در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
کیهان:نشانه ای از آن موج بلند
«نشانه ای از آن موج بلند»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛
1- «در اینجا مایلم پندی خیرخواهانه به سیاستمداران آمریکایی که تاکنون همواره به عنوان مدافع و پشتیبان رژیم صهیونیستی در صحنه حاضر شده اند، بدهم. این رژیم تاکنون برای شما دردسرهای بی شماری داشته است. چهره شما را در میان ملت های منطقه، منفور و شما را در چشم آنان شریک جنایات صهیونیست های غاصب معرفی کرده است.
هزینه های مادی و معنوی که در طول سال های متمادی از این رهگذر به دولت و ملت آمریکا تحمیل شده است، سرسام آور است و احتمالا در آینده اگر همین روش ادامه یابد، هزینه های شما سنگین تر هم خواهد شد. بیائید به پیشنهاد جمهوری اسلامی درباره همه پرسی بیندیشید و با تصمیمی شجاعانه، خود را از گره ناگشودنی کنونی نجات دهید. بی شک مردم منطقه و همه آزاداندیشان گیتی از این اقدام استقبال خواهند کرد.»
این «پندخیرخواهانه» بخشی از سخنان راهگشا و پرنکته ای بود که رهبرمعظم انقلاب در اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران ایراد کرده بودند. پند و موعظه ای که با آمیزه ای از «هشدار»همراه بود و گویی حضرت آقا از موج بلندی خبر می دهند که در حال برخاستن است و به دولتمردان آمریکایی گوشزد می کنند که مقاومت در برابر این موج بلند، غیر از «تحمیل هزینه سنگین تر» به مردم آمریکا نتیجه ای در پی نخواهد داشت.
این روزها در خروش یکپارچه و سراسری جهان اسلام علیه فیلم موهنی که در آن به ساحت مقدس پیامبر اعظم(ص) اهانت شده بود، اولین نشانه های شکل گیری و برخاستن آن موج بلند را می توان دید. «چرا باید هزینه کینه توزی های اسرائیل نسبت به مسلمانان از جیب مالیات دهندگان آمریکایی تأمین شود»؟ «صهیونیست ها جنگ افروزی می کنند و بهای آن را از خون جوانان آمریکایی می پردازند». «یک نفر توضیح بدهد که اسرائیل غیر از دردسر و هزینه کلان برای ما آمریکایی ها چه دستاوردی داشته است»؟ «پایتخت آمریکا، واشنگتن است یا تل آویو»؟ «چرا باید تنفر از جنایات اسرائیل به حساب ما آمریکایی ها نوشته شود»؟ «کدامیک از مسلمانان به حضرت مسیح اهانت کرده اند که آمریکایی ها مجبور باشند هزینه سنگین و شرم آور اهانت یهودیان به پیامبر اسلام را تحمل کنند»؟ و... امروزه این اظهارنظرها را- علی رغم سانسور شدید رسانه ها- به فراوانی در میان مردم آمریکا می توان دید. کافی است که فقط سری به دنیای پرحجم و گسترده اینترنت بزنید. سال گذشته برای اولین بار در تظاهرات مردم آمریکا- در فیلادلفیا، واشنگتن و نیویورک- و در ادامه جنبش وال استریت، پلاکاردهایی با مضمون «مرگ بر اسرائیل»، «صهیونیست های قاتل دست از سرآمریکا بردارید» و ... در میان تظاهرکنندگان دیده شد و...
2- همزمان با اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران، نشریه آمریکایی و معروف «فارین پالیسی»، بخشی از گزارش 82 صفحه ای 16 نهاد اطلاعاتی آمریکا را منتشر کرد. این گزارش چند ساعت بعد در بسیاری از رسانه های دیگر آمریکا نیز منتشر شد که واکنش شدید و سراسیمه مقامات رژیم صهیونیستی را در پی داشت. در این گزارش که با عنوان «ایالات متحده برای خاورمیانه بدون اسرائیل آماده می شود» منتشر شده آمده بود؛
«اسرائیل بزرگترین خطر برای منافع ملی آمریکاست و به دلیل ماهیت خود مانع از روابط طبیعی واشنگتن با 57 کشور اسلامی شده است... بهار عربی و بیداری اسلامی بخش مهمی از جمعیت 2/1 میلیارد نفری مسلمانان را به حرکت درآورده است تا پیگیر موضوع اشغال فلسطین باشند... دولت آمریکا دیگر نه امکانات مالی آن را دارد که از اسرائیل حمایت کند و نه افکارعمومی مردم آمریکا از چنین اقدامی حمایت می کنند... اسرائیل به یک رژیم آپارتاید تبدیل شده و مخالفت با آن در سطح بین المللی در حال گسترش است و آمریکا نباید در ائتلافی شرکت کند که بیشتر جامعه جهانی با آن مخالف است...»
16نهاد و مرکز اطلاعاتی آمریکا با چه انگیزه ای این گزارش را تهیه کرده اند؟ به نوشته «دویچه وله»، مستندات این گزارش تازه نیست و از قبل نیز وجود داشته است، آنچه تازه و جدید است انتشار این گزارش است، این گزارش با استراتژی اعلام شده آمریکا نسبت به اسرائیل از آغاز تشکیل این رژیم اشغالگر تاکنون بی سابقه است. به عنوان گزارش توجه کنید «ایالات متحده برای خاورمیانه بدون اسرائیل آماده می شود» و به نتیجه نهایی آن؛ «اسرائیل بزرگترین خطر برای منافع ملی آمریکاست» و...
3- جمعی از دانشجویان دانشگاه نیویورک کتابی با عنوان «نقش لابی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا» منتشر کرده و در آن آورده اند «مردم منتظر پاسخ به پرسش هایی هستند که تاکنون بی جواب مانده است.» در بخشی از این کتاب که بازتاب گسترده ای در رسانه های آمریکایی داشته، آمده است «اسرائیل به طور فزاینده ای به دردسر راهبردی بزرگ آمریکا تبدیل شده و زمان آن فرا رسیده است که آمریکا با این رژیم روابط عادی و نه ویژه، داشته باشد».
سال گذشته، پایگاه استراتژیک «اینتلجنت اسکواد» با انتشار گزارشی پیشنهاد کرد؛ «آمریکا بهتر است در روابط خود با اسرائیل تجدیدنظر کند. این روابط برای اسرائیل حیاتی است ولی برای آمریکا فقط دردسرآفرین است».
پایگاه آمریکایی «فورث مدیا» در گزارش تحلیلی خود بر ضرورت تغییر رابطه آمریکا با اسرائیل از سطح «ویژه» به «عادی» تاکید می کند و می نویسد؛ «افکار عمومی مسلمانان نمایانگر حس دشمنی با آمریکاست. وقتی از آنها سؤال می شود که واشنگتن چگونه می تواند جایگاهش را در میان ملت های مسلمان ارتقاء دهد، اکثریت آنان پاسخ می دهند «آمریکا باید از حمایت اسرائیل دست بکشد» و ده ها نمونه دیگر از این دست که نقل آن به درازا می کشد و همه از چرخش بی سابقه افکار عمومی مردم آمریکا نسبت به اسرائیل حکایت می کند.
4- اکنون به نکته ای که در آغاز این نوشته آمده و با عنوان «موج بلندی که در راه است» از آن یاد شده بود بازمی گردیم. نگاهی گذرا به عکس العمل آمریکا و متحدان اروپایی آن در برابر اهانت های قبلی به ساحت مقدس رسول خدا(ص) و مقدس ترین شخصیت- از آغاز تا پایان جهان- و مقایسه واکنش های قبلی با عکس العمل امروزه آنان به وضوح از یک تفاوت و چرخش بزرگ حکایت می کند. چرخشی که اگر 180 درجه ای نباشد به یقین بیش از 100 درجه است.
چند سال قبل- سال 2005 میلادی- وقتی «کورت وسترگارد»، کاریکاتوریست دانمارکی، کاریکاتوری موهن از رسول گرامی اسلام(ص) کشیده و منتشر کرد، این اقدام زشت و پلید او اگرچه با خشم ملت های مسلمان روبرو شد ولی آمریکا و متحدانش نه فقط این حرکت پلید را محکوم نکردند، بلکه از کاریکاتوریست دانمارکی تجلیل! و تقدیر! هم به عمل آوردند.
«آندرس فوگ راسموسن» نخست وزیر وقت دانمارک از کاریکاتوریست یاد شده تقدیر کرد و اقدام وی را نشانه آزادی بیان در کشورش دانست! «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان به کاریکاتوریست دانمارکی مدال شجاعت و دفاع از آزادی بیان اعطاء کرد! «ولفگانگ شویبله» وزیر کشور آلمان از همه نشریات اروپایی خواست که کاریکاتور اهانت آمیز به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) را بازنشر دهند! با پیشنهاد و اصرار آمریکا، آندرس فوگ راسموسن، نخست وزیر وقت دانمارک به دبیرکلی ناتو انتخاب شد و...
اما، این روزها بعد از خروش ملت های مسلمان علیه آمریکا و اسرائیل که در اعتراض به اهانت علیه رسول اعظم(ص) صورت گرفته است، بسیاری از مقامات عالیرتبه آمریکایی و اروپایی، زبان به نکوهش این اقدام گشوده اند. بازیگران فیلم از کارگردان شکایت کرده و می گویند موضوع اعلام شده فیلم «نبرد صحرا» بود و کارگردان به میل خود روی آن صداگذاری کرده است. مقامات آمریکایی که فراموش کرده اند در آغاز ماجرا هویت دوتابعیتی آمریکایی- اسرائیلی کارگردان را فاش کرده اند، اصرار دارند که او را نه آمریکایی و نه اسرائیلی! معرفی کنند. اوباما، در سخنرانی خود در جمع خاخام های آمریکایی، از دردسرآفرینی اسرائیل گلایه می کند. رسانه های آمریکایی، اهانت به پیامبر اسلام(ص) را غیرقابل توجیه ارزیابی می کنند و... این چرخش آشکار چه نشانه ای در خود دارد؟! آیا آمریکا و متحدانش تغییر ماهیت داده و به توصیه امام راحل ما(ره) «از خر شیطان پیاده شده اند»؟! کانون این چرخش را در کدام نقطه باید جستجو کرد؟
5- بیداری اسلامی، سقوط دیکتاتورهای وابسته و دست نشانده، جنبش وال استریت و شعار محوری مقابله آن با نظام سرمایه داری، رسیدن موج بیداری به غرب- که حضرت آقا پیش بینی کرده بودند- بحران اقتصادی و مالی بی سابقه آمریکا و اروپا که از نگاه مردم، نتیجه جنگ افروزی های بی حاصل و حمایت از رژیم اشغالگر قدس است و.... از جمله رخدادهای تعیین کننده و سرنوشت سازی هستند که دیگر به آمریکا و متحدان اروپایی آن اجازه دست اندازی و زبان درازی نمی دهد.
به این چند نمونه که فقط اندکی از بسیارهاست نگاه کنید؛
روزنامه ایندیپندنت در مقاله ای به قلم «رابرت فیسک» روزنامه نگار بلندآوازه غرب ضمن ملامت تهیه کنندگان فیلم یاد شده می نویسد «تحریک کنندگان ملت های مسلمان باید می دانستند که در خاورمیانه کنونی اسلام ایرانی - بخوانید اسلام ناب محمدی(ص)- حاکم است. در این اسلام، سیاست آمیخته به دیانت نیست، بلکه سیاست و دیانت عین یکدیگرند».
خبرگزاری رویترز در گزارشی خواندنی خطاب به دولتمردان آمریکایی و اروپایی می نویسد «خشم فراگیر مسلمانان از اهانت به پیامبر اسلام باید هشداردهنده باشد. موج بزرگی در راه است. آمریکا باید در ارسال اسلحه برای مخالفان دولت سوریه نیز تجدیدنظر کند» وال استریت ژورنال قلم به توبیخ می چرخاند که «آیا یهودیان آمریکایی فراموش کرده اند که دیگر خاورمیانه در اختیار حسنی مبارک و بن علی و قذافی نیست» و....
6- آیا موج بلندی که رهبر معظم انقلاب در اجلاس تهران از آن خبر می دادند در راه نیست؟ و آیا همه روزه بر ارتفاع و دامنه این موج افزوده نمی شود؟ به یقین موجی که از آن یاد شد، در حد و اندازه تسخیر سفارتخانه های آمریکا و آتش زدن پرچم این کشور متوقف نمی ماند. وقتی از سرنگهبان کنسولگری آمریکا در بنغازی سؤال شد که چرا از حمله مردم به کنسولگری جلوگیری نکردی در پاسخ گفت؛ رسول خدا، اولین و آخرین پایبندی من است، نه حفظ جان سفیر و کارکنان کنسولگری آمریکا. این دیدگاه در تمامی جهان اسلام فراگیر است.
بنابراین باید منتظر گام های بعدی بود. آیا آل سعود می تواند از یکسو داعیه خادم الحرمین داشته باشد و از سوی دیگر همپیمان دشمنان و دشنام دهندگان به رسول گرامی اسلام(ص) باقی بماند؟ برخی دیگر از کشورهای اسلامی که هنوز دیکتاتورهای دست نشانده آمریکا بر آن حکومت می کنند نیز حال و روز مشابهی دارند. از هم اکنون در عربستان زمزمه قطع صدور نفت به آمریکا شنیده می شود و در اردن برکناری ملک عبدالله اردنی و...
و بالاخره، آیا از راه رسیدن این موج بلند یکی از تابلوهای آن پیچ بزرگ تاریخ نیست که در حال نصب شدن است؟
خراسان:انقلاب هایی که مهار نشد
«انقلاب هایی که مهار نشد»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید؛با اوج گیری بیداری اسلامی در کشورهای تونس، لیبی، بحرین، یمن و... که تبعاتی چون «پررنگ شدن حضور جریان های اسلامی در صحنه سیاسی»، «تضعیف پایگاه های منطقه ای آمریکا و متحدانش در خاورمیانه» و همچنین «تقویت محور مقاومت در منطقه» را به دنبال داشت، دستگاه امنیتی - دیپلماسی ایالات متحده و همپیمانان منطقه ای آن همچون قطر، ترکیه و عربستان را بر آن داشت که مهار خیزش های عظیم مردمی را در برنامه کار خود قرار دهند.
حفظ نهادهای امنیتی، نظامی و سیاسی در تونس به دنبال فرار بن علی؛ مداخله نظامی ناتو در لیبی و تلاش برای به حاشیه راندن نیروهای مردمی و انقلابی در جریان شکل گیری دولت انتقالی؛ حفظ ارتش و نهاد امنیتی در مصر و در تنگنا قرار دادن اخوان المسلمین به عنوان رهبر جریان های اسلامی در این کشور برای به چالش نکشیدن منافع آمریکا در قاهره؛ تلاش برای کنترل بحران در یمن به عنوان ستون فقرات امنیت ملی عربستان سعودی، مهمترین همپیمان عرب آمریکا در منطقه؛ سرکوب قیام مردم بحرین با سیاست مشت آهنین و تلاش برای بازگرداندن ثبات به این کشور از طریق ارسال سلاح و مستشار نظامی به بحرین؛ و دست آخر هم بحران آفرینی و ماجراجویی در سوریه برای فرار به جلو و ضربه زدن به محور مقاومت باعث شد تا بسیاری از کارشناسان سیاسی از مهار انقلاب های مردمی توسط سیاستمداران آمریکایی سخن به میان آورند.
در حوزه تئوریک نیز جریان های همسو با نظام سلطه تلاش نمودند تا با ایجاد ادبیات مورد نیاز برای مطالعات نظری در رابطه با قیام های منطقه به قلب واقعیت بپردازند. طرح تئوری «پسا اسلام گرایی» و یا «عبور از گفتمان آمریکا ستیزی» به عنوان چارچوبی برای تحلیل خاورمیانه نوین از جمله این تلاش ها می باشد.آصف بیاتگ استاد دانشگاه «لیدن» هلند در تحلیل انقلاب های عربی با تأکید بر عبور از اسلام گرایی در خاورمیانه می نویسد: «جنبش های مدنی خاورمیانه بیش از همه در صدد پررنگ کردن حقوق شهروندی است. ایجاد دولتی دموکراتیک و جامعه ای باز، از اهداف انقلاب پسااسلام گرایی در کشورهای عربی است.»
«الیو روی» شرق شناس فرانسوی نیز در رابطه با ماهیت تحولات ۲۰۱۱ در خاورمیانه می نویسد: «عدم طرح شعارهایی چون «اسلام تنها راه حل است» و یا «مرگ بر امپریالیسم و صهیونیسم» نشان از ماهیت غیرایدئولوژیک جنبش های عربی دارد.»این در حالی است که پخش اذان از رسانه های تونس پس از نیم قرن، تأکید انقلابیون لیبیایی بر شریعت به عنوان مبنای قانون گذاری در آینده این کشور، پیروزی چشمگیر نیروهای اسلام گرا در انتخابات مصر و تقویت اسلام سیاسی در منطقه داستان دیگری را در رابطه با ماهیت و چیستی قیام های عربی روایت می کند.با این حال طغیان دوباره دریای خشم مردم مسلمان خاورمیانه در دفاع از ساحت مقدس نبی اکرم(ص) در روزهای اخیر خط بطلانی شد بر تصورات غلط آنانی که سودای مهار خیزش های اسلامی منطقه را در سر داشتند.
قطعا چنان چه هنوز امثال مبارک ها، قذافی ها و بن علی ها بر سریر قدرت بودند، هیچ کس جرأت نگاه چپ کردن به سفارت آمریکا را هم نداشت. واقعیت این است که عزت امروز مسلمین میوه بیداری اسلامی منطقه است. شروع آتشین اعتراض های ضدآمریکایی آن هم از بنغازی، شهری که ظاهرا بایستی مدیون واشنگتن و متحدانش برای رهایی از دیکتاتوری قذافی باشد، نشان داد هویت اسلامی جهان اسلام قابل معامله نیست.اهتزاز پرچم لا اله الا الله بر فراز سفارت خانه های آمریکا در قاهره و بنغازی چیزی نیست جز تداوم انقلاب اذان تونس، انقلاب تکبیر لیبی و انقلاب نماز جمعه مصر؛ انقلاب هایی که مهار نشدند.
جمهوری اسلامی:راه حلها روشن است عزمی برای اقدام وجود ندارد
«راه حلها روشن است عزمی برای اقدام وجود ندارد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛تکرار شوکهای قیمتی در بازار ارز کشور طی دو سال گذشته بدون شک نشانه باقی بودن ریشهها و علل ایجاد کننده این شوکها در زیر پوست اقتصاد ایران است.
بکار بردن تعبیر ریشهها و زیرپوستی خواندن علل ایجاد شوکهای ارزی، از رهگذر بازی با کلمات و استفاده از واژههای مترادف و غیرتکراری نیست بلکه اندک تأملی در شرایط حوزههای مختلف اقتصاد کشور در سالهای اخیر به وضوح نشان میدهد که در تحلیل التهابات ارزی باید دو لایه از عوامل و بازیگران سطحی و عمقی را از یکدیگر تفکیک کرد چرا که هر بار که دولت، بانک مرکزی یا سایر نهادهای مسئول به اقداماتی در راستای مدیریت بازار دست زدهاند یا موفقیتی حاصل نشده و یا عمر توفیقاتشان بسیار کوتاه بوده است. از همین رو باید متذکر بود که التهابات دو سال اخیر در لایههای زیرین اقتصاد ایران ریشه دارد و همین گستره و عمق باعث میشود راهکارهای مقطعی، سطحی و موقتی نتوانند مشکلات را حل کنند.
اما اینکه این ریشههای عمیق و ساختاری چه عواملی هستند؟ سؤال مهمی است که باید به آن پاسخ داد.
کلیدیترین عاملی که باید به آن توجه کرد، عدم تنظیم بهنگام و عقلایی نرخ برابری ریال با سایر ارزها، خصوصاً دلار، طی یک دهه اخیر است.
به عبارت دیگر اگر قیمت دلار را در برابر ریال همان اختلاف قدرت خرید ریال و دلار در کشورهای مورد استفاده بدانیم، به روشنی متوجه میشویم که قیمت دلار طی حداقل ده سال اخیر به صورت مصنوعی پائین نگه داشته شده است. طی یک دهه اخیر تورم در کشور ما همواره دو رقمی بوده درحالی که نرخ تورم در آمریکا به عنوان کشوری که پول ملی آن دلار است، تک رقمی بوده است. این اختلاف یعنی قدرت خرید یا همان ارزش پول ملی ما به طور مستمر در برابر دلار کاهش یافته است. با این حال، دلار طی این سالها تقریباً در محدوده قیمتی هزار تومان باقی مانده بود. این اتفاق یعنی فشردهتر کردن فنر قیمت، حال که عوامل دیگری مانند برخی محدودیتها در جابجایی ارز یا... در بازار تأثیرگزار شده اند، در واقع ضامن این فنر آزاد شده و شاهد جهش قیمتی دلار در برابر ریال هستیم.
یکی دیگر از عواملی که در ایجاد شرایط فعلی به شدت تأثیرگزار است، رشد بیرویه نقدینگی طی سالهای اخیر است. در مقام تمثیل اهمیت نقدینگی در نوسانات بازار ارز حکم هیزم آتش را دارد و سایر عوامل مانند جو روانی، محدودیتهای جابجایی، سوء مدیریت و... بنزینی هستند که روی این آتش ریخته میشوند و باعث بالا رفتن شعلهها میگردند.
به دیگر سخن باید گفت اگر نقدینگی طی سالهای اخیر رشدی فزاینده و نامتناسب با ظرفیت اقتصادی کشور نداشت، امروز آتشی در بازار ارز پا نمیگرفت چرا که عواملی مانند جو روانی، رفتارهای سفته بازانه و... تنها زمانی امکان بروز و ظهور پیدا میکنند که نقدینگی یا به عبارت سادهتر همان پول اضافی در جامعه وجود داشته باشد و صاحبان این پولها به دنبال راهی برای کسب سود بیشتر یا حداقل حفظ قدرت خرید پولشان هستند و در شرایطی که سایر بازارها و فعالیتهای سودآوری لازم را ندارند، ناگزیر به بازار داراییهای مالی رو میآورند. در این میان البته نباید از آثار سوء و تلخ عدم مدیریت صحیح دولت در بازار ارز نیز غافل شد.
مدیران و وزرای دولتی در این مدت به جای پایبندی به اصل تفکیک مسئولیتها که در سخنان رهبری هم در دیدار با اعضای دولت بر آن تأکید شده بود، با تشکیل کارگروهها و کمیتههای غیرتخصصی و بدون جایگاه قانونی، بانک مرکزی را از انجام وظیفه قانونی خود که حفظ ارزش پول ملی است، باز داشتهاند. مسئولان بانک مرکزی در رفتاری مماشات گونه به جای ممانعت از این حداقلها، در مسیر مورد نظر دولت حرکت کرده است.
محصول این اقدامات و خطاهای مدیریتی چیزی نیست جز افزایش دنبالهدار قیمت ارز که دود آن به چشم تولید کنندگان و مصرف کنندگان میرود.
واقعیت آن است که به علت میزان بالای تأثیر قیمت ارز بر قیمت کالاها در بازار داخلی، طی دو سال اخیر، شاخص قیمتها در تمامی بازارها افزایش داشته که معنای آن همان افزایش تورم و کاهش قدرت خرید مردم است.
در این شرایط به نظر میرسد دلسوزان نظام و مسئولان و کارشناسان باید هرچه سریعتر دولت را نسبت به عواقب ادامه وضعیت فعلی هوشیار کنند و با هم افزایی و همفکری روند نوسانات را به سمت تعادل و ثبات پیش ببرند. گرچه راهحلها و راه چارهها تقریباً روشن است و تنها به تصمیم دولت برای اصلاح سیاستها نیاز داریم و متأسفانه به نظر میرسد عزمی برای اقدام وجود ندارد.
رسالت:تأمل در ریشه استهزاء نبی
«تأمل در ریشه استهزاء نبی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی حیدری است که در آن میخوانید؛ قضیه فیلم آماتور "معصومیت مسلمین" (Innocence of Muslims) که با عناوین "معصومیت بنلادن"، "جنگجوی صحرا"، و "زندگی حقیقی محمد" نیز منتشر گردیده است، یک پدیده منحصر به فرد نیست.
فیلم آماتور "معصومیت مسلمین"، یک پدیده منحصر به فرد نیست.فیلم آماتور "معصومیت مسلمین"، ادامه یک سلسله است که متعلق به بشر امروز است، که عمیقاً بیمار است.
توجه به این نکته که فیلم "معصومیت مسلمین"، یک پدیده منحصر به فرد نیست، این فایده را دارد که ما را متوجه ریشهای کند که این شاخ و برگهای بظاهر متفاوت از آن آب میخورد.
در واقع، وقتی آقای محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین، نامهای به دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی در محکومیت فیلم "معصومیت مسلمین" مینویسد، باید بداند که فیلم آماتور "معصومیت مسلمین"، یک پدیده منحصر به فرد نیست.
آقای محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین، باید به فکر ریشههایی باشد که علاوه بر این فیلم، خود را در رویدادهای عاشورای هشتاد و هشت و اکبر گنجی و هاشم آغاجری و بی.بی.سی. اصلاحطلبان و... نشان میدهد.
آقای محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین، باید ریشههای این پدیده را در عمق جان جماعت اصلاحطلب و هواداران بی.بی.سی. هم بجویند.
در واقع، جماعت اصلاحطلب، گل خیرهای شنیعتر از فیلم آماتور "معصومیت مسلمین" را در کارنامه خود دارند، که توجه رئیس جمهور پیشین را میطلبد.
بله؛ فیلم آماتور آماتور آماتور "معصومیت مسلمین"، یک پدیده منحصر به فرد نیست.
و محمد خاتمی باید از خود بپرسد که وقتی، سم باسیل و اکبر گنجی و عبدالکریم سروش و هاشم آقاجری و "مردم خداجوی فتنه هشتاد و هشت"، از استهزاء نبی و رسول و ولی و حکیم سر در میآورد، آنها را چه شده است؟
و فکر اصلی من در ریشهیابی این پدیده این است که این بشر و آن اصلاحطلب، به اندکی از زندگی رضایت داده است، و گمان میکند، و فقط گمان میکند که به آخر تاریخ و آرمانهای انسانی رسیده است. پس، دیگر به نبی و رسول و ولی و حکیم نیازی ندارد. پس، میتواند آنها را استهزاء کند.
او فقط رسول الله (ص) و امام هادی (ع) را استهزاء نمیکند. پیش و پس از آن، بسیاری دیگر را استهزاء کرده است. این جامعه، پر از بیمارانی است که حتی یکدیگر را نیز مدام استهزاء میکنند.
اساساً، برای جامعهای که مشحون از این افراد "بیآرمان" است، استهزاء به یک معضل اجتماعی بدل میشود و جامعه به قهقرا تهدید میگردد. این جامعه پر از بیمارانی است که دوردستها را نزدیک مییابند.
برهان بشر ، خصوصاً وقتی به پیامبران ادیان ابراهیمی نظر میکند، ناچار باید اذعان کند که لااقل با بزرگترین تئوریسینهای تاریخ بشر مواجه است. کسانی که الگوهایی برای فهم جهان و انسان ارائه دادهاند که بیش از هر نظریه علمی دیگر ارزش بقا داشته است و پابرجا و معتبر باقی مانده است.
موضوع رسالت و نبوت، عبارت است از آرمانها و ایدهآلهای اعلای انسانی که با شعار "آنچه که باید بشود"، عامل تحریک انسانها به پیشرفت و قانعکننده او به زندگی جاری بوده است. این آرمانها، در دو قلمرو برونی و درونی، در همه دورانها و تمدنها، با اشکال و کمیتهای گوناگون به وجود خود ادامه میدهند: 1- "آرمانهای ذاتی". 2- "آرمانهای ظاهری".
"آرمانهای ذاتی"، که رسالت نماینده آنهاست، عبارتند از استعدادها و خواستههای عمیق انسانها که در امتداد تاریخ با صراحت روشن یا به وسیله رمز و علامت و کنایه، بروز میدهند. این استعدادها و خواستههای عمیق، همواره، موضوعاتی را به عنوان هدفها و آرمانهایی تلقی نموده و برای به دست آوردن آنها تلاش میکنند، مانند واقعیابی، سعادت یا فضیلت، به جای آوردن و تحصیل ارزشها، آزادی در مسیر کمال، کشف آهنگ هستی برای به دست آوردن هدف اعلای حیات... .ولی آرمانهای ظاهری، عبارتند از رنگآمیزی شدن زندگی معمولی با رنگی از آرمانهای ذاتی که نتیجه قطعی آن، ابتذال زندگی و رضایت دادن به قدر اندک آن است.
و هر موقع که آرمان ذاتی بر یکی از امتیازات زندگی معمولی تطبیق گشت، به جهت یکی از دو عامل اساسی، جاذبیت آرمان بودن خود را از دست میدهد: عامل یکم- سلطه و اختیار آدمی است. هر وقت موضوعی در سلطه و اختیار آدمی قرار گرفت، و آدمی خود را مالک آن موضوع دید، گویی آن موضوع جزئی از موجودیت آدمی گشته، جاذبیت هدفی خود را از دست میدهد، اگر چه مطلوب معمولی زندگی باشد.
عامل دوم- آگاهی کامل به همه ابعاد یک موضوع است این آگاهی هم اگر چه موضوع را در اختیار آدمی نمیگذارد، ولی، نوعی از احاطه به موضوع را در بر دارد و همین که انسان خود را محیط به آن موضوع دید، بزرگتر بودن خود را از آن موضوع احساس نموده، از شعاع جاذبیتش بر کنار میگردد.
نتیجه اینکه آرمانهای ذاتی، به رغم آرمانهای پوشالی و ظاهری، میتواند تحرک و نشاط دائمی به انسانها ببخشد که وابستگی واقعی به بینهایت داشته باشد.
از قدیمترین تاریخ زندگی دسته جمعی انسانها تا کنون، هیچ فرد و جامعهای دیده نشده است که به آرمانهای عینیت یافته قناعت ورزیده و خود را در حالتی از زندگی مطلوب، مطلق احساس نماید.
قناعتها و رضایتهای موجود در زندگی معمولی افراد و جوامع، غالباً ناشی از رنگآمیزیهای آرمانها ظاهری با آرمانهای ذاتی میباشد، نهایت امر این رنگآمیزی، استغنای کاذبی است که از ابتذال و استهزاء سر در میآورد.
تهران امروز:نگرانی از فردا در نبود حمایت های اجتماعی
«نگرانی از فردا در نبود حمایت های اجتماعی»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم مرتضی طلایی است که در آن میخوانید؛این یک واقعیت است که در گوشه و کنار شهرها افرادی دیده میشوند که در روزگار توانمندی از عهده مشاغل سختتری بر میآمدهاند اما امروز از کارافتاده و ناتوان شدهاند و به ناچار به دستفروشی روی آوردهاند. منصفانه نیست، اما بسیاری را میشناسیم که سالها کارگر بودهاند و این روزها چند کارتن بیسکویت کنار خود گذاشته و آن را کنار خیابان میفروشند تا امرار معاش کنند.
بدون شک وجود دستفروشان در کنار خیابان در سراسر کشور نه شایسته مردم ایران است و نه زیبنده نظام. قرار گرفتن همه مردم در سطحی از رفاه و خدمات اجتماعی که نتیجه آن برخورداری از زندگی مطلوب و متعارف باشد از آرمان های نظام جمهوری اسلامی بوده و از تکالیف دولت هم هست.
مطالعات نشان داده جوامعی وجود دارند که فرد در آنها نگران فردای خود نیست ولو اینکه روزی در جرگه از کارافتاده ها باشد،چون می داند کشورش از نظام خدمات اجتماعی منسجمی برخوردار است که او را تحت پوشش قرار می دهد. این موضوع باید از دغدغه های اصلی مسئولان و مجریان امور باشد. اما تا زمانی که تصمیم گیری ها در بخش سیاست های اقتصادی و در پی آن سیاست های خدمات اجتماعی بر یک مدار حرکت نکند و در سامانهای هدفمند، ساماندهی نشود ، هر روز شاهد نوسان گوناگون در ابعاد مختلف زندگی مردم هستیم و همه قولهای مساعدی که برای حل مشکلات مردم داده میشود در حد شعار است.
قانون اساسی در این باره تکلیف را بر همه روشن کرده است. همانطور که آموزش و خدمات درمانی رایگان در قانون اساسی آورده شده است، توجه به مباحث معیشتی وجود دارد اما متاسفانه به قوانین موجود آن طور که باید و شاید عمل نمی شود.
یکی از مشکلات بزرگ جامعه امروز ایران نگران فردا بودن است. از آنجاکه فردای مردم در جامعه نامشخص است با سرعت هر چه تمام تر و چه بسا با حرص و ولع، میتازیم تا مبادا فردا از کار افتاده شویم و در شرایطی سخت، بی پناه رها شویم. مردم همواره به این موضوع فکر می کنند که در چنین شرایطی چه کسی دست ما را میگیرد؟ همین موضوع است که احساس ناامنی را بر روح و روان شهروندان حاکم میکند. در پی این احساس ناامنی والدینی دو شغله و حتی سه شغله در شهرها داریم که وقتی برای تربیت و مراقبت از فرزندان خود ندارند.
باید راهکاری اندیشید که افراد نگران روز مبادا و فردای خود نبوده و از حداقلهای زندگی برخوردار باشند. تنها راهکار موجود این است که همه افراد از بیمه رفاه و خدمات اجتماعی برخوردار باشند تا اگر روزی دچار مشکلاتی چون از کارافتادگی شدند بدانند با حداقل ها می توانند امرار معاش کنند. وگرنه این نگرانی جزء لاینفک زندگی افراد جامعه می شود چرا که آن ها می بینند در شرایط موجود حتی افرادی که تحت پوشش نهادهای حمایتی قرار دارند نمی توانند گذران زندگی کنند و هر روز برای دریافت کمک به فلان نهاد یا دستگاه می روند، در واقع به نوعی تکدی گری از سازمان ها را تجربه می کنند.
مردم سالاری:لزوم برخورد قاطع با سوء مدیریتها
«لزوم برخورد قاطع با سوء مدیریتها»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم ولی درویشی است که در آن میخوانید یادم میآید که چند سال قبل، در یکی از دانشگاهها، کارمندی را کمیته انضباطی جریمه کرده و سپس 6 ماه تعلیقش کردند.جرمش این بود که حدود 150 هزار تومان پول فروش ناهار دانشجویی را به حساب دانشگاه واریز نکرده بود. اما سال گذشته در همان دانشگاه، سیستم برق ساختمان ساعتها دچار نوسان شده بود و مسئول سایت اینترنت دانشگاه بدون آنکه حداقل رایانهها را خاموش کند و برق ورودی سایت را قطع نماید، درب اتاق را بسته و رفته بود. در نتیجه آن، خسارت وارده به 30 دستگاه رایانه بیش از 10 میلیون تومان برآورد شده بود. اما نکته قابل توجه آنجاست که بر خلاف برخوردی که با موضوع 150 هزار تومان شده بود، مسئول سایت فقط یک گزارش چند سطری نوشته و علت را نوسانات شدید برقی اعلام کرده بود و این قضیه بدون پیگیری خاص دیگری - به همین سادگی - تمام شده بود.
کل بحث نوشته حاضر، این برخوردهای دوگانه و البته نامتناسب با یک نوع جرم است که شاید یکی را عمد بدانند و دیگری را غیر عمد. در حالیکه حکم قانون در مورد یک سارق جزء با قاطعیت تمام و بدون اغماض اجرا میشود اما کسانی که سوء مدیریتشان زیانهای جبران ناپذیری را بر جای میگذارد، در اغلب موارد از مجازات عادلانه مصونند؟آیا آن مسئولی که به دلایل شخصی میلیونها تومان از بیت المال را صرف پروژه ای کارشناسی نشده کرده و در میانه کار- به دلایلی- آنرا کنار میگذارد، هم اندازه آن سارق خیابانی مجازات میشود؟
آیا آن مدیری که پیمانکار پروژه راهسازی اش، به علت عدم نصب تابلوهای هشدار دهنده لازم، باعث بروز تصادف شدید بین یک کامیون و یک خودروی سواری شده و باعث مرگ 4 جوان متخصص این مملکت میشود، هیچگاه مورد مؤاخذه مستقیم قرار میگیرد؟
آیا آن مسئولی که تنها زمانی دل نگران سازه تاریخی به جای مانده از دوره ساسانیان میشود که بیش از 70 درصد آن تخریب شده است، به خاطر تخریب آثار تمدنی مملکتش مورد بازخواست قرار میگیرد؟
قطعا نمونههایی از این موارد که بر برخی از آنها باید نام “فاجعه” نهاد، در همه جای کشور دیده میشود، اما آیا به تعداد این خطاهای نابخشودنی، مسئول و متولی مقصر نیز در راهروهای محکمههای مربوطه مشاهده میشود؟ شاید حداکثر برخوردی که در برخی موارد با اینگونه مسئولین شود، عزل آنها از مقامشان باشد.البته اگر پست بهتری در جای دیگر به آنها پیشنهاد نشده باشد. هر چند این کار در جای خود قابل تقدیر است. اما باید توجه داشت که این امر “لازم” بوده ولی به هیچ روی «کافی» نخواهد بود و باید نقطه آغاز برخوردهای قانونی باشد نه حکم نهایی مجازات.
واقعیت این است که ریشه بسیاری از جرمها و بزههای اجتماعی در اهمال، سوءمدیریت و اتخاذ تصمیمات اشتباه برخی مدیران است و بسیاری از ناراستیها و معضلات اجتماعی، معلول همین سوءمدیریتهای رایج در جامعه است. مگر نه اینکه وقتی هزینههای زندگی به دلیل مدیریت نادرست مدیران بیشتر از توان مالی افراد جامعه شود، آمار پرخاش و دزدی و قتل و فساد و فحشا و هزاران درد بی درمان دیگر! در جامعه رشدی شتابنده خواهد داشت؟ وقتی افراد در تأمین سرپناه درمانده شوند، قطعا همپای هزاران فساد مختلف، بر فساد اداری موجود در جامعه نیز افزوده خواهد شد. وقتی فرهنگهای مبتذل حریم خصوصی خانوادهها را تسخیر کنند، آمار طلاق و کودکان بی سرپرست و بحرانهای روحی و اجتماعی هر روز بالاتر و بالاتر خواهد رفت. وقتی دروغ - که مادر همه گناهان است - و قول و قسم، به آلتی برای حفظ منصب و توجیه خطا تبدیل شود، اخلاقیات به سرعت از جامعه رخت بر خواهند بست...
تا کنون چند بارهزینه سوء مدیریتهایی که اینچنین آثار مخربی در جامعه دارند، محاسبه شده است؟ مدیرانی که تنها با ابلاغ یک دستورالعمل چند سطری باعث خانه خراب کردن هزاران هموطن شده اند چقدر هزینه پرداخته اند؟
آیا این شیوه که ما دزد را گرفته و آویزانش کنیم ولی کسی که باعث افزایش فقر در جامعه شده و غیر مستقیم آمار دزدی را در جامعه غیر قابل باور کرده است، همچنان قدر بیند و بر صدر نشیند، رویه ای درست و عادلانه است؟ مگر نه اینکه یکی از فلسفههای جاری شدن حکم در مورد سارق خیابانی، این است که به جامعه پیام داده شود که از انجام چنین اعمالی اجتناب گردد؟آیا بهتر نیست در مورد مسوولان نیز چنین شود؟ آیا نباید پس از محرز شدن تقصیر و به تناسب قصور صورت گرفته، مسوولان نالایق را شدیدا مجازات کرد؟ مجازاتهایی آنچنان سخت و قاطع، که به تمام مترصدین کسب پستهای مدیریتی جامعه این پیام به روشنی داده شود که اگر توان عهده داری مسئولیتی را ندارند - حتی اگر تمام جاذبههای مملکت آنها را برای پذیرش آن مسئولیت وسوسه نمایند- از عهده دار شدن آن بپرهیزند و میدان را به آنانی واگذارند که توانایی انجام بهینه آن کار را در خود میبینند و با چشمان باز متوجه عواقب پذیرش آن مسئولیت هستند.
قطعا اگر مدیران و مسئولان، با تصویر روشنی از سنگینی بار مسوولیت و اهمیت و خطر تصمیماتشان به پذیرش آن مسئولیت مبادرت ورزند مداقه و مراقبه مدام آنان در امور مربوطه، باعث خواهد شد که هم از تحمیل هزینههای گزاف و بعضا غیر قابل محاسبه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... بر جامعه به طور چشمگیر کاسته شود و هم کشور با شتاب بیشتری به سوی اهداف و چشم اندازها پیش رود. در این صورت کارها به افراد کاردان سپرده خواهند شد و میتوان باور داشت که مسئولانی که پای در چنین میدان خطیری میگذارند، تشنگان خدمتند نه شیفتگان قدرت.
وطن امروز:دستاورد جنبش تسخیر برای مردم آمریکا
«دستاورد جنبش تسخیر برای مردم آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم ثمانه اکوان است که در آن میخوانید؛امروز دوشنبه هفدهم سپتامبر سال 2012 نخستین سالگرد برپایی جنبش تسخیر والاستریت در پارک زاکوتی در محله منهتن نیویورک است. به راه افتادن جنبش تسخیر والاستریت جزو رویاهای کاله لاسن و میکا وایت، 2 تن از کارمندان مجله ادباسترز در کانادا بود؛ مجلهای با موضوعات هنری که وظیفه اصلی آن استفاده از جایگاههای بازرگانی و رسانهای برای مبارزه با سرمایهداری بوده است. این افراد احساس میکردند آمریکا نیز به قیامهایی مانند قیامهای موجود در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نیاز دارد. لاسن و وایت به همین دلیل روزی را تعیین کردند، تصویری از یک مشت بسته را که در مقابل والاستریت یعنی قلب تجاری نیویورک بود در پوستر مربوط به جنبش گنجاندند و شعار «تسخیر والاستریت» را نیز برای این حرکت انتخاب کردند و حالا دیگر وقت نشستن و تماشا کردن بود.
همین پوستر و فراخوان و این شعار بعد از 17سپتامبر به رویای میلیونها آمریکایی تبدیل شد. یک سال تمام آمریکا در گیر و دار جنبش تسخیر والاستریت بود. چادرها و کمپهای تسخیر مناطق اقتصادی کشور به سرعت در منهتن و سایر شهرها برپا شد، محیطهای دانشگاهی و خانههای اجارهای در بیشتر مکانها رها شد و مردم برای خوابیدن به پارکها و اماکن تسخیر شده شتافتند.
کسانی که نمیتوانستند با وجود سرمای هوا در چادرها بخوابند کار کمکرسانی به متحصنان را بر عهده گرفتند و کمکهای مالی و غیرنقدی جمعآوری شده صرف تهیه غذا و امکانات تجمعکنندگان شد. هر کس بنا بر امکانات و هنری که داشت وارد میدان شد و یک جمع چند نفره دانشجویی به سرعت تبدیل به جمعی هزاران نفره شد که سرانجام توانست بعد از چندماه رسانهها را نیز به تسخیر خود در بیاورد. جنبش تسخیر والاستریت جنبشی برای مبارزه با نظام سرمایهداری بود اما گسترش ابعاد آن و جمع شدن و بازگو شدن مشکلات جامعه آمریکا و بعد از آن جامعه بشری، اهداف و ابعاد جدیدی از جنبش را پیشروی معترضان قرار داد که تا امروز در تاریخ ایالات متحده اینگونه بازگو نشده بود.
جوانان و دانشجویان برای اعتراض به سیستم اقتصادی و بحران اقتصادی به وجود آمده در جامعه آمریکا به خیابانها ریختند اما در ادامه کسانی را دیدند که در اعتراض به سیستم بانکی ایالات متحده، در اعتراض به بازپرداختهای سنگین وامهای مسکن یا در اعتراض به سیستم وامهای دانشجویی با تمام توان و قدرت و هنر خود به میدان آمده بودند. بزودی در میدان اصلی غوغایی برپا شد.
در یک سو معترضان به سیستم سرمایهداری در نزدیکی ساختمانهای والاستریت طبل میزدند و با صدای طبلها، صدای تپیدن قلب جنبش را به سرمایهداران و سیستم سرمایهداری گوشزد میکردند و در سوی دیگر بیخانمانها و فقرا در صف غذا از خاطرات خود درباره اینکه چطور در بحران اقتصادی به وجود آمده خانه و زندگی خود را از دست داده بودند، صحبت میکردند، در گوشهای هم عدهای به نژادپرستی در سیستم اجتماعی آمریکا اعتراض میکردند.
با راهپیمایی پل بروکلین و زد و خورد شدید پلیس با معترضان، کمکم رسانهها نیم نگاهی به تجمع بر پا شده در پارک کردند و با دستگیر شدن حدود 1700 نفر از معترضان نگرانی از کشیده شدن این اعتراض به سایر شهرها و ایالات آمریکا بالا گرفت.
حالا دیگر «بلومبرگ» شهردار نیویورک خط اول سیستم تهاجم به معترضان را ساماندهی میکرد و پلیس و شرکتهای خصوصی و حقوقی راهبری انواع مبارزات با این نوع اعتراضات را بر عهده گرفتند. جنبش تسخیر والاستریت اما جنبشی مادی برای تسخیر مکانی فیزیکی نبود.
جنبشی بود که قصد داشت اعلام کند شرایط اصلی جامعه آمریکا، چیزی که در رسانههای وابسته به نظام سرمایهداری بیان میشود نیست. مردم به دنبال حقیقت درباره چگونگی ایجاد شدن این نوع تبعیضها در سیستم اجتماعی و اقتصادی بودند که به رسانهها رسیدند.
در واقع جنبش تسخیر والاستریت ارائهدهنده کیفرخواستی جدی از طریقه برخورد نظام سرمایهداری و رسانههای تحت حاکمیتش با تودههای مردم بود، به همین دلیل اعضای جنبش ضمن پیگیری اهداف اولیه به مسائل بزرگتری نیز رسیدند.
ابتکار:رئیس جمهوریازدهم چه ویژگیهایی داشته باشد؟
«رئیس جمهوریازدهم چه ویژگیهایی داشته باشد؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛واقعیت این است که ایران در بسیاری ازحوزهها کشور قدرتمندی شده است.توان نظامی و دفاعی ما خواب خوش را از رژیم جعلی اسرائیل و هواداران غربی آن گرفته است.از نظر علمی و تکنولوژی نیز پیشزفتهای خوبی داشته ایم. اما در زمینه اقتصادی هنوز جایگاه شایسته خود را متنا سب با استعدادهای طبیعی و انسانی خویش پیدا نکرده ایم.نفت پاشنه آشیل اقتصاد ماست.
اکنون دشمنان نظام اسلامی از همین نقطه کشور ما را هدف گرفته اند و با تنگ تر کردن حلقه تحریمها گلوی اقتصاد ضربه پذیر ما را با تمام توان میفشارند.با شناخت همین وضعیت بوده که طرح اقتصاد مقاومتی مطرح شده و اگر خوب اجرا شود میتواند نقشه شوم دشمنان را خنثی کند.اما مسئولان مربوط در این زمینه تا کنون کارکرد موثری نداشته اند.اختلافات سیاسی گروهها و احزاب را به سمت چند پارگی و فرسودگی سوق داده است.در همین راستا ااصولگرایان به بن بست مشروعیت برخورده اند و آستین شان برای بیرون آوردن چهرههای مقبول و شاخص تهی میباشد و دایره ی گمانه زنیها پیرامون میزان شانس افراد واجد شرایط نامزدی هر روز تنگ تر و تنگ تر میشود.
بخشی از نیروهای سیاسی کشور که در جناح اصلاح طلب خیمه زده، دچار بلا تکلیفی در سر و یأس در بدنه شده اند.تورم و گرانی دو اسبه میتازد و گرد و غبارش راه نفس کشیدن رابر مردم آسیب پذیر بسته است. در کنار همه اینها،شخصیتهایی را که نظام و ملت عمرخویش را به پای پرورش آنان ریخته بودند؛ با ندانم کاری، حسادت و طمع ورزی به دست خودمان ویران کردیم.به طور مثال اگر هاشمی،خاتمی و احمدی نژاد راعصاره ی سه نوع تفکر و سلیقه در نظام بدانیم،هوا خواهان هر یک با کمال بی رحمی کوشیدند تا دیگری را با تمام توان بکو بند و تخریب نمایند.بر پیشانی یکی مهر خواص بی بصیرت زدند،دیگری را لیبرال و سردسته فتنه گران قلمداد نمودند و سومی را هم منحرف به شمار آوردند.
اگر چه برخی با به کارگیری"جدا بودن حساب احمدی نژاد از جریان انحرافی"تعارف تکه پاره میکنند، ولی واقع امر این است که با آدرسهای که میدهند و علایمی که در سخنان شان هست؛چیزی جز این نیست که وی را هم در جمع همان انحرافیها جای میدهند. نباید از یاد ببریم که هر سه شخصیت معایب و محاسن خویش را دارند.در باره اشتباهات و عیوب آنان زیاد سخن رفته است؛ از جمله اینکه اولی با توسعه اقتصادی مصرف گرایی را رواج داد ودومی با سیاست توسعه سیاسی متهم به ترویج ولنگاریهای اجتماعی شد و سومی با تاکید بر توزیع ثروت به توزیع فقر رسید،با همه اینها، اما لازم است رئیس جمهور بعدی،ویژگیهای اعتدال و سیاست هاشمی،خردمندی و نجابت خاتمی و جنگندگی و شجاعت احمدی نژاد را در خود جمع کند و این آخرین رئیس جمهور بهتر است ترکیبی از محاسن سه رئیس جمهور قبلی باشد تا بتواند از پس چالش هاو گردنههای سخت پیش رو برآید.اگر چه چنین آرزویی، خوش خیالی تلقی میشود؛اما پرهیز از زیاد ه خواهی و روی آوری به عقلانیت و ترجیح منافع ملی بر مطامع شخصی و جناحی این آرزو را به واقعیت بدل میکند.
از آن جا که به دلیل سیالیت فضای سیاسی هنوز رویکرد گروهها و جریانات سیاسی به انتخابات یازدهم مشخص نیست به گونه ای که به رغم محدودیت زمانی تا شروع فعالیت رسمی انتخابات معلوم نیست که متناسب با معیارهای اقتصادی و شرایط کنونی،باید به سراغ شخصیت اقتصادی برای فایق آمدن بر مشکلات کنونی رفت یا همانند گذشته که درب فعالیتهای سیاسی در ایران همواره بر یک پاشنه میچرخد همچنان باید منتظر ظهور و بروز چهره ای سیاسی صرف باشیم، یا اینکه کلید حل مشکلات را این بار به دست چهره ای فراتر از رویکرد صرف اقتصادی یا گرایشهای خاص سیاسی بسپاریم.در هر صورت تصورات و گمانه زنیهای مبهمی در باره ی شرایط و چگونگی انتخابات یازدهم در محافل سیاسی و عرصه ی رسانهها در جریان است.
برخی بر آنند که این بارنیز اصولگرایان از خمره ی هفت رنگ خویش به سال انتخابات نهم در سال 84چهره ای کم تر شناخته شده نظیر احمدی نژاد بیرون خواهند آورد و باز معجزه میآفرینند، امّا دسته ای دیگر معتقدندکه دیگر حنای اصولگرایان نزد مردم رنگ ندارد و این بار نه هفت رنگ که هزار رنگ هم بسازندچشمان تیز ملت را خیره نخواهند کرد،و بر عکس گروهی معتقدند که این بار اصلاح طلبان هستند که به سان سال 76 میتوانند، دوم خرداد دیگری را در 24 خرداد 1392 تکرار کنند و اذهان و چشمان را به سوی خویش خیره نمایند.
ملت ما: استیصالی پنهان در انتشار فیلم موهن امریکایی
«استیصالی پنهان در انتشار فیلم موهن امریکایی»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم مصطفی افضلیفرد است که در آن میخوانید؛در سنوات پیشین و زمانی که کشورهای امریکایی و غربی از قدرت قابل توجهی برخوردار بودند، کمتر شاهد اتفاقات و به کارگیری راهکارهایی مانند انتشار فیلمهای موهن توسط امریکا و رژیم صهیونیستی بودیم و حتی اگر موردی هم مشاهده میشد، به صورت زنجیروار نبوده و موردی انجام میشد. اما هماکنون در شرایط فعلی حاکم بر جهان، شاهد کاهش قدرت نفوذ غربی و امریکا در خاورمیانه بهویژه بین کشورهای اسلامی هستیم.
کاهش فوقالعاده قدرت نفوذ امریکا و غرب در کشورهای اسلامی باعث شد تا آنها با بهکارگیری ابزارهایی مانند ساخت و انتشار فیلمهای موهن برای اهانت به اعتقادات مسلمانان به مقابله با اسلام برخیزند. همچنین خشم و انزجار امریکا و غرب زمانی افزایش یافت که آنها موفق نشدند کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران را به انزوا کشانده و به اهداف خود دست یابند. نقشههای شومی که از ابتدای انقلاب اسلامی ایران علیه این کشور اتفاق افتاد میتواند به عنوان بهترین مصادیق دشمنی آنان با اسلام به شمار برود.
پس از برگزاری اجلاس عدمتعهد در تهران که موفقیت ایران را به رخ جهانیان کشید، امریکا به همراه رژیم صهیونیستی بار دیگر در انجام اموری مانند عدم حضور سران کشورها بهویژه دبیرکل سازمان ملل ناکام ماند و این موضوع بر انجام اقداماتی مانند ساخت و انتشار فیلم موهن دامن زد. این اقدام امریکا نشاندهنده استیصال و درماندگی رژیم صهیونیستی و امریکا در رسیدن به اهدافشان است
اما باید توجه کرد که این اقدام نه تنها برای آنها موفقیتی به ارمغان نخواهد آورد بلکه منجر به شناسانده شدن هویت پنهان دشمنان برای جهان اسلام شده و هر دو طرف را مقابل هم قرار خواهد داد. انجام اقدامی مانند انتشار فیلم اهانتآمیز به اعتقادات و عقاید مسلمانان جهان، توصیفکننده خشم درونی امریکا و غرب است
و آنها با بهکارگیری یک مدل لیبرال دمکراتیک قصد دارند مسلمانان را در باتلاق گرفتار کنند اما در صورتی که با استفاده از ابزارهای اهانتآمیز، خود را گرفتار خواهند کرد. در این خصوص میتوان به آیاتی که در کتاب آسمانی آمده اشاره کرد خداوند در قرآن میفرماید: از پیشرفت اسلام کسانی که دوست هستند دچار اعجاب و شگفتی میشوند و کسانی که دشمن هستند، به خشم و تکاپو میافتند.
آرمان:بایستههای نطق رئیسجمهور در مجمععمومی
«بایستههای نطق رئیسجمهور در مجمععمومی»عنوان یاددات روز روزنامه آرمان به قلم محسن جلیلوند است که در آن میخوانید؛اصولا تریبون سازمان ملل متحد فرصتی به سران کشورها میدهد که بتوانند مواضع خود را بیان کنند. طبیعی است که سران کشورها به این حضور علاقه داشته باشند و بعضی اوقات اساسا موظف هستند که در آنجا مواضع کشور خود را بیان کنند.
در این میان، ما باید دو موضوع را تفکیک کنیم. یکی صرف حضور است که تاثیر حاضر شدن یک مقام سیاسی در این تریبون بینالمللی است و دیگری مضمون سخنانی است که بازتابهای خاص خود را دارد. یعنی به صرف حضور انتقادی نیست، اما به مضمون سخنرانی و زوایای گوناگون آن میتواند انتقاداتی مطرح باشد.
برای رسیدن به این هدف در این مسیر، اولا باید دید این سخنرانی با چه هدفی انجام میشود زیرا این سخنرانی در سطح بینالمللی پخش میشود و بازتابهای مخصوص به خود را دارد. اما مخاطب حضور سران هستند که در سازمان ملل هستند. بنابراین این موضوع یک سطح عام دارد و یک سطح خاص. در حقیقت اعلام مواضعی که در اینجا صورت میگیرد، یک کشور را در اینجا مطرح میکند که آمده و مواضعش را در سطح بینالمللی بیان میکند.
هر چقدر سطح این هیات بالاتر باشد، طبیعتا تاثیر آن بیشتر است. کشوری که در حد سفیر صحبت میکند، خیلی متفاوت است با کشوری که در حد وزیر خارجه و یا در حد رئیسجمهور صحبت میکند. سخنران ایالات متحده که خودش میزبان است، همواره رئیسجمهور آن کشور است. این مساله استثنا هم ندارد. درباره مضمون صحبت هم این نکته را بگویم که در سازمان ملل متحد کسی وارد جزئیات نمیشود.
معمولا در این سخنرانی این کلیات است که مطرح میشود. در سخنرانیهایی از این دست معمولا چندین موضوع مطرح میشود و برخی از محورها، طبیعتا مناقشهبرانگیزند. حتی شخصی مثل جورج بوش هم که روی نطقش دوسه ماهی کار میکنند، در مجمع عمومی میآید صحبت از «محور شرارت» میکند که جنجال به پا میکند.
بعد هم طوری ماجرا بیخ پیدا میکند که مجبور میشوند حرفشان را تصحیح کنند. هر نطقی که نوشته میشود، طبیعتا روی آن کار میشود و گامها و محدوده نفوذ آن تعریف میشود. بخشی از مخاطب شما افکار عمومی و رسانهها هستند. بخشی دیگر کسانی هستند که پای صحبت نشستهاند. این موضوع بدینخاطر است که نطقها طبقهبندی دارد. شما وقتی از موضوعی صحبت میکنید که به منافع ملی باز میگردد و منافع دیگران در آن نیست، طبیعتا طرح آن برای طرف مقابل مناقشهبرانگیز خواهد بود.
ای بسا که در روابط آمریکا و روسیه نیز چنین مسالهای مطرح است. موضوعی که برای آمریکا در حیطه منافع ملی تعریف میشود، شاید برای روسیه مناقشهبرانگیز باشد و برعکس. یا مسالهای که برای افکار عمومی مناقشهبرانگیز است، شاید در سطح تصمیمگیری برای کشوری مناقشهبرانگیز نباشد. حال سنجیدن مساله مناقشه برانگیزی نطق و چگونگی تاثیرگذاری، موضوعی است که باید روی آن کار کارشناسی شود. سخنرانی در مجمع عمومی معمولا برای اعلام مواضع است و برای تاثیرگذاری بیشتر، ضروری است با بینشی دقیقتر این سخنرانی را پیریزی کنیم.
آفرینش:آذربایجان چشم به راه بخش خصوصی
«آذربایجان چشم به راه بخش خصوصی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛درچند وقت اخیر به سبب تحولات سیاسی و اقتصادی مختلف در کشور، خبری از آذربایجان و مردم زلزله زده به چشم نمی خورد. برگزاری اجلاس تهران، پوشش خبری حضور سران کشورها، اتفاقات و حواشی اجلاس، رکورد زدن های دلار وسکه، تعطیلی سفارت کانادا و... کمی یادها را از آذربایجان غافل کرد. درحالی که دراین ایام بسیاری از نهادها و بخش های دولتی و مردمی در حال فعالیت سنگین بودند تا وضعیت اسکان مردم تا قبل از فرارسیدن فصل سرما مشخص شود.
مردمی که کم و بیش در چادر های امدادی پناه گرفته اند چشم به راه سرمای زود رس شمال غرب ایران، نشسته که ببینند کی دیوار های قابل اعتماد دوباره بالا می رود. درحال حاضر مهمترین موردی که در مناطق زلزله زده قابل توجه است بحث ساخت و سازخانه های ویران شده است. براساس وظایف تعریف شده بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، همواره مسئول بازسازی و نوسازی مسکن در روستاها بوده است و در جریان بلاهای طبیعی قبلی هم بازسازی روستاها را به عهده داشته است.
روال کار این گونه است که بنیاد مصالح مورد نیاز بازسازی خانه ها را تهیه می کند و به روستا ها می رساند، مردم هم با توجه به تسهیلات در نظر گرفته شده و با استفاده از مصالح فراهم شده توسط بنیاد خودشان برای بازسازی منازل اقدام می کنند. لذا بحث "کیفیت و سرعت" ساخت سازها بسیار حائز اهمیت است که به آن می پردازیم.
نمی توان انتظارداشت که روش بنیاد برای ساخت و سازها مثمرثمر واقع شود واز سرعت کافی برای برخورد نکردن بافصل سرما برخوردار باشد. چون تضمینی وجود ندارد که با دراختیارگذاشتن مصالح، روستاییان خانه های خود را بر اساس اصول و ضوابط مهندسی و ایمنی بسازند. این روال نمی تواند مانع از بروز حوادث آتی گردد و مجددا جان مردم درخطر خواهد بود.
درثانی، با توجه به تسهیلات خردی که دولت برای بازسازی به خانوارها اختصاص داده، انتظار نمیرود سرعت چشمگیری در امر ساخت و سازها حاصل گردد و طولانی شدن مدت ساخت و ساز علاوه بر مشکل سرما، احتمال حادثه آفرینی براثر پس لرزه های مجدد وجود دارد.
اما راهکاری که برای این امر متصور و ضروری است، ورود بخش خصوصی و انبوه سازان در امر ساخت و ساز مناطق زلزله زده می باشد. همانطور که گفته شد تسهیلات خردی که دولت به زلزله زدگان اهدا کرده به تنهایی نمی تواند "کیفیت و سرعت" ساخت و سازها تضمین کند. اما اگر دولت این حمایت های نقدی خود را به طور کلی دراختیار انبوه سازان بخش خصوصی قرار می داد، انتظار می رفت پیشرفت بیشتری حاصل شود. حداقل محاسن حضور بخش خصوصی و انبوه سازان درامر ساخت و ساز مناطق زلزله زده این است که می توان تضمین قطعی درمورد اصولی و ایمنی بودن سازه های خانه های جدید الاحداث داد و مطمئن بود که خانه های حاضر از استقامت قابل قبولی برخوردار خواهند بود.
به گفته کمیته ویژه نظارت بر بازسازی مناطق زلزلهزده کمیسیون عمران، در مجموع حدود 20 هزار واحد مسکونی تخریب شده است که برای بازسازی هر کدامشان حدود 18 تا 20 میلیون تومان اعتبار نیاز است، بنابراین برای بازسازی منازل مسکونی حدود 400 میلیارد تومان هزینه نیاز است؛ همچنین برای بازسازی راهها، زیرساختهای تخریب شده، ادارات و سایر موارد مورد نیاز حدود 600 میلیارد تومان هزینه در بر خواهد داشت که در مجموع، هزینه های بازسازی را به هزار میلیارد تومان می رساند.
لذا دخالت انبوه سازان در بازسازی مناطق زلزله زده علاوه بر سرعت بخشیدن به کار و انجام اصولی آن هزینه ها را هم کاهش خواهد داد و راه حل منطقی تری برای مدیریت خسارات وارده و ترمیم آن ها خواهد بود. از طرفی دیگر وقتی پای انبوه سازان به این مناطق باز شود، بحث نظارت و کنترل کیفیت ساخت و کنترل هزینه ها برای نهادهایی مثل بنیاد مسکن آسان تر و مفیدتر خواهد بود. باید توجه داشت که می شود با کمک گرفتن از بخش خصوصی در ترمیم خسارت های زلزله، هم الگوی مناسبی برای برخورد مجدد با این مساله ایجاد کرد، و هم برای روستاییان واحد های استاندارد و مقاوم با کیفیت مطلوب و مهم تر از هر چیزامنیت کافی فراهم کرد.
دنیای اقتصاد:جهش نرخ ارز؛ پرداخت هزینه زندگی لوکس
«جهش نرخ ارز؛ پرداخت هزینه زندگی لوکس»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم یاشار حیدری است که در آن میخوانید؛افزایش اخیر نرخ ارز که بنا به تعبیری معادل کاهش 55درصدی ارزش پول ملی در مدتی کوتاه است، بیش از آنکه نتیجه تصمیم سیاستگذار در پیروی از نظر اقتصاددانان باشد محصول مکانیزمهای طبیعی اقتصادی است.
آقای حامد قدوسی، در سرمقاله تاریخ 21/6/1391 این روزنامه ضمن معادل قرار دادن شرایط فعلی بازار ارز با آنچه «گروه بزرگی از اقتصاددانان ایرانی» در دو دهه گذشته بر آن تاکید داشتهاند – افزایش نرخ ارز معادل تفاوت نرخهای تورم داخلی و خارجی – آنان را به اعلام خشنودی یا عدم خشنودی از شرایط حاضر فرا میخواند.
پرواضح است که تاکید اصلی حامیان تنظیم نرخ رشد قیمت ارز بر اساس تفاوت نرخهای تورم داخلی و خارجی، بر حفظ مزیت رقابتی تولیدکنندگان داخلی در برابر واردات است که میتواند نتایج مثبتی در راستای کاهش بیکاری داشته باشد. به نظر نگارنده آنچه باید در شرایط حاضر برای مردم و سیاستگذار بازگو شود مزایای افزایش نرخ ارز نیست، چرا که بازگو کردن این مزایا در «پانزده سال گذشته» تاثیر چندانی بر ارزیابی اقتصادی مردم و سیاستگذار نداشته است. بلکه لازم است اقتصاددانان حامی افزایش نرخ ارز، با تلاش در جهت توصیف مکانیزمهای مخربی که بازار را ناچار از واکنش ناگهانی ساخته است، به یادگیری اصول اولیه اقتصادی توسط جامعه کمک کنند. این مهم از حوصله این نوشتار خارج است، لذا تنها به بیان چند نکته بسنده خواهد شد.
نرخ ارز و توان اقتصاد ملی: در تفسیرهای عمومی، از نرخ ارز به عنوان معیار قدرت اقتصادی کشور در عرصه جهانی یاد میشود؛ به این معنی که پایین بودن نرخ ارز (بالا بودن ارزش پول ملی) امری مطلوب تلقی میشود. از دید اقتصادی، میتوان ریشه این باور را در واقعیات بازار و در سمت عرضه ارز جستوجو کرد. ارزان بودن ارز خارجی قاعدتا میتواند نتیجه فراوانی ارز در نتیجه عرضه زیاد آن در بازار باشد. در ادبیات اقتصادی، صادرات و ورود سرمایه خارجی دو منبع اصلی عرضه ارز تلقی میشوند.
بنابراین، ارزش پول ملی در اقتصادی بالاست که از نظر توان صادرات و جذب سرمایه خارجی نسبت به دیگر کشورها دارای مزیت باشد. طنز تلخ آن است که بعضا در کشور ما بالا بودن نرخ ارز عامل قدرت رقابت در اقتصاد جهانی و نه نتیجه آن دانسته شده و از این منظر برای کاهش نرخ ارز، فشار اجتماعی وجود دارد. میتوان با این منطق ادعا کرد که اقتصاد ایران به دلیل توان صادرات فراوان نفت در مقایسه با اندازه اقتصاد، در میان کشورهایی است که باید پول ملی پرارزشی داشته باشند.
ایراد اساسی تفسیر اخیر آن است که توان ایران در کسب درآمد ارزی نه بر اساس قدرت تولید و ایجاد ارزش افزوده بلکه غالبا بر مبنای استخراج و فروش منابع طبیعی ذاتا کمیاب حاصل میشود. لذا سهم اقتصاد ما (مردم ما) در ایجاد ثروت در اقتصاد جهانی چشمگیر نیست و آنچه عمده توان صادراتی اقتصاد ما را ایجاد میکند، درآمدی است که از محل فروش حق نسلهای آتی از منابع طبیعی کشور ایجاد میشود.
به عبارت دیگر، اقتصاد ما در رقابتی نابرابر با اقتصادهای مبتنی بر تولید صنعتی، کشاورزی یا خدماتی که مولد ارزش افزوده هستند قرار دارد، چرا که در این اقتصاد فروش دارایی نسلهای حاضر و آتی منبع ایجاد درآمد است و در دیگری ارزش افزوده ناشی از کار و مدیریت نسل حاضر.
محدودیت دولت وابسته به نفت: با مقایسه روند فزاینده رشد مخارج دولت و ثبات (حتی نزول) تولید نفت، میتوان به راحتی پیشبینی کرد که حتی در صورت عدم کاهش درآمد صادرات نفت در نتیجه مسائل سیاسی و تحرکات خصمانه بیگانگان، شرایطی پیش روست که دخل دولت، کفاف خرج را ندهد و با توجه به دیربازده بودن سرمایهگذاری در صنعت نفت، تنها راه تامین بودجه افزایش نرخ ارز باشد.
آنچه امروز در بازار ارز رخ میدهد تجلی این پیشبینی ساده است و زنگ خطری برای سیاستگذاریهای آتی. ممکن است در آینده نزدیک با کاهش تنشهای سیاسی، جریان کسب درآمد نفت صادراتی به حالت عادی بازگردد، اما لازم است از تجربه حاضر به عنوان آزمون تثبیت نرخ ارز در سطوح پایین با تکیه بر دلارهای نفتی درس بگیریم.
تساوی ریکاردویی: در ادبیات اقتصاد کلان مفهومی به نام تساوی ریکاردویی (Ricardian Equivalence) وجود دارد که نشان میدهد در یک بازه زمانی بلندمدت باید مجموع درآمدها و مخارج دولت با هم برابر باشند. مصداق بیرونی این تساوی مانند حالتی است که دولت خاصی تصمیم به پرداخت یارانه مستقیم به مردم گرفته و منابع آن را با انتشار اوراق قرضه تامین میکند. با توجه به اینکه سود تضمینی اوراق قرضه (مشارکت) مقدار ثابتی است، دولت(های) آتی باید مقداری بیش از آنچه امروز به مردم پرداخت میشود را در آینده (به صورت مالیات) از اقتصاد جمعآوری کنند تا منابع لازم برای تسویه بدهی دولت به مردم تامین شود. تثبیت نرخ ارز در اقتصاد ما نیز مانند پرداخت یارانه برای خرید محصولات تولید خارج (!) است. منابع لازم برای تثبیت نرخ ارز از محل درآمدهای نفتی تامین میشود حال آنکه میتوان به جای تزریق این منابع در بازار ارز، با اعطای اعتبارات ارزی در شرایط رقابتی به بخش خصوصی به گسترش سرمایهگذاری مولد و افزایش پایه مالیاتی دولت یاری رساند.
به این ترتیب دولت خواهد توانست برای تامین کسری بودجه آتی خود که منتج از اقتصاد تورمی (دولت بزرگترین مصرفکننده در اقتصاد است) است، به صورت پویا، منابع جدید مالیات ایجاد کند. در دو دهه گذشته، دولتها غالبا از اهرم تثبیت نرخ ارز و ایجاد دسترسی ارزان به کالاهای وارداتی برای کنترل تورم استفاده کردهاند که علاوه بر هدر دادن فرصت ایجاد منابع مالیاتی جدید، به بروز ترکیب سبد مصرفی ناسازگار با توان تولیدی کشور منجر شده است.
نگاهی به حضور بی بدیل کالای لوکس در سبد مصرفی خانوارهای شهری کشور و مقایسه آن با سبد مصرفی خانوارهای شهری کشورهای توسعه یافته نشان میدهد در بسیاری موارد، مصرف محصولات لوکس در کشور ما از استانداردهای بالاتری برخوردار است.
به زبان ساده، مردم ما در سالهای گذشته توانستهاند به لطف دسترسی به منابع طبیعی نسلهای آتی به استاندارد مصرفی بالایی دست پیدا کنند، غافل از آنکه نهایتا روزی ناچار از پرداخت هزینههای واقعی این سبد مصرفی خواهند بود؛ چرا که اقتصاد تورمی به افزایش مستمر کسری بودجه دولت دامن زده و نهایتا دولت را، که منبع درآمد دیگری ندارد، ناچار از افزایش نرخ ارز خواهد ساخت.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: