با مهدی ارگانی، مشاور ساخت سریال‌های تلویزیونی با موضوع انقلاب

تصویرسازی از انقلاب به واقع‌گرایی نیازمند است

اشاره: با این که کم‌بیناست چنان درباره جهان تصویر و سینما و تلویزیون سخن می‌گوید که گاه یادم می‌رود که او از نعمت بینایی تقریبا محروم است. جالب این که او به‌رغم این که مدیریت یا مشاوره بخش‌های فرهنگی متعددی را در سال‌های بعد از انقلاب داشته، با این حال بیشترین سهم این مدیریت‌ها در بخش تصویری مثل صداوسیما بوده است. اکنون که 33 سال از پیروزی انقلاب می‌گذرد جای این سوال باقی است که چقدر تلویزیون و برنامه‌های آن توانسته است تصویر جامع و دقیقی از انقلاب، ریشه‌ها و اهداف آن ترسیم کند و این تصاویر چقدر با واقعیت انقلاب انطباق دارد. مهدی ارگانی بهترین کسی بود که می‌توانست به این سوال پاسخ دهد. مهدی ارگانی در سال 1332 در خرمشهر به دنیا آمد. دوره تحصیلات ابتدایی را در مدرسه علامه شادگان و دوره متوسطه را در دبیرستان فردوسی همان شهر گذراند. در سال 1351 وارد دانشگاه شد و در رشته علوم اجتماعی مدرک کارشناسی گرفت. در سال 1355 از خدمت نظام وظیفه معاف پزشکی شد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی او در محیط دانشگاه بود و پس از پیروزی وارد عرصه‌های فرهنگی شد. مهدی ارگانی کم‌بیناست و در سال 1358 به عضویت شورای طرح و برنامه سیمای جمهوری اسلامی ایران درآمد و به عنوان مسوول واحد بررسی آثار ادبی کودکان و نوجوانان مشغول کار شد. همزمان مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را به عهده گرفت. در سال 1359 مدیر صدای جمهوری اسلامی ایران شد و تا 2 سال این سمت را به عهده داشت. در سال 1362 به عضویت شورای فرهنگی بنیاد فارابی و شورای تصویب فیلمنامه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درآمد و در همین زمان مدیر شبکه 2 سیمای جمهوری اسلامی شد. ارگانی چندین دوره دبیر جشنواره انتخاب کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و 2دوره دبیر جشنواره مهر بوده است. او در تیر80 موفق به دریافت لوح افتخار درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد.
کد خبر: ۴۵۶۳۳۰

33 سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و به‌رغم رشد رسانه‌ها و گسترش فعالیت‌های هنری برخی معتقدند که هنوز تصویر دقیق و جامعی درباره انقلاب اسلامی، ریشه‌ها و دلایل آن یا دستاوردها و نتایج آن ارائه نشده است و برخی در مقابل، معتقد به اشباع در این زمینه هستند. با توجه به سوابقی که در مقام مدیر و مشاور رسانه‌ای و تولیدات نمایشی در حوزه انقلاب دارید تحلیل شما از این موضوع چیست؟


من در ابتدا از روزنامه جام‌جام تشکر می‌کنم که به سراغ این موضوع مهم رفته است. بگذارید ابتدا مقدمه‌ای را برای پاسخ به سوال شما مطرح کنم. آنچه مسلم است صحبت کردن از انقلاب و معرفی آن یک ضرورت همیشگی بوده که باید نسبت انقلاب و مردم را مدام مورد توجه قرار دهد. البته یک تفاوت بین معرفی انقلاب در زمان معاصر و معرفی انقلاب در زمانی که پیروز شد، وجود دارد. آن موقع انقلاب و وقایع آن آنقدر شفاف بود که هم انقلابیون می‌دانستند از چه چیز دفاع می‌کنند و هم ضدانقلاب می‌دانست با چه چیزی در حال جنگ است چون هیچ غبار تاریخی، سیاسی و اجتماعی روی چهره انقلاب نیفتاده بود. انقلاب مثل نورافکن پیرامون خود را به گونه‌ای روشن می‌کرد که هم طرفداران صادق خود را معرفی می‌کرد و هم دشمنان حقیقی خود را، بنابراین انقلاب هم خوب دیده می‌شد و هم توسط انقلاب می‌شد خوب دید، اما در شرایط کنونی درگیری‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فشارهای خارجی و حتی مشکلات شخصی و نفسانی برخی نیروهای انقلابی یک غباری را برپا کرده که وجه نورافکنی و شفاف انقلاب را گرفته است به طوری که نه دشمنان انقلاب خوب آن را می‌بینند و نه دوستان انقلاب به درستی آن را می‌شناسند و اتفاقا همین موقعیت، اهمیت و ضرورت کار رسانه‌ای و هنری درباره انقلاب را برجسته‌تر می‌کند.


مثلا درآغاز انقلاب لازم نبود که اثبات کنیم شاه بد است فقط کافی بود که آن را نشان دهیم، اما اکنون با نسلی مواجهیم که آن دوران را تجربه نکرده‌اند و در درون نظام جمهوری اسلامی متولد شده و رشد کرده‌اند. رسانه‌ها برای این نسل ابتدا باید نشان دهند که شاه بد است و بعد به آنها نشان داده شود که چرا با شاه مبارزه کردیم. این غباری که به آن اشاره کردم یکی از موانع جدی در نمایش تصویری درست از انقلاب است. انقلاب اسلامی ایران پس از دعوت انبیا تنها انقلاب دینی تاریخ است.


برای اثبات این بدی باید به نمایش و تصویر و  نشان دادن تکیه کرد؟


بله می‌توان نشان داد، اما نمایش‌دهنده باید یک سری مشخصات خاص داشته باشد. به نظر من آنها که می‌خواهند از طریق آثار نمایشی، چهره واقعی انقلاب را نشان دهند اول باید عاشق انقلاب باشند و انقلاب از جهت آرمانی دلخواه آنها باشد. دوم این که آگاه به انقلاب باشند؛ آگاهی عمیقی که هنرمند به آن نیاز دارد نه صرفا یک آگاهی ژورنالیستی. سوم این که هوشمند باشند تا بتوانند از این همه غبار بگذرند و حقیقت را کشف کنند. چهارم این که هنرمند باشند یعنی تخصص و دانش لازم در حوزه نمایشی و رسانه‌ای را داشته باشند. به عبارت دیگر تعهد به ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب و تخصص در کار نمایشی و حرفه‌ای لازم و ملزوم یکدیگرند تا یک اثر هنری ارزشمند و تاثیرگذار در حوزه انقلاب و مسائل آن خلق شود. در بسیاری از آثار نمایشی درباره انقلاب به اطلاع مردم رسانده می‌شود که شاه بد است در حالی که باید اثبات شود که شاه بد است و باید مخاطب را قانع کرد که شاه بد است به ویژه در عصر کنونی و برای نسل جوانی که آن‌دوره را تجربه نکرده است. واقعیت این است که با توجه به این خصوصیاتی که ذکر کردم ما تاکنون کار خاصی درباره انقلاب انجام ندادیم.


در کنار این 4 خصوصیتی که ذکر کردید باید به تنوع نگاه و زاویه دید هنرمند و تکثر قرائت‌های مختلف از پدیده انقلاب هم توجه داشت. به این معنی که ممکن است تصویری که یک فیلمساز از واقعیت‌های انقلاب ارائه می‌دهد با کارگردان دیگر متفاوت باشد و شاید این تنوع زاویه دید و به نوعی چند صدایی در جذابیت اثر و جذب مخاطبان مختلف موثر باشد.


مباحث هرمنوتیکی و قرائت‌های مختلف از یک متن واحد متعلق به محافل دانشگاهی و تخصصی است، اما در جایی مثل صداوسیما که یک رسانه ملی است باید یک تئوری و نظریه ثابت و روشنی درباره انقلاب وجود داشته باشد تا بتواند قرائت قابل دفاع از انقلاب را به تصویر بکشد. نکته مهم این است که قرائت انقلابی رسانه ملی باید استدلالی و قابل دفاع باشد. در کشورهای غربی هم ممکن است قرائت‌های گوناگون درباره دموکراسی وجود داشته باشد، اما سیاستمداران برای اداره کشور از یک قرائت واحد از دموکراسی پیروی می‌کنند. به نظر من انقلاب اسلامی تنها انقلاب دینی در دنیاست. لذا قابلیت‌های تصویری این انقلاب و به تصویر کشیدن قابلیت‌های تاریخی آن در اثر نمایشی با هر نوع قرائت و تفسیری که از آن ارائه بدهیم قابل انکار نیست. مساله من این است که فارغ از این تکثر و چندصدایی، ما هنوز تصویر درست و جذابی از انقلاب ارائه نکرده‌ایم. به نظر من شناخت عمیق انقلاب و جوهر حقیقی آن در نمایش و ارائه تصویر دقیق از انقلاب مهم‌ترین نقش را دارد.


بگذارید جزئی‌تر درباره این مساله حرف بزنم؛ به گفته منتقدان الان سال‌هاست که به مناسبت ایام دهه فجر سریال‌های مناسبتی مختلفی درباره وقایع انقلاب و رخدادهای تاریخی آن دوره از شبکه‌های مختلف پخش می‌شود که ممکن است همه واقعیت‌ها درباره انقلاب را به تصویر نکشند یا برخی افراد و گروه‌ها معتقد باشند که سهم و نقش آنها در پیروزی انقلاب لحاظ نشده است.


خب باید سهم و نقش نیروهای سیاسی مختلف در شکل‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی را بررسی کنیم تا اصلا مشخص شود ادعای این گروه‌ها در انقلاب اسلامی منطبق با واقعیت است یا خیر؟ و بعد سهم‌خواهی آنان در بازنمایی نمایشی انقلاب مورد بررسی قرار بگیرد. منظور من این است که قبل از این که با نگاه به تولیدات نمایشی درباره انقلاب به این سوال پاسخ دهیم باید از حیث تاریخی و جامعه‌شناسی سهم و نقش گروه‌های سیاسی در پیروزی انقلاب را بررسی کنیم تا بتوانیم آثار نمایشی تولید شده درباره انقلاب اسلامی را نقد کنیم. من تقریبا تمام سناریوها و فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌هایی که درباره انقلاب ساخته شده را خوانده‌ام، ولی متاسفانه در هیچ یک از آنها به شخصیتی برنخوردم که شخصیتی مثل علی جهان آرا را مطرح کند. بیشترین شخصیت‌پردازی ما درباره ساواک است که بیشتر هم به آن پرداخته شده و نسبتا هم پرداخت موفقی داشته است. انفعالی‌ترین شخصیت نیز به شاه برمی‌گردد. فیلمسازان ما فکر می‌کنند هر چقدر او و دربارش را باشکوه‌تر نشان دهند، نفرت‌انگیزتر می‌شود در حالی که معمولا در زمان نمایش اثر، هم خودشان و هم مخاطبان شیفته آن شکوه می‌شوند، اما متاسفانه درباره انقلابیون پردازش‌ها ضعیف است. در واقع ضدقهرمان‌ها را قوی مطرح می‌کنیم و چهره ضعیفی از قهرمان‌ها به تصویر می‌کشیم. این روایت موجب شده تا بیننده دچار دوگانگی شود. از لحاظ حسی در برابر ساواک و شاه، شیفته و منفعل می‌شود، اما از لحاظ عقلی و اعتقادی می‌داند که باید به انقلابیون گرایش داشته و آنها را تایید کند. در واقع مردم ما در فیلم و سریال‌هایی که به انقلاب و مسائل آن مربوط می‌شود نمی‌توانند قهرمان‌پردازی داشته باشند. ورشکستگی ما در بیان دراماتیکی انقلاب همین است. متاسفانه تصویر قهرمان‌گونه‌ای از انقلابیون ارائه نشده در حالی که اینها قهرمان‌های واقعی هستند.


گاهی ضدقهرمان، قدرتمند به تصویر کشیده می‌شود، برای این که ارزش و منزلت و اعتبار قهرمان بیشتر اثبات شود... .


... درست است مشروط به این که این اتقاق بیفتد. بله! ما هر چقدر دشمن را بزرگ‌تر نشان دهیم، کسی که در مقابل این دشمن ایستادگی می‌کند، اعتبار بیشتری پیدا می‌کند. در سینما و تلویزیون این موقعیت باید نمایش داده شود و تصویری شود و ما در این تصویرسازی ضعیف عمل کردیم. مثلا شخصیت ساواک مسلط و آرام و مقتدر است و انقلابی ما صرفا در حال کتک خوردن و انفعال در مقابل اوست. در واقع ما در آثار نمایشی درباره انقلابیون فقط شعار می‌دهیم، اما واقعیت‌ آنها را به تصویر نمی‌کشیم.


در واقع در سریال‌های انقلابی بیشتر به پیام و ارزش‌های انقلابی توجه می‌شود بدون این که این پیام‌ها در موقعیت‌های نمایشی دراماتیزه شود.


البته این معضلی است که درباره همه گونه‌های نمایشی ما صدق می‌کند. اساسا ما در داستان‌پردازی مشکل داریم. من همیشه گفته‌ام در خاک فرهنگ و هنر ما بیشتر شعر یا حکایت و حکمت به عمل می‌آید نه داستان. موضوع اصلی درام، موجود انسانی است.

در جایی مثل صداوسیما که یک رسانه ملی است باید یک تئوری و نظریه ثابت و روشنی درباره انقلاب وجود داشته باشد تا بتواند قرائت قابل دفاع از انقلاب را به تصویر بکشد. نکته مهم این است که قرائت انقلابی رسانه ملی باید استدلالی و قابل دفاع باشد

رابطه علت و معلولی، تعلیق‌ها، وحدت زمان و مکان در آثار مدرن و پست‌مدرن از بین رفته و دیگر آن روش کلاسیک وجود ندارد، اما در همه آنها موضوع انسانی وجود دارد. حتی آنهایی هم که شخصیت‌های حیوانی دارند مثل قلعه حیوانات جورج اورول در نهایت به شکل نماد و سمبل‌های انسانی بازنمایی می‌شوند. ما در قصه‌گویی بیش از آن که شخصیت‌ها را از دل واقعیت و خود زندگی وام بگیریم، به رمان‌ها و فیلم‌ها رجوع می‌کنیم و به نظر من، این یعنی دانه پخته در خاک کاشتن که هیچ وقت رشد نکرده و بار نمی‌دهد. به همین دلیل به نظر من ما برای نمایش یک رزمنده یا نظامی یا مبارز سیاسی بیشتر به الگوهای نمایشی غرب رجوع می‌کنیم. شاید به همین دلیل در نمایش یک خلبان موفق‌تر هستیم تا یک رزمنده بسیجی چون نمونه‌های آن را دیده‌ایم لذا در ترسیم چهره قهرمان‌گونه و البته واقع‌گرایانه از یک بسیجی یا فرد مسلمان انقلابی مشکل داریم چون نمونه آن را ندیده‌ایم. متاسفانه در ترسیم بچه مسلمان‌ها بشدت منفعل عمل کرده و تصویری یخ‌زده و یک بعدی و در نهایت غیرجذاب از آنها ترسیم می‌کنیم. البته این مشکل درباره سریال‌های تاریخی هم وجود دارد مثلا نوع روابط خانوادگی و زناشویی را به شکل مناسبات اجتماعی امروز نمایش می‌دهیم. متاسفانه در فیلمسازی یا سریال‌سازی ما، کار تحقیقی و پژوهشی صورت نمی‌گیرد و در ار تباط با سریال‌های انقلابی هم همین ضعف قابل تعمیم است.


یکی از موانع یا ضعف‌هایی که در سریال‌های تاریخ معاصر مثل انقلاب یا دهه 60 وجود دارد، به دکورسازی و انتخاب و طراحی لوکیشن و صحنه برمی‌گردد. مثلا برخی اوقات از ماشین‌ها یا ادبیات و گفتاری استفاده می‌شود که متعلق به آن زمان تاریخی نبوده و متاسفانه یک شهرک سینمایی برای سریال‌های انقلابی هم وجود ندارد تا بتوان داستان‌های انقلابی را بازسازی و باورپذیر کرد.


بله، اینها جزو مشکلات ابتدایی سریال‌سازی درباره انقلاب است که خب این به ضعف مدیریتی در حوزه سینما و تلویزیون برمی‌گردد که امکانات لازم برای تولید آثار تاریخی را فراهم نمی‌کنند، حتی پیش از این در انتخاب کارگردانی که به ساخت یک اثر انقلابی باور داشته باشد یا دست‌کم کار خود را بلد باشد، دقت و درایت لازم صورت نمی‌گیرد. شاید هم برای برخی سیاستگذاران و تهیه‌کنندگان ماشین یا نوع گفتار یا پوشش مهم نیست.

در واقع دغدغه لازم در تولید دقیق و محققانه صورت نمی‌گیرد. به نظر من، اینها ساده‌ترین عناصری است که مورد توجه قرار نمی‌گیرد و بیشتر به فرم و صورت ظاهری اثر برمی‌گردد. مشکل اصلی نبود دغدغه و میل به تحقیق و انگیزه در شناخت یک دوره تاریخی و ویژگی‌های آن است. واقعیت این است که ساخت فیلم یا سریال‌هایی که به تاریخ معاصر مربوط می‌شود، خیلی سخت‌تر از سریال‌هایی است که به تاریخ دور ارتباط دارد چون مخاطب بسیاری از این وقایع و زمان تاریخی داستان را درک و تجربه کرده است و نمی‌توان او را فریب داد و با سرهم‌بندی و بی‌توجهی، کار خود را انجام داد. اتفاقا مخاطبان امروز بسیار هوشمند و دقیق بوده و با نگاهی موشکافانه به اثر می‌نگرند. با این حال، من معتقدم بیش از همه اینها باید به تحقیق و پژوهش درباره تاریخ انقلاب اسلامی و دراماتیزه کردن وقایع و شخصیت‌های انقلابی توجه شود تا یک اثر نمایشی مناسب با منزلت و ارزش‌های انقلاب اسلامی ساخته شود.

به نظر می‌رسد در تولید سریال‌های انقلابی باید به انواع و سطوح مخاطبان نیز توجه داشت. مثلا برای نسل سوم و چهارم انقلاب که اساسا آن دوران را تجربه نکرده‌اند و حتی انقلاب و وقایع آن را از همین آثار نمایشی تلویزیون می‌شناسند، به ساخت آثاری نیازمندیم که هم محققانه و دقیق باشد و هم واجد جذابیت‌های دراماتیک. ضمن این که برای معرفی انقلاب به این نسل نیازمند زبان و ادبیات تازه‌ای هستیم. زبانی که بتواند با این نسل ارتباط برقرار کرده و از طریق تبیین انقلاب و فلسفه آن، پیوندی منطقی و درونی بین آنها و انقلاب به وجود آورد.


این یک نیاز ضروری است، اما در مرحله بعدی قرار دارد. ما هنوز در فهم انقلاب و روایت سینمایی آن اندرخم یک کوچه‌ایم، چه این که بتوانیم با انتخاب و طراحی یک زبان جدید، انقلاب را به نسل جوان‌تر معرفی کنیم. با این حال من معتقدم به جای استفاده از «زبان نو» باید از اصطلاح «زبان درست» استفاده کنیم. ببینید مساله اصلی در نمایش آثار انقلابی بیش از هر چیز رسیدن به یک زبان و ساختار درست و دقیق درباره انقلاب است. اگر این زبان کشف شود، مطمئن باشید با هر نسلی می‌تواند ارتباط برقرار کند هرچند به تنوع ذائقه مخاطبان معتقدم. به نظر من، اگر زبان صحیح و واقع‌نما به عادت دراماتیک ما تبدیل شود، آن وقت می‌توان از روایت و زبان نو در این حوزه با اطمینان بیشتری حرف زد.


منظور من این بود که در بازنمایی و داستانگویی درباره انقلاب باید روان‌شناسی مخاطب را هم لحاظ کرد و در این میان قطعا نسلی که در انقلاب حضور نداشته و آن را درک نکرده، نسبت با والدینش به شکل متفاوتی از آثار نمایشی با این موضوع نیازمند است.


بر مبنای همین روان‌شناسی مخاطب، به نظر من باید به عنصر یا شاخص واقع‌گرایی در نمایش آثار انقلابی توجه داشت که در ارتباط با همه نسل‌ها نیز صادق است. این واقع‌گرایی که می‌گویم نه در شکل و فرم به معنای رئالیستی آن بلکه واقع‌گرایی به معنای نظریه و نوع رویکرد به مضامین و جهان اثر است.

این واقع‌گرایی که می‌گویید در مستندهای انقلابی بیشتر قابل پیگیری نیست؟

در مستند که همه چیز بر بنیاد و مبنای واقعیت شکل می‌گیرد. البته در بخش مستند موفق‌تر هستیم. اصولا صداوسیمای ما، مستندساز خوبی است، اما تب نمایش‌های داستانی موجب شده که به بخش مستند، توجه کمتری داشته باشد. این در حالی است که استعدادهای خوبی در بخش مستند وجود دارد که کمتر از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های آنها استفاده شده است و این نه فقط در ارتباط با موضوع انقلاب که شامل همه انواع مستندسازی می‌شود. خیلی از جوایز جهانی ما را بخش مستند به دست آورده است ولی به دلیل علاقه و گرایش مدیران سازمان به آثار نمایشی و داستانی، این بخش مهجور مانده است. بیش از اینها مصیبت ما در بخش کودک است که متاسفانه صداوسیما و سینما، کودک و سینمای کودک را فراموش کرده است. امروزه برنامه‌های کودک، سرشار از خاله و عمو هستند که با مجری‌محوری جایگزین برنامه‌های نمایشی کودک مثل محله بهداشت و قصه‌های مجید و نمونه‌های موفق دیگر شده‌اند. در بخش مستند و کودک، کمبودها و خلأهای ما بیشتراز بخش نمایشی است.

مثلا در مستندهای انقلاب به آثار آرشیوی رجوع می‌شود تا این که کار تولیدی صورت بگیرد. حسرت کار در اینجاست که ظرفیت و نیروی متخصص لازم در این حوزه‌ها را داریم، در عین این که موضوع انقلاب بشدت به آثار نمایشی و مستند نیازمند بوده و ظرفیت‌های تولیدی و هنری بالایی دارد. مثلا درباره آتش زدن سینما رکس یا سخنرانی‌ها و اقدامات امام(ره) می‌تواند مستندهای خوبی تولید کرد که برای مردم نیز جذابیت رسانه‌ای داشته باشد. من همیشه گفته‌ام که مستندسازی درباره انقلاب و یاران آن دیر شده است. بسیاری از یاران امام و شخصیت‌هایی که درانقلاب نقش داشتند یا مشهور بودند، از دنیا رفته‌اند یا به این مرحله نزدیک شده‌اند و باید تا زمانی که در قید حیات هستند از آنها و درباره آنها مستندسازی صورت بگیرد ولو این که از آنها مصاحبه انجام شده و در آرشیو قرار بگیرد. به نظر من، تولید مستند درباره انقلاب و موضوعات مرتبط با آن، بیش از بخش نمایشی و داستانی ضرورت و اولویت زمانی دارد. با این حال چه در بخش مستند چه داستانی در ارتباط با انقلاب «واقع‌گرایی» باید معیار و اساس کار قرار بگیرد. واقعیت این است که ما هیچ انقلاب دینی و اسلامی دیگری بجز انقلاب ایران نداریم که منجر به تغییر نظام شده باشد.

حرکت امام حسین(ع)‌ در طول تاریخ یک حرکت بی‌نظیر است که قبل و بعد از او نمونه‌ای نداشته است و امکان وقوع آن نیز وجود نخواهد داشت و تنها اختصاص به امام حسین(ع) دارد. این انقلاب و حرکت در طول تاریخ الهام‌بخش هر آزاده‌ای بوده و هر کسی که دنبال عدالت و حق بوده، چه مسلمان و متدین و چه غیرمسلمان به این قیام توجه داشته است؛ ولی قیام امام حسین(ع) را با تمام عظمتش از نظر جامعه‌شناسی نمی‌توان انقلاب نامید، چون بلافاصله پس از شهادت امام حسین(ع) نظام جدیدی روی کار نیامد و همچنان حکومت بنی‌امیه و پس از آن، بنی‌عباس ادامه یافت. انگار این قیام فقط یک نقاشی زیبا بود که خدا به دست خود کشید تا معنی حماسه، حق‌طلبی، عدالتخواهی و ایمان و عرفان را تمام کند.

ارزش این قیام از تمام انقلاب‌های دنیا بالاتر است، اما از نظر اجتماعی، این حرکت یک انقلاب نبود. انقلاب ایران تنها یک قیام دینی است و این مساله رنگ جدیدی به دفاع مقدس می‌زند، چون کسانی که در جنگ شرکت کردند، در انقلاب هم شرکت کرده بودند و به عنوان دفاع از انقلاب و این که انقلاب در جنگ پیروز می‌شود، می‌جنگیدند، نه برای به دست آوردن منافع مادی و به دست آوردن پیروزی. به همین دلیل وضعیت این جنگ با خیلی از پدیده‌های مشابه در دنیا فرق می‌کند لذا نمایش و بازنمایی این انقلاب بویژه از حیث مضمون و مفاهیم و آرمان‌هایی که این انقلاب دارد، بیش از اینها نیازمند توجه و سرمایه‌گذاری است.


سیدرضا صائمی/ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها