یک لحظه ترنم

بر من بتاب

کد خبر: ۴۵۲۵۶۴

به عدالت

به مساوات

بازهم با زبانی که می‌شناسی

با التماسی که خیس است

می‌خواهم

خورشید بمان و به صراحت بتاب

بر من

که شاید سنگی باشم

در دست کودکی که خورشید را نشانه رفته است

با من بمان

و بمان

و بمان

من

نه دیوانه‌ام

نه روانی

من

همانم که خورشید تو بودم

اما گرم‌تر و صریح‌تر

من همانم که ذوب می‌شدم در تابستانی

که دست‌های تو بود

گرم‌تر از گدازه‌هایی که از دلم

پرتاب می‌شدند

با من بمان

و «اگر مثل خانه نیستی مثل بیرون باش»

همان جمله‌ای که در شبی تاریک

به روشنایی خورشید

در گوشت زمزمه کردم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها