در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
من در این خانه، این چاردیواری که سقفش از محبت و دیوارهایش از اعتماد است باید بتوانم بدوم، بایستم و موزونتر از همیشه خودم را در آینهای که چندوقتی است روبهرویم نیست، ببینم، برانداز کنم، لبخند بزنم و تا فردا بدوم.
من فرزند این خانوادهام. حق دارم دست در دست شما روی سبزهها راه بروم، غلت بزنم، در سایه گلهایی که دوست دارم بنشینم و از چشمههایی که نشانم میدهید، سیراب شوم.
من فرزند شما هستم و دستهایم از توپهایی که روزی گرد بودند خالی است، من دوست دارم با لبهای شما بخندم، در سایه شما راه بروم و با چشمهای شما به تماشای خودم و پیرامونم بایستم. من فرزندتان هستم و علاوه بر غذا و مسکن و پوشاک که اشتراک انسان و حیوان است از شما انتظارات دیگری هم دارم؛ انتظار عشق، محبت، لبخند، تفریح و بازی.
درست است شما بهترین غذا، لباس و مسکن را برایم آماده کردهاید. شما اتاق را باب میل من رنگ زدهاید. روبالشی و روتختیام را مطابق سلیقهام خریدهاید. مراقب کالریهایم هستید که چاق و لاغری من را از بازار نیندازد، اما.
اما همه اینها که قدرشان را به نیکی میدانم اشتراکات من و گربه همسایه طبقه بالاییمان است و مرغ عشق همسایه روبهرویی.
همه اینهایی که من بابت تکتکشان منتپذیر شما هستم توجه به بعد حیوانی من است، هرچند ضروری هستند ولی میدانید و میدانم که کافی نبوده و نیستند.
من فرزند شما هستم، نه کبوتر یا مرغ عشق شما. من فرزند شما هستم که علاوه بر غذایی که مادرم با تمام دل و سلیقهاش میپزد به لبخند و نگاه و بازیکردن با او محتاجترم. من فرزند شما هستم و علاوه بر جسم، روح و روان دارم که در هیاهوی ماشینها و بخربخرهای این روزها گم شدهام.
بگذارید چاییام را با شیرینی لبخند مادرم بنوشم و غذایم را با نگاههای مهربان پدرم بخورم. بگذارید در کنار شما باشم. این دیوارهای سیمانی مرا میجوند وقتی شما نیستید. بگذارید با تمام وجود و با زبانی صریح عاجزانه بگویم من این همه رفاه مادی را که منجر به ندیدن شما و نبودن در کنار شما شده است نمیخواهم. من دوست دارم با شما راه بروم. با شما حرف بزنم، با شما بخندم.
من دوست دارم پا به پای شما هوای کوهستان را درک کنم و با دستهای شما بهار را به خانه دلم بیاورم.
دوست دارم در کنار استفاده از پول و امکانات شما، از فکر و اندیشه و محبت شما لذت ببرم. مرا به مهمانی دستهایتان ببرید. مرا به چشمهای زلال و لبخند شیرینتان دعوت کنید.
دست مرا بگیرید و خانوادگی شادابی چشمهها و سرسبزی پارکها را تجربه کنیم.
من فرزند شما هستم. من انسانم، هم جسم دارم هم روح و روان.
پس لطفا وقت بگذارید و مرا به تفریح ببرید. من دوست دارم در کنار شما بدوم. با دستهای شما بازی کنم و از لبخند شما در محیطی خارج از خانه سیراب شوم. مرا دریابید.
علی بارانی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم