شاعرانگی در راهرو‌های دانشگاه

اگر بخواهیم جریان شعر امروز ایران و تحولات آن را در 100 سال گذشته مورد بررسی دقیق قرار دهیم، در نگاه اول ممکن است کمترین سهم را برای بخش آکادمیک و دانشگاهی در نظر بگیریم. شاید به همین دلیل است که در اکثر پژوهش‌های ادبی این رویکرد کمتر تا امروز مورد توجه قرار گرفته و جای پرداخت جدی به آن خالی است. این کم‌توجهی در حالی است که ما نسل‌های مختلفی از شاعران و استادانی را داشته و داریم که هم در حوزه آکادمیک و دانشگاهی حضور جدی داشته‌اند و هم در جریان شعر امروز تاثیرشان انکارناپذیر است.
کد خبر: ۳۴۱۲۱۴

در همین رابطه می‌توان به نام‌ها و چهره‌هایی چون ملک‌الشعرا بهار، رعدی آذرخشی، پرویز ناتل خانلری، مهدی حمیدی شیرازی،‌ خسرو فرشیدورد، مظاهر مصفا، محمدرضا شفیعی کدکنی، علی موسوی گرمارودی، قیصر امین‌پور، سیدحسن حسینی و... اشاره کرد که متعلق به نسل‌های مختلفی هستند.

این مقدمه را نوشتم تا به مجموعه شعری بپردازم که شاعر آن متعلق به همین جریان شعر دانشگاهی و آکادمیک است و شاید بتوان او را یکی از نمایندگان اصلی شعر آکادمیک و یکی از اعضای نسل جدید آن دانست.

«ساعت نه و ربع به عقربه آویخته می‌شوم» مجموعه‌ای از تازه‌ترین سروده‌های دکتر محمدعلی شفاعی (علی آبان) را در بر می‌گیرد که توسط نشر هنر و رسانه اردیبهشت منتشر شده است و پیش از این نیز کتاب «پنجشنبه‌ها با تو» را از این شاعر و استاد دانشگاه خوانده بودیم.

این کتاب در بر گیرنده شعرهایی با فرم، شکل مدرن و به عبارتی شعر سپید است که به نوعی تغییر و تحول در نظام آموزشی و دانشگاهی ما را هم نشان می‌دهد. این تغییر و تحول که به نوعی نمایانگر توجه به ادبیات معاصر و گرایش‌های مدرن در رشته زبان و ادبیات فارسی است.

اما شعرهای آبان اگرچه فرمی نوین دارند و از نظر شکل نوگرا هستند، ولی از نظر نوع برخورد شاعر با زبان و موسیقی کلام بیانگر تاکیدی است که شاعر بر حفظ برخی ویژگی‌های سنت شعری دارد و حتی می‌توان گفت این نگرش سنتی در نوع نگاه آبان به جهان و تعریف شعر نیز کاملا مشهود است:

کدام تاریخ از سر انگشتانت

نطفه می‌بندد؟

کدام حماسه در مشتت؟

و کدام آسمان در چشم‌هایت گره می‌خورد؟

که از هر بیت لبان تغزل سازت

هزار شاهنامه خلق می‌شود

زمان انگشتری است گم

و زمین نگین پرتاب شده‌ای بی‌تاب...

اگر بخواهیم زبانی معیار برای این مجموعه در نظر بگیریم و بسامد لحن و دایره زبانی شاعر را مشخص کنیم سطرهای بالا می‌تواند نمونه و الگوی مناسبی باشد، اگرچه در همین مجموعه سطرهایی اینچنین را هم می‌خوانیم:

قد کشیدم میان گندمزارها

و زار زار قهقهه می‌زدم و

حیران و گنگ به تماشا می‌نشستم!

ماری که آرام از کنارم می‌خزید

ملخ‌هایی بازیگوش که بوسه می‌زدند

بر گونه‌ها و پیشانی بلند من!

زار زار گریستن که چند بار در این کتاب تکرار شده است و دارای تضاد قشنگی هم هست یا ترکیب‌هایی چون به دوش می‌گیرم پنجره اتاقم را / اسب‌های آرزو پیت کو پیت کو پیت کو می‌خوانند و... نشانگر این است که آبان نمی‌خواهد در سنت شعر محدود و محصور بماند و برای شکستن این فضا هم خودش این گونه می‌سراید:

دنیای من

دنیای یک دست جام باده و یک دست زلف یار نیست

که نه دستی مانده برای جامی

و نه زلفی برای دستی

مرا به آغوش خود بخوان

که با تو بخوابم

با تو بیدار شوم

با تو فریاد...

آبان در این مجموعه به دنبال ارائه اثری است که روایت عاشقانه‌ای از زندگی شخصی‌اش باشد و لابه‌لای همین روایت‌ها که بخشی از هویت و تاریخ شهر و روستای اوست گاهی هم گریزی به جامعه و پیرامونش و انتقاد از مظاهر مدرنیته و شهر هم می‌زند.

البته به این رویکرد اجتماعی و انتقادی باید صفحات سفید کتاب را هم افزود یعنی 15 صفحه‌ای که شاعر آن را شاید به نشانه اعتراض حذف برخی شعرها خالی گذاشته است.

اما نکته دیگری که درباره شعرهای علی آبان می‌توان گفت تعادل میان فرم و محتواست و در اکثر شعرهای او خواننده احساس نمی‌کند که شاعر دارد برای او موعظه می‌کند یا نگاهش به جهان را تصویر می‌کند و از سویی زبان و استفاده از تکنیک‌های شعری هم خیلی در لایه‌های پنهان اثر مورد توجه شاعر قرار گرفته است.

البته این اتفاق یعنی تعادل فرم و محتوا در شعرهای بلند آبان گاهی دچار تزلزل می‌شود و او بصراحت سراغ مضمون‌پردازی و حرف زدن بی‌پرده با مخاطب می‌رود و چون این حرف هم به درازا می‌انجامد و به اصطلاح چانه شاعر گرم می‌شود جوهره شاعرانه اثر بشدت رو به کاهش می‌نهد که از این نمونه می‌توان به برخی شعرها اشاره کرد که با نام کلی نامه‌ای به دماوند مشخص شده‌اند.

در این دماوندیه‌ها اشارات و فرامتن‌هایی که آبان به دنبالش است گاه بسیار فراتر از یک اشاره می‌شود و مخاطب را برای خواندن شعر تا به انتها آزار می‌دهد؛ چراکه او احساس می‌کند به جای شعر با خطابه‌ای مواجه است.

در این مجموعه شاید بتوان گفت نوستالژی‌های دوران کودکی بیشترین سهم را در شاعرانگی علی آبان داشته است و او در این کتاب بارها و بارها مانند کودکی با کلمات و مضمون‌ها بازی می‌کند و جهانی ساده و بی‌پیرایه را به تصویر می‌کشد.

در پایان باز هم گریزی به مقدمه این مطلب می‌زنم و تاکید می‌کنم که مجموعه «ساعت نه و ربع به عقربه آویخته می‌شوم» می‌تواند فرصتی برای آشتی میان فضای آکادمیک و شعر امروز تلقی شود و این که استادانی همچون آبان یا محمدرضا ترکی، بهزاد خواجات و... می‌توانند این مهم را در کنار تربیت دانشجویانی مسلح و مسلط به ادبیات کلاسیک به انجام برسانند.

سینا علی‌محمدی / گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها