نگاهی به سریال طنز «نقطه سر خط»

اینجا آخر خط است!

بازهم مجموعه طنزی از شبکه 3 سیما که در تیزر تبلیغی آن، وقتی بازیگرانی مثل علی صادقی، حمید لولایی و مرجانه گلچین را می‌بینیم می توان حدس زد ‌سعید آقاخانی باید کارگردان باشد، اصلا فرض کنیم مردم هنوز هم با همین بازیگران و قصه‌های اینچنینی سرگرم شده و لذت می‌برند، اما این دایره تکرار تا کجا می‌خواهد بچرخد و مخاطبان تلویزیون آیا به تغییر ذائقه و سبک و شمایل متفاوت در سریال‌های طنز احتیاج ندارند؟ اتفاقا «نقطه سر خط» نسبت به کارهای قبلی آقاخانی دست‌کم تا اینجای کار شسته‌رفته‌تر به نظر می‌رسد و کارگردان تلاش کرده از همان تیم همیشگی و بازیگران آشنایش تا حدودی آشنایی‌زدایی کند و بازی‌های متفاوت‌تری بگیرد. ولی مرز این تفاوت مگر تا کجا می‌تواند امتداد یابد؟ با تحلیل قصه سریال، به این پرسش پاسخ خواهیم داد.
کد خبر: ۴۶۲۶۰۲

قصه سریال نقطه سرخط، روایتگر زندگی صمد قیصری کارمند یکی از ادارات است که همراه همسر و 2 دختر و یک پسرش که همگی دانشجو و در سن ازدواج هستند، در خانه‌ای استیجاری زندگی می‌کنند. کانون خانواده صمد، بسیار گرم و با محبت است. صمد چند سال در خانه سیروس، صاحبخانه‌اش مستاجر است. به همین علت میان خانواده آنها رابطه‌ای صمیمی برقرار است، اما با بروز ماجراهایی این دو خانواده به اختلاف می‌رسند. موقعیت کمیک داستان بین دو فضای خانوادگی و فامیلی و فضای اداری و دردسرهای کارمندی تقسیم می‌شود که اتفاقا نسبت به کارهای قبلی آقاخانی، لحن انتقادی‌تری به خود گرفته و از طنز خانودگی به سوی کمدی اجتماعی گرایش پیدا کرده است. ضمن این‌که تعلیق و گره‌های اصلی داستان که به‌مشکلات مالی صمد می‌پردازد، بهانه و زمینه خوبی است تا کارگردان یک نوع آسیب‌شناسی طنازانه را درباره مسائل روز اجتماعی به تصویر بکشد.

نام‌هایی چون حمید لولایی، علی صادقی، مرجانه گلچین، مریم سعادت، غلامرضا نیکخواه، افسانه ناصری، اشکان اشتیاق، مونا بیگی، بهشاد شریفیان، اکبر وارث، کریم قربانی، مهدیه تقی‌پور، فرزاد حاتمیان، اصغر حیدری و فتح‌الله طاهری نشان می‌دهد آقاخانی تلاش کرده از چهره‌های تازه‌تری در سریال خود بهره بگیرد و از این طریق تا حدودی از اتهام شبیه‌سازی مبرا شود. اما به هر حال در یک ژانر کمدی چندان نمی‌توان به شخصیت‌پردازی متکی شد، بویژه این‌که نقطه سر خط لزوما یک کمدی موقعیت نیست و مبتنی بر تیپ‌سازی شخصیت‌هایش پیش می‌رود. هرچند ماهیت قصه و زاویه دید کارگردان به آن تجربه تازه‌ای نیست و سریال‌های مختلفی درباره مشکلات زندگی کارمندی و مصائب مستاجری، تهیه جهیزیه و... پرداخته‌اند ولی همین ساختار طنز برای بیان این دردهای تلخ، آن را دلپذیر و شیرین کرده است. به هرحال حضور مصطفی کیایی که در جشنواره امسال، فیلم موفق «ضدگلوله» را در ژانر کمدی ـ جنگی کارگردانی کرده، در کنار سعید جلالی به عنوان نویسندگان این مجموعه به انسجام و جذابیت بیشتر قصه افزوده است.

ساختار کمیک سریال بین دو ساحت خانواده و مناسبات آن و اداره و حوزه اجتماعی و مسائل آن در رفت و آمد بوده و تداخل موازی آنها به فرآیند رفت و برگشتی بین داستانک‌های تو درتو و مرتبط ماجرا به ترکیبی کلی از قصه‌ای واحد منجر می‌شود که دچار پراکندگی و موازی‌کاری‌های بیهوده نیست یا دست‌کم صورتی منطقی‌تر به خود گرفته است.

اگرچه در برخی موقعیت‌های قصه، حس کشدار بودن آن مخاطب را آزار می‌دهد، اما تقطیع‌های متعددی که از حیث درام و آمدن شخصیت‌های جدید به قصه وجود دارد، آن را از ملال‌انگیز بودن نجات می‌دهد. به هر حال طنازی‌های فردی برخی بازیگران مثل علی صادقی را نباید در بالانس شدن این فرآیند که بین شوخی و جدی در حرکت است، دست‌کم گرفت. علی صادقی اگرچه باز هم از همان شمایل و تیک‌های رفتاری همیشگی بهره می‌گیرد، اما دچار افراط نشده و به نظر می‌رسد کنترل آگاهانه‌ای بر بازی‌اش دارد.

حمید لولایی هم که معمولا با بازی‌ها و ری‌اکشن‌های عصبی او آشنایی داریم، در اینجا همان شکل از بازی کردن را ادامه می‌دهد و بازهم در جاهایی سایه سنگین خشایار مستوفی را در وی می‌توان تشخیص داد. اما به نظر می‌رسد انتخاب مریم سعادت در نقش گندم به‌عنوان بازیگر مقابل حمید لولایی تعادل منطقی و مناسبی میان او و شخصیت اصلی داستان ایجاد کرده و همپوشانی خوبی با هم دارند. عصبی بودن صمد در کنار آرامش گندم به‌خلق این نقطه متعادل، کمک زیادی کرده است. این تمهید تجربه‌شده‌ای برای تعادل‌بخشی بین شخصیت‌های تلویزیونی است که از فرط تکرار به‌آشنایی‌زدایی نیازمند هستند. با این حال، المان‌هایی مفهومی و موقعیت‌هایی مثل ازدواج و مصائبش، بیکاری و بی‌پولی، مستاجری و بدبختی‌هایش آنقدر مورد استفاده قرار گرفته که دیگر نخ‌نما شده است.

مهم‌تر از همه، این شکل از قصه‌گویی با شخصیت‌های مشابه و آشنا در فضاهای شلوغ و اتفاقات متراکم به یک نوع اشباع‌زدگی سریالی در مخاطبان دامن زده که کاش پایان سال 90 به معنای رسیدن به نقطه‌ پایانی برای این گونه سریال‌ها باشد.

نقطه سر خط را می‌توان ترکیب و محصولی از همه تجربیات سعید آقاخانی در سریال‌سازی‌های تلویزیونی دانست که اتفاقا به پختگی بیشتری، هم در فضاسازی و شخصیت‌پردازی و هم در روایت و حفظ ریتم قصه رسیده است، اما همین پختگی باید به نشانه اتمام یک دوره از سریال‌سازی طنز به‌سبک آقاخانی بوده و اینجا دیگر پایان خطی باشد که خود او در ترسیم آن، سهم و حضور پررنگی داشته است. شاید با این نظر مخالف و معتقد باشید که هنوز هم این سبک طنزپردازی مخاطبان زیادی دارد، اما همین مخاطبان برای تغییر ذائقه به تجربه‌های جدیدتری محتاجند. شاید اینجا آخر خط این فرآیند طنزپردازی متعارف تلویزیونی باشد.

سیدرضا صائمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها