمی‌کیا هم که صحبت کردم، ایشان گفت که قرار نیست تو از ظاهر شهید فلاحی تقلید کنی، من هم اصلا سعی نکردم صدا و فرم راه رفتنم شبیه او باشد و تکیه‌ام بیشتر روی سناریو و نوع شخصیت‌پردازی که آقای حاتمی‌کیا تاکید داشت، بود. همه تلاش حاتمی‌کیا این بود که با دیالوگ‌ها، شخصیت فلاحی شناخته شود، نه با تقلید ظاهر و گریم خیلی خاص.

در نهایت، شما شخصیت سرلشکر فلاحی را چطور یافتید؟

فلاحی از شهدای مغفول و مظلوم جنگ است.

نقش سخت و پیچیده‌ای بود؟

من اصلا کار سخت را در سینما قبول ندارم، زمانی که قواعد بازی رعایت شود همه چیز درست خواهد بود.

آقای راد، جریان رفع ممنوع‌التصویری شما در سال 78 چه بود که بعد از یک وقفه پانزده ساله دوباره شروع کردید؟

من 78 شروع نکردم.

منظورم این بود که در سال 78 ممنوع‌التصویری رفع شد، شما ممنوع‌التصویر بودید، درست است؟

بله، من سال 62 ممنوع‌التصویر شدم.

چرا؟

من بعد از پیروزی انقلاب، هشت فیلم هم کار کردم از جمله خط قرمز آقای کیمیایی، این‌که چطور بعد از کارکردن هشت فیلم بعد از انقلاب، مرا ممنوع‌التصویر کردند، باید از مسئولان وزارت ارشاد آن موقع بپرسید، شاید از من خوششان نمی‌آمد، من هم تعجب می‌کردم، چون کارهای من مورد توجه قرار گرفته بود و تنها بازیگری بودم که از پیش از انقلاب کار می‌کردم و چیزی در پرونده‌ام نداشتم.

توضیح می‌دهید چه چیزی باعث این اتفاق شد؟

فکر می‌کنم منشا خیلی از این ممنوعیت فعالیت‌ها، گزارش‌های غلطی است که به مسوولان می‌دهند و معمولا هم این گزارش‌ها را بدون تحقیق و پرسیدن از طرف مذکور اجرایی می‌کنند، این می‌شود سوءتفاهم و این سوء تفاهم همین طور ادامه پیدا می‌کند.

شما اعتراض هم کردید؟

من به ارشاد هم رفتم و اعتراض کردم که لااقل دلیلی برای این کار بیاورند، اما به جایی نرسیدم و رفتم.

خوب این ممنوع‌التصویری چطور رفع شد؟

من این هجرت ناخواسته را دوست نداشتم، حتی زمانی که آقای ضرغامی، معاونت سینمایی بودند، یادم هست که گفتند سعید راد چرا رفت؟ دوبار هم برای کار آقایان کیمیایی و تقوایی برگشتم؛ اما دیدم یک دست‌های پنهان بشدت نمی‌گذارند کار کنم، حالا شاید سیاست این بوده که بازیگری که قبل از انقلاب کار کرده، دیگر کار نکند، شاید اگر هم فیلم‌هایم از طرف مردم مورد استقبال قرار نمی‌گرفت، این ممنوعیت فعالیت پیش نمی‌آمد، من وقتی هم که برگشتم باز هم خواستم اول باشم.

به این هدفتان رسیدید؟ الان که مشکلات حل شده؟ درست است؟

بله، شروع آن با دوئل بود، در سریال در چشم باد شخصیت تاریخی را کار کردم، در فیلم گیرنده ایفای نقش کردم و یک تله‌فیلم هم برای تلویزیون انجام دادم، فضا الان برای من نه مشکل است نه کم، ولی آن چیزی که مشکل ایجاد می‌کنند پذیرش کاراکتر با شرایط سنی من است.

برسیم به ایفای نقش رضاشاه در سریال در چشم باد، چطور شد این نقش به شما پیشنهاد شد؟

وقتی که آقای جوزانی از من دعوت کرد و به دفترش رفتم گفتم آقای جوزانی چطور فکر کردید که من می‌توانم این رل را بازی کنم؟ به جای گفتن جواب، چند جلد کتاب به من داد.

چه کتاب‌هایی؟

خاطرات فروغی، خاطرات علم و چند کتاب دیگر، نقش من به عنوان رضاشاه، سه روز تاریخی را دربر می‌گرفت، یعنی از آن شب تابستانی 1320 که رضاشاه را بیدار می‌کنند که متفقین حمله کرده‌اند تا استعفایش در همان روزها، برای ایفای این نقش خیلی احساس مسئولیت کردم، چون دوره تاریخی حساسی بود.

راهنمایی آقای جوزانی برای ایفای نقش رضاشاه به شما چه بود؟ نقش شما چه طعمی را باید به مخاطب انتقال می‌داد؟

مخاطب باید از روی بازی من می‌فهمید که فرهنگ و سواد درست و صحیح در دستگاه و شخصیت رضاشاه نبود و دوم هم خشونت ذاتی این آدم، این باید درمی‌آمد، با هشت روز کار درآمد زمان اتمام کار من رضایت را در آقای جوزانی دیدم و به من گفت که خوب بازی کردی و البته خواندن آن کتاب‌ها هم بی‌اثر نبود.

سکانس به یاد ماندنی از نقش‌تان به عنوان رضاشاه؟

یک فصلی بود که رضاخان به فروغی، نخست‌وزیرش می‌گوید: بابا تو هم چقدر کتاب می‌خوانی! با همین دیالوگ کوتاه، خیلی از شخصیت رضاشاه می‌توانیم شناخت پیدا کنیم.

عجیب‌ترین و جالب‌ترین برخوردهای مردمی با شما چه بوده؟

من یادم است که شمال می‌رفتم، در ترافیک جاده چالوس، دیدم یک دختر و پسر نوجوان به شیشه ماشینم می‌زنند، مرا شناخته بودند و خیار پوست کنده با نمک برایم آوردند، من هیچ گاه عکس‌العمل بدی ندیدم، ما مردم خوبی داریم و من خجالت می‌کشم که ما چیزی نداریم در مقابل این همه محبت به آنها بدهیم.

آقای راد در سال‌هایی که از سینما دور بودید، چه مشاغلی را امتحان کردید؟

جالب است بدانید من نان هم پخته ام! کانادا که بودم باید کار می‌کردم تا خرجم را در می‌آوردم باید کرایه خانه می‌دادم، مثل اینجا نبود که یکی بگوید بیا خانه ما، از این خبرها نبود، یا باید پول می‌داشتم که من نداشتم یا باید کار می‌کردم، چون نه پزشک بودم و نه مهندس، فقط یک بازیگر بودم و کاملا در آن شرایط خلع سلاح شده بودم.

رفیق همیشگی سعید راد؟

ورزش، من هیچ وقت ورزش را رها نکردم چون می‌دانستم بدون ورزش الان من اینجا نبودم.

مشکل اصلی سینمای ایران از نگاه سعید راد؟

سینمای ما مشکل ساختاری دارد، هیچ نظمی و اصولی در آن نیست، نگاه کنید مثلا هنوز در داوری‌های مربوط به سینما دعواست، چون مبنای تثبیت شده‌ای در این نهاد نیست، یا مثلا یک فیلمی ساخته می‌شود حالا من باید منتظر باشم ببینم اکران می‌شود یا نه؟ نمی‌شود که سرمایه‌ها را این طور معطل کرد، تکلیف باید معلوم شود، الان سیاستگذاری‌های باثبات و منطقی نداریم، 90 درصد کسانی که الان در سینمای ایران هستند مبنای حضورشان در سینما اشتباه است.

منظورتان مدیران است؟

نه، به مدیران و بخش دولتی کار ندارم آن‌هایی که به عنوان اتحادیه و پخش می‌آیند، الان ببینید ما پنج اتحادیه در سینما داریم و این شوخی نیست! یک فاجعه است که خروجی اش می‌شود بی‌ثباتی، سینمای ما ارتباطش با ادبیات قطع شده است، مثلا الان آن سناریویی که با جنس تفکر من جور در بیاید شاید بتوانم بگویم که دیگر نیست، سینمای ما دیگر جان ندارد.

اشکال دیگر این است که در حال حاضر، بازیگرهای خوبی داریم، ولی در ساختار معیوب سینمای ایران، این بازیگرهای خوب ما فقط به یک اسم تبدیل شده‌اند، اسمی که باید بفروشد آن هم در ساختار فیلم‌های ضعیف و بازاری که سینمای ما را فراگرفته.

سینمای ما خیلی خنثی شده و یک فیلم ناب را بندرت می‌توانی پیدا کنی، مگر ما چند خسرو شکیبایی می‌توانیم داشته باشیم یا چند پرویز پرستویی می‌توانیم داشته باشیم؟ این‌که فیلم‌ها هم فروش نمی‌رود، تقصیر مردم نیست، مردم حق دارند که تا همه چیز کامل نشود، سینما نروند، از تکنیک بگیرید تا محتوا، این سینمای فعلی را باید بایکوت کرد تا همه چیز درست شود.

حرف آخر؟

متاسف شدم که چرا به سناریوی آخرین فیلم آقای مسعود کیمیایی به نام «دست تنها» اجازه ساخت ندادند، آقای کیمیایی 9 ماه روی آن کار کرده بود، 9 ماه کار کردن فردی مثل کیمیایی با هیچ ثروت و پولی قابل مقایسه با بقیه نیست و ما این را از دست دادیم. جزو کارهایی بود که من خیلی دوست داشتم، من چند ماه باید صبر کنم تا یک دست تنهای دیگر را کار کنم؟

حماسه فلاحی:

امیر سرلشکر ولی‌الله فلاحی (۱۳۱۰ ـ۱۳۶۰)، پس از پیروزی انقلاب رییس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران را برعهده داشت و بعد از آغاز جنگ تحمیلی به سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد.

پس از برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل‌قوا، طی حکمی از سوی امام خمینی(ره) مسوولیت جانشین فرماندهی نیروهای مسلح ستاد مشترک به وی واگذار شد.

شهید فلاحی همراه سرداران سپاه و ارتش در سقوط هواپیمای 130ـC در مهر ماه 1360 به شهادت رسید.

سعید راد بعد از پیروزی انقلاب در 11 فیلم ایفای نقش کرده است، تم این فیلم‌ها معمولا حماسی، دفاع مقدسی بوده است.

شاخص‌ترین و جدیدترین نقش‌آفرینی این بازیگر در نقش سرلشکر شهید ولی‌الله فلاحی در فیلم «چ» اثر ابراهیم حاتمی‌کیا است.

بهمن هدایتی - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها