گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

آیا انقلاب فرزندان خود را می خورد؟!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «تحریم و ضدتحریم»،«برائت از افراطیون»،«سال سرنوشت ساز برای نفت ایران»،«تهدید یا فرصت»،«آیا انقلاب فرزندان خود را می خورد؟!»،«سرمشقی برای مدیران میانی»،«فوتبال و سیاست»،«درس‌های اقتصادی یک مسابقه»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۳۳۸۰۶۶

تهران امروز:تحریم و ضدتحریم

«تحریم و ضدتحریم»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می‌خوانید؛حدود 30 سال پیش، بیست و پنجم مهرماه 59، نخست‌وزیر وقت ایران محمدعلی رجایی برای حضور در سازمان ملل به نیویورک سفر کرده و در آنجا با «کورت والدهایم» دبیرکل سازمان ملل ملاقات می‌کند. «والدهایم» در آن جلسه از «تحریم وانزوای» ایران سخن می‌گوید و از سوی نخست‌وزیر ایران پاسخ می‌شنود: «انزوای ما در اصل با دولت‌هایی است که منافع چپاولگرانه در ایران داشتند، با اقمار آنها هم همین‌طور، ما به این نتیجه رسیده‌ایم که تا ساختن یک ایران مستقل و مترقی و آزاد در رابطه با معیارهای انقلاب این انزوا تاحدودی اجتناب‌ناپذیر است.» از آن زمان تاکنون مواجهه غرب با انقلاب ایران همواره با همین روش و با همین سبک بوده و هنوز هم از همان ادبیات و از همان شیوه برای محدود کردن انقلاب ایران بهره می‌برند.

موضوع تحریم یا انزوای ایران که این روزها در رسانه‌های مخالف نظام مدام «پمپاژ» می‌شود، مسئله 30 ساله انقلاب است و به امروز و دیروز هم ارتباط ندارد. اکنون به لحاظ تقویمی بیش از 11 هزار روز است که از پیروزی انقلاب ایران می‌گذرد و در این بین ایران تنها کمتر از 270 روز و در همان اوایل انقلاب، مورد تحریم آمریکا و همپیمانانش قرار نگرفته و در تمام این مدت ایران مورد تحریم بوده است.

کدام عقلانیت سیاسی می‌پذیرد سیاستی که 30 سال بر ملتی روا شد و نتیجه نداد، همچنان پابرجا بماند؟ آیا سیاستمداران آمریکایی تاکنون اندیشیده‌اند که چرا در این 30 سال نتوانستند به نتیجه برسند؟ آیا همین یک دلیل تاریخی برای باطل بودن روش و اقدام‌شان بر علیه منافع ملی یک کشور کفایت نمی‌کند؟ این دیگر شعار نیست بلکه واقعیت است که ساختار نظام اقتصادی ایران با تحریم عجین شده و به یک هم‌زیستی مسالمت‌آمیز رسیده و هیچ کارشناسی نمی‌تواند قدرت ایران را در مواجهه با این «جنگ اقتصادی» نادیده بگیرد و از کنار آن به راحتی عبور کند.

ساده‌ترین پیام چنین قدرتی این است که غرب و آمریکا باید بپذیرند که عصر «دیکته کردن» سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای گذشته و نمی‌شود یک ملت بزرگ و آزاده را «دیکته‌پذیر» کرد.به دلیل همین توهم قدرت تکصدایی است که دولت ایالات‌متحده همواره بزرگ‌ترین سهم را در کاربرد سیاست تحریم‌ اقتصادی بر کل کشورهای جهان داشته است. به‌طوری که در دوره 1918 تا 1990 دولت آمریکا مسئول 77 مورد از کل 115 تحریم اقتصادی جهان، یعنی 67 درصد کل تحریم‌ها بود، اما در دوره 1990 تا 1999 سهم آمریکا در کل تحریم‌های اقتصادی جهان به 92 درصد افزایش یافت. تنها در دوره اول ریاست‌جمهوری بیل کلینتون، دولت آمریکا 61 تحریم اقتصادی (جزئی یا کلی) را علیه 35 کشور جهان با جمعیتی بالغ بر 2.3 میلیارد نفر یعنی حدود 42 درصد کل جمعیت جهان تا آن‌زمان را به اجرا گذاشت.

به معنای دیگر آمریکا حدود نیمی از جمعیت جهان را تحریم کرد فقط به خاطر اینکه مردمانش دوست ندارند قواعد و قوانین ایالات‌متحده را در زندگی عادی خود جاری و ساری ببینند.

گویی «استقلال» جرم جدید دنیایی است که «یک‌جانبه‌گرایی» و «تک‌صدایی» بر آن حاکم است و نمی‌تواند بپذیرد کشوری بدون پذیرش این صدا به حیات خود ادامه دهد.
در چنین فضایی اگر آمریکا و غرب تصور می‌کنند که در «جنگ اقتصادی» بر علیه منافع کشورمان، ایرانیان دست روی دست می‌گذارند سخت در اشتباه هستند. هر تحریمی ضدتحریمی دارد و ایران در این زمینه کاملا هوشیار است.

رسالت:برائت از افراطیون

«برائت از افراطیون»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد مهدی انصاری است که در آن می‌خوانید؛هر چند پس از دو رویداد تاریخی و تعیین کننده9 دی و22 بهمن، فضای ملتهب و غبارآلود سیاسی ناشی از مسائل فتنه آلود سال گذشته به محاق رفت و اراده شوم و ماهیت فتنه گران سیه روی و سیاسیون ساده اندیش بر همگان هویدا گشت، اما طی چند هفته اخیر شاهد پس لرزه های همان فتنه تلخ و البته درهم شکسته ای هستیم که متاسفانه به صورت افراط گری و تندروی در رفتارها و موضع گیری های بعضی افراد و خواص بروز و ظهور یافته است. «اخلاق سیاسی» و «تقوای سیاسی» در جامعه اسلامی حکم می کند انسان های دور اندیش و عقلای قوم برای سرکوب همیشگی فتنه و کور کردن زمینه های آن از مرزهای تقوا و دیانت خارج نشده و «سیاست و سیاست ورزی» را در نظام اسلامی آن گونه که باید «عین دیانت» ما باشد، پیشه خود سازند.

دیانت ما نیز آن گونه که در سیره نبوی و در مشی علوی نمود یافته، مملو از اخلاق و گذشت و بزرگ منشی است. رفتار و کردار امام راحل و لحظه لحظه بیست سال رهبری عالمانه و مجاهدانه جانشین بر حق ایشان نیز همین منوال را به اثبات رسانده که مدیریت و سیاست ورزی در جمهوری اسلامی ایران باید منطبق بر اصول دینی و ارزش های اخلاقی و موازین انسانی باشد. در این رویکرد خروج از این اصول مساوی خواهد بود با خودپرستی ها و دنیا دوستی ها و سایر لغزش هایی که در وادی پیچیده قدرت و سیاست اجتناب ناپذیرند.

مدتی است فضای مبتنی بر تند خویی و بداخلاقی و افراط کاری بر برخی مناسبات سیاسی و جناحی کشور و در بین گروهی از نخبگان سیاسی حاکم گشته که مظاهری چون انگ زنی، شکاف و شقاق میان افراد و جریانات و تشدید واگرایی ها و... را در پی داشته است. به نام تبیین فتنه و یا برای پاسداشت حریم ولایت و یا برای دفاع از ملت و با دستاویز قرار دادن عناوینی از این دست، به همه چیز و همه کس حمله می شود! طوری افراد را بمباران تبلیغاتی می کنند که اساسا از حیز انتفاع خارج شوند! انواع و اقسام بر چسب ها به افراد الصاق می شود که البته بسیاری از اینها دون شان نظام اسلامی است.

برخی کینه ها و لجاجت های گروهی و شخصی حتی بر روابط قوای سه گانه اثر گذار می شود و تعامل آن را تحت الشعاع قرار می دهد. نکته اینجاست که این افراط گری ها وتند خویی ها از سوی افرادی است که با صبغه صادقانه و نیت مومنانه به میدان نیامده اند و برای مقاصد خاص سیاسی و دنیوی این چنین بر تنور التهاب و افراط می دمند. اینها غافلند از اینکه شعله های آتش تنور افراط بسیار سهمگین و فتنه آفرین است.

البته همین جا باید تاکید شود خواص و سیاسیونی که در پی حوادث عبرت آموز سال88  از رهبری و مردم فاصله گرفتند و رفتار و گفتار و سکوت وغیبت ایشان در حقیقت جفای نابخشودنی به ملت و انقلاب بوده و هست باید در حال و آینده تاریخ این کشور رسوا شوند و قطعا تبیین زمینه های انحراف و اسباب خیانت آنها در چارچوب افراط گری تحلیل نمی شود. واکاوی خیانت ورزی خواص موصوف برای ملت شریف ایران بسیار ضروری است کما اینکه خود این افراد امروز چنان به سیه روزی افتاده اند که مفری جز ایستگاه زندگی ندارند، شاید که از بد فرجامی پایان عمر نجاتشان دهد... بنابراین روی سخن ما در این نوشتار متوجه آنانی است که علی رغم هشدارها و تذکرات صریح رهبر معظم انقلاب، از اخلاقیات فاصله گرفته اند و در بیان و بنان خود راه تندروی و بی تقوایی را دنبال می کنند.

انتظار این است که افراد تندرو در هر لباس و مقام و موقعیتی که هستند، از سیستم تاثیرگذاری بر افکار عمومی و ایفای نقش در شئون تصمیم سازی و تصمیم گیری حذف شوند. نظام اسلامی هیچ نیازی به افکار متصلب، دگم و بسته و انسان های کوته اندیش نداشته و ندارد و آینده این انقلاب و نظام نیز با بزرگ اندیشی، اعتدال و دور اندیشی رقم خواهد خورد...

ابتکار:سال سرنوشت ساز برای نفت ایران

«سال سرنوشت ساز برای نفت ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار است که در آن می‌خوانید؛بررسی وضعیت بازار نفت حکایت از حساس بودن تصمیم‌های نفتی ایران دارد. چرا که در صورت کوچکترین درصد اشتباه در تصمیم گیری‌های نفتی،ایران نقش خود را به عنوان صادرکننده نفت بزودی از دست خواهد داد.

برخی از موسسات بین المللی انرژی در جهان بر نقش تاثیرگذار ایران در بازار سال‌های آتی نفت می‌گویند و برخی با تحلیل وضعیت سرمایه گذاری و سیاست‌های اجرایی در صنعت نفت ایران بر حذف این کشور از جمع صادرکنندگان نفت اصرار دارند.اما نکته مشترک در تمام این پیش بینی‌ها، نقش تاثیرگذار سیاست‌های اجرایی در صنعت نفت ایران طی 5 سال آینده است.چرا که تمام این موسسات تاکید دارند 5 سال آینده برای نفت ایران بسیار سرنوشت ساز خواهد بود و در صورت درصدی اشتباه در نحوه سرمایه گذاری، تزریق مناسب گاز به میادین، توسعه به موقع میادین و ... صادرکننده بودن ایران به رویایی دست نیافتنی بدل خواهد شد.

البته وضعیت عرضه و تقاضا نیز در سالهای اینده قطعا بر سیاست‌های ایران تاثیرگذار خواهد بود که شاید بررسی وضعیت بازار نفت طی سال‌های آینده بتواند در راستای رسیدن به هدف بازیگر نقش اول شدن در بازار نفت موثر باشد.

تلاش برای بازیگر اصلی بودن در این میان هر یک از موسسات تحقیقاتی بین المللی معتبر از وضعیت بازار نفت طی سال‌های آتی پیش بینی خاص خود را دارند که البته این پیش بینی‌ها در دوحالت خوشبینانه و بدبینانه تعریف شده است.پیش بینی خوشبینانه با رشد اقتصاد جهانی و پشت سر گذاشتن بحران مالی جهانی همراه است و بدبینانه آن در ادامه روند فعلی و بدتر شدن اوضاع مالی جهان خلاصه شده است.

اما در تمام این پیش بینی‌ها اگرچه اعداد و رقمی متفاوت از عرضه و تقاضا در بازار مطرح می‌شود اما در یک مساله نظری واحد دیده می‌شود و آن کاهش تقاضای نفت در سال‌های آتی است.

در این میان مستندترین این آمارها مربوط به آژانس بین المللی انرژی است که تاکید دارد تا 5 سال آینده 4 میلیون و 700 هزار بشکه از تقاضای جهانی نفت کاسته خواهد شد.براین اساس در سال 2015 تقاضای جهانی نفت از 86 میلیون و 300 هزار بشکه نیاز روزانه فعلی به 81 میلیون و 600 هزار بشکه کاهش خواهد یافت.در این میان به بیشترین تقاضا در چین و خاورمیانه اشاره می‌شود و تاثیرگذاری این کشورها در نفت آینده بدون انکار است.

اما آنچه تا کنون مجامع بین المللی بر سر آن اختلاف نظر دارند شاید بازیگر اصلی بازار نفت باشد.چرا که هر موسسه بنابر تفکرات و تحلیل‌های خود، یک کشور و یا یک سازمان را بازیگردان اصلی بازار نفت در سال‌های آینده می‌داند.

برخی آمریکا و برخی روسیه راتاثیرگذارترین سال‌های اتی بازار نفت می‌دانند.در این بین مسئولان نفتی ایران نیز تحلیل خود را دارند.براساس پیش بینی معاون وزیر نفت در امور پژوهش و فن آوری، ایران و عراق بازیگران اصلی بازار نفت دنیا تا 25 سال آینده خواهند بود.

اگرچه در این بین بسیاری از کارشناسان احتمال تاثیرگذاری عراق در بازار نفت طی سال‌های آتی را بالا می‌دانند اما حضور تاثیرگذار ایران در بازار نفت سال‌های آتی در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته است.

البته محمدرضا مقدم این پیش بینی خود را با استناد به نظریه موسسه انستیتو اقتصاد انرژی ژاپن اعلام می‌کند و معتقد است این موسسه معتبرترین موسسه‌ای است که در شرایط فعلی پیش بینی هایش به واقعیت‌ها نزدیک تر است اما کارشناسان نفتی نظریه‌ای دیگر را در خصوص نفت ایران مطرح می‌کنند.

براساس اظهارات کارشناسان نفتی، در خوشبینانه ترین حالت با ادامه روند فعلی، ایران تا 15 سال آینده واردکننده نفت خواهد شد و در بدبینانه ترین حالت تا 8 سال دیگر نفتی برای صادرات نخواهیم داشت.

در اینصورت تاثیرگذاری ایران در بازار نفت در25 سال آینده در هاله‌ای از ابهام قراردارد و قطعا منوط به اعمال سیاست‌های تزریق مستمر گاز به میادین نفتی، حفظ ظرفیت تولید فعلی و توسعه میادین جدید نفتی خواهد بود.اگرچه در این میان مسئولان نفتی با تاکید بر سرمایه گذاری‌هایی که قرار است امسال در نفت صورت بگیرد ابراز امیدواری می‌کنند ظرفیت تولید نفت ایران تا 5 سال آیندهبه 5 میلیون بشکه در روز افزایش یابد.

در این بین گفته می‌شود عدم سرمایه گذاری در توسعه میادین نفتی و تزریق گاز به میادین طی سال‌های گذشته لطمات زیادی را به نفت ایران وارد کرده است که جبران آن کمی دشوار خواهد بود.

براساس گزارش موسسه ژاپنی، سهم کشورهای خاورمیانه در تامین نفت دنیا تا سال 2035 میلادی روزانه 20 میلیون بشکه است که در بین کشورهای این منطقه هم اکنون سوریه، قطر، یمن و عمان از تولید و حجم ذخایر شکننده نفت برخوردار هستند، از این رو ایران، عربستان، عراق، کویت و امارات متحده عربی بازیگران اصلی نفت خام در منطقه خاورمیانه تا 25 ساله آینده خواهند بود. براین اساس تا سال 2020 میلادی میزان مصرف آمریکا به 20 میلیون بشکه در روز افزایش می‌یابد اما همزمان تولید نفت این کشور 4.3 میلیون بشکه کاهش خواهد یافت از این رو آمریکایی‌ها باید 70 درصد نفت مورد نیاز خود را با واردات از سایر کشورها و به ویژه عربستان تامین کنند.

به گفته مقدم این آمارها نشان می‌دهد که با توجه به اینکه تا 9 سال آینده بخش عمده نفت آمریکا توسط عربستان تامین خواهد شد نقش ایران و عرق در تامین انرژی سایر مصرف کنندگان بزرگ دنیا حیاتی تر می‌شود.

همچنین بر اساس گزارش سال 2010 میلادی موسسات ژاپنی، در منطقه شرق آسیا چین تا سال 2035 میلادی نقشی محوری در مصرف انرژی دنیا ایفا می‌کند. از سوی دیگر کشورهای بزرگ مصرف کننده انرژی با در نظر گرفتن معیارهای مختلفی همچون مسائل زیست محیطی، نظارت بر انتشار کربن، تغییر و تحولات اساسی در سبد سوختی خود انجام داده اند. از دیگر معیارهای تعیین مصرف انرژی در کشورها تا سال 2030 و 2035 میلادی موضوع قیمت جهانی انرژی‌های مختلف فسیلی و به ویژه نفت خام است، به طوری که بر اساس این گزارشها تا سال 2025 میلادی قیمت اسمی برای نفت خام در بازارهای جهانی 94 دلار در نظر گرفته شده که به نظر می‌رسد این قیمت تا سال 2035 میلادی تا سقف 200 دلار به ازای هر بشکه نیز افزایش یابد.

این در حالی است که طبق آخرین برآوردهای صورت گرفته از سوی آژانس بین المللی انرژی، میانگین قیمت واردات نفت خام احتمالا از بشکه‌ای 77 دلار در سال جاری میلادی، با حدود 10 دلار (13 درصد) رشد به بشکه‌ای 86 دلار در سال 2015 خواهد رسید.
در جدیدترین گزارش آژانس بین المللی انرژی درباره دورنمای میان مدت بازارهای نفت و گاز آمده است: در کوتاه مدت و بلند مدت، مسایل اقتصاد جهانی، به ویژه مشکلات مالی اتحادیه اروپا و فعالیت‌های بازارهای مالی، بیشترین تأثیر را در بی ثباتی بازار نفت خواهند داشت.

با این همه، بنا به اعلام آژانس بین المللی انرژی، این عامل‌ها چیزی از اهمیت همیشگی عامل عرضه و تقاضا در بازار نفت کم نمی‌کند.

مردم سالاری:تهدید یا فرصت

«تهدید یا فرصت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم دکتر رضا جلالی است که در آن می‌خوانید؛اوباما رئیس جمهور آمریکا در هفته ای که گذشت با امضای خود بر تحریم فراگیر ایران به ادعای خود قلب برنامه ای هسته ای ایران را هدف قرار داد و اتحادیه اروپا نیز از آن حمایت کرد. در پی چهارمین تحریم ضد ایرانی از سوی شورای امنیت، مجلس سنای آمریکا از 100 عضو با 99 رای  و مجلس نمایندگان (کنگره آمریکا) با 408 رای به تحریم فراگیر هسته ای ایران رای مثبت دادند و اوبا ما نیز با امضای خود مهر تاییدی بر این آرا زد.

نگارنده این سطور در 8 سال گذشته در دوران حاکمیت اصلا ح طلبان در سلسله یادداشت ها و سرمقاله های روزنامه مردم سالا ری تحت عناوین دست یابی ایران به انرژی اتمی، رهایی از بن بست  یا تداوم تهدید در تذکرات مکتوبی به دولتمردان وقت جمهوری اسلا می ایران اخطار کرد که اگر فرصت های مغتنم راجع به پرونده جنجالی هسته ای ایران را قدر ندانیم، به مرور زمان تبدیل به تهدیدات فراگیر علیه منافع ایران خواهد بود.

اکنون که هنوز فصلی از دهمین بازنگری NPT، معاهده منع  گسترش سلا ح های هسته ای و تسلیحا ت  غیر متعارف از طرف نمایندگان سیاسی، دستگاه های دیپلماسی جهان  در مقر دائمی سازمانملل متحد، سپری نشده است، ...

ضرباهنگ معکوس از دست رفتن برخی فرصت های مغتنمی موجب شد تا بار دیگر ائتلا ف 1+5 با میدان داری دستگاه سیاست خارجی آمریکا بر طبل قلدرمابی بکوبد.اکنون نوک فلش دارندگان حق وتو فشار خویش را بر روی مردم حق طلب و عدالتجوی ایران اسلا می متمرکز کرده اند.لذا همگان بایستی توجه خاص خویش را بر حفظ عزت و کرامت انسانی و اسلا می مردم شریف ایران متمرکز کنیم و در مقابل تهدیدات قدرت های زورمدار غربی به منظور حفظ منافع ملی جمهوری اسلا می بازیرکی و هوشیاری مصداق حدیث شریف مولا ی متقیان حضرت علی(ع) باشیم که فرمودند: (المومن کیس) مومن زیرک و باهوش است.
مگر نمی توان اختلا فات داخلی را در شرا یط تهدیدهای بیگانگان به فراموشی سپرد.

کیهان:آیا انقلاب فرزندان خود را می خورد ؟!

«آیا انقلاب فرزندان خود را می خورد؟!»عنوان یادداشت روز روزناممه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛

1- صبح دیروز خبرنگار هفته نامه آمریکایی «نیویورکر» که برای مصاحبه به کیهان آمده بود، با اشاره به سوابق انقلابی برخی از عوامل فتنه - یا به قول او چالش-88 و طرد آنها از صحنه نظام جمهوری اسلامی ایران، پرسید؛ آیا نباید با فرانتس فانون هم عقیده بود که می گفت؛ «انقلاب ها فرزندان خود را می بلعند»؟! و توضیح داد در گفت وگو با یکی از طرفداران مطرح و شناخته شده «جنبش سبز»!! متوجه شده است که آنها چنین عقیده ای دارند!

پاسخ این سؤال مراجعه به یک «معیار» بود، معیاری منطقی و خالی از ابهام که در قالب پرسشی از ایشان مطرح گردید و آن پرسش این که؛ کدامیک از دو سوی ماجرا بر آموزه های انقلاب اصرار می ورزیدند و کدامیک نسخه ای دیگر و متفاوت با ارزش های انقلاب در دست گرفته و به میدان آورده بودند؟ جان لی آندرسن که خبرنگاری کهنه کار است و کتاب «زندگی انقلابی چه گوارا» از وی به فارسی ترجمه شده است گفت؛ انکار نمی کنم که طرفداران جنبش سبز(!) و رهبران آنها دیدگاهی متفاوت و در پاره ای از موارد، متضاد با دیدگاه اعلام شده امام خمینی]ره[ را دنبال می کردند و آیت الله خامنه ای روی نظرات امام خمینی تاکید می ورزید. به ایشان گفته شد؛ اگرچه نظر فرانتس فانون درباره سرنوشت برخی از انقلاب ها، نظیر انقلاب الجزایر و یا شماری از جنبش های به ثمر نشسته مردمی صحت دارد ولی در ایران اسلامی، انقلاب فرزندان خود را نخورده و نمی خورد، بلکه فرزندان ناخلف انقلاب و یا منافقان نفوذ کرده در آن را تصفیه می کند و کنار می گذارد.

2- این روزها برخی از عوامل فتنه که در سال های نه چندان دور، اردونشین انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن بوده اند و در پی خروج از بستر اسلام و انقلاب و ایفای نقش ستون پنجم دشمن، از سوی توده های عظیم مردم طرد شده اند، ترجیع بند «انقلاب فرزندان خود را می خورد»! بر زبان و قلم گرفته و ساز فریب دیگری را ساز کرده اند. این ساز بدصدا در حالی نواخته می شود که تعدادی از فتنه گران، اگرچه در گذشته با تظاهر به انقلابی گری و یا به واقع، در شمار وفاداران اسلام و انقلاب شمارش می شده اند ولی در جریان فتنه 88 نه فقط از بستر انقلاب بیرون رفته اند، بلکه آشکارا با دشنه های آخته و پنهان کرده در آستین نفاق و به نمایندگی بی پرده و بی نقاب از سوی مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس، علیه اسلام، انقلاب، نظام، امام (ره) و مردم مظلوم و نجیب وطن خویش شوریده اند، که بهتر است گفته شود علیه مردم وطن قبلی خویش، زیرا وطن کنونی آنها بدون کمترین تردیدی، واشنگتن، لندن و تل آویو است.

آیا کسانی که آشکارا به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) اهانت می کنند، وجود مبارک حضرت صاحب الزمان(عج) را نفی می کنند، بدترین اهانت ها را به امام راحل(ره) روا می دارند، به نفع آمریکا شعار می دهند، در حمایت از اسرائیل یقه می درند، مسجد را به آتش می کشند، اسلام را متعلق به 1400سال قبل می دانند، با اسلحه سرد و گرم به مردم کوچه و بازار حمله می کنند، قلب بسیجی را می درند، فلان خانم رهگذر را تنها به خاطر آن که چادر بر سر دارد زیر ضربات مشت و لگد می گیرند، آن مرد عابر را به این علت که دارای محاسن است و جای مهر بر پیشانی دارد از اتومبیل پیاده کرده و پیش چشمان وحشت زده و نگران همسر و دختر خردسالش به قتل می رسانند، حداقل دوبار با جرج سوروس صهیونیست ملاقات کرده و برای فتنه انگیزی دستور می گیرند، آقای ابطحی را برای گدایی نزد پادشاه عربستان، امیر امارات و... می فرستند و قول می دهند که کمک های مالی آنان را به هدر نمی دهند و هنگامی که آقای ابطحی گزارش پول های دریافتی را ارائه می کند، آقای «ص-خ» مشاور یکی از سران فتنه به طعنه می گوید «این که چیزی نیست، باید لیست مبالغ دریافتی ما از کشورهای غربی را ببینی»! و... در یک کلمه، آیا کسانی که نتانیاهو، رئیس رژیم صهیونیستی آنها را «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» می داند، فرزندان انقلاب هستند؟! کسانی که سران و برخی از عوامل اصلی فتنه را تنها به این علت که روزی به سالوس و یا به واقع در اردوگاه انقلاب بوده اند، فرزندان انقلاب می دانند و باطرد آنان از سوی مردم، برای آنها مرثیه «انقلاب فرزندان خود را می خورد»! سرمی دهند! و...، باید توضیح بدهند که درباره شمر و یزید و معاویه و حجاج بن یوسف و عمر سعد چه عقیده ای دارند؟! و آیا مقابله حضرت امیر(ع) امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با این جرثومه های فساد و تباهی را مصداق طرد فرزندان انقلاب می دانند؟!

3- نظریه فرانتس فانون، نظریه پرداز سیاهپوست فرانسوی و حامی انقلاب الجزایر درباره برخی از انقلاب ها، نظیر انقلاب مارکسیستی اکتبر 1917 روسیه تزاری که منجر به تشکیل شوروی سابق شد، می تواند صحت داشته باشد. اما در انقلاب اکتبر 1917- اگر بتوان نام آن را انقلاب گذاشت- نسخه انقلاب یعنی مارکسیسم اولا؛ برای توده های مردم شناخته شده نبود و ثانیا؛ این نسخه فقط در دست حاکمان بود که به میل خود آن را تفسیر و تعریف می کردند. مثلا در چالش و درگیری میان تروتسکی- فرمانده ارتش سرخ و عضو برجسته دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی- با استالین در دهه 1920 که به تبعید تروتسکی به مکزیک و نهایتا ترور وی در سال 1940 انجامید، هر دو طرف مدعی مارکسیسم واقعی بودند و هیچکس نمی دانست و هنوز هم نمی داند که کدامیک از آن دو پیرو واقعی مارکسیسم بوده اند و... چرا که مارکسیسم برای مردم و بسیاری از صاحب منصبان شوروی سابق ناشناخته و در متن خود نیز یک ایدئولوژی مواج و فاقد معیار و ملاک تعریف شده بود، بنابراین در صورتی هم که کسانی به مارکسیسم اعتقاد واقعی داشتند، نسخه تعریف شده‌ای از آن در اختیار نداشتند تا درباره آن ماجرا و ماجراهای مشابه دیگر به قضاوت بنشینند و نتیجه بگیرند که استالین علیه مارکسیسم شورش کرده و تروتسکی را حذف می کند یا تروتسکی از بستر مارکسیسم خارج شده است؟! دکترین «راه رشد غیرسرمایه داری» خروشچف مارکسیستی است یا گلاس نوست گورباچف؟! و...

در انقلاب اسلامی اما، «نسخه انقلاب» قبل از وقوع آن در میان مردم بوده و آموزه ها و بایدها و نبایدهای آن طی چند صد سال با زندگی ملت های مسلمان و از جمله ملت مسلمان ایران آمیخته و عجین بوده است. صدها هزار دانشمند علوم اسلامی در هزاران حوزه علمیه و مراکز دیگر دینی، ابعاد این نسخه را با تکیه بر اصول و ملاک های تعریف شده و غیرقابل تحریف-وحی- به بحث و فحص نشسته و برای مردم بازگو کرده اند و... بنابراین وقتی کسانی از بستر انقلاب اسلامی خارج می شوند به آسانی برای توده های مردم قابل شناسایی هستند و چنانچه در پی خروج از بستر انقلاب علیه آن به مقابله برخیزند- مانند سران فتنه 88- از سوی مردم مسلمان طرد شده و از عرصه انقلاب جارو می شوند که شدند.

وقتی امام راحل ما(ره) از نجف یا پاریس پیام می دادند و خطاب به ملت می فرمودند، «خداوند شهدای شما را با شهدای بدر و احد و حنین و کربلا محشور فرماید»، مردم به قول استاد شهید آیت الله مطهری گمشده خویش را در این پیام پیدا می کردند. مردم احد و بدر و حنین را می شناختند، بیش از هزار و چند صد سال بر مظلومیت شهدای کربلا گریسته بودند و از ژرفای دل «یا لیتنی کنت معکم... ای کاش در کنار شما بودم» گفته بودند و...
4- چند روز قبل یکی از آقایان در دیدار جمعی از زندانیان سیاسی رژیم طاغوت، ضمن تجلیل از آنان- که برخی از آنها به حق قابل تقدیر هستند- گفته بود؛ «جامعه ای که از زبان صادق ترین افراد دوران مبارزه سخنی نشنود و به گوش نگیرد و به آنها روی ترش کند، مجبور می شود تجربیات تلخ گذشته را دوباره تجربه کند» این سخن در جای خود و به طور مطلق، سخن حقی است ولی چنانچه اشاره ایشان به سران و عوامل فتنه 88 باشد- که ظاهراً هست- با کمال تأسف باید گفت؛ «کلمه» حقی است که به قول حضرت امیر علیه السلام، از آن اراده باطل شده است! چرا که، به گفته حکیمانه حضرت امام(ره)، میزان حال فعلی افراد است و باز هم به فرمایش مولای متقیان(ع) باید افراد را با معیار «حق» سنجید و نه «حق» را با میزان افراد بنابراین ابتدایی ترین کار که معتبرترین معیار نیز خواهد بود، آن است که فتنه گران- اگر هم به فرض برخی از آنان در دورانی فرزند انقلاب بوده اند- امروزه چه بر زبان و قلم و قدم دارند؟ آیا کسانی که در بند دوم این نوشته به برخی از مواضع و عملکرد خصمانه آنها علیه اسلام و انقلاب و امام و... اشاره شد، «زبان صادق»!! در کام دارند؟! و بینش و منش آنها علیه تمامی ارزش های شناخته شده انقلاب و توصیه آنان به نوکری برای آمریکا و اسرائیل و انگلیس و دست کشیدن از اسلام ناب محمدی(ص) قابل شنیدن است و اگر جامعه ای به آنها «روی ترش»! کند قابل ملامت خواهد بود؟!

ایشان در جای دیگری از همان دیدار، گفته اند «سال هایی که خمینی گفتن پلو نداشت، بلکه چوب داشت تنها کسانی آمدند که حق گو بودند، امروز امام، امام کردن برای بسیاری منافع دارد».

این سخن نیز در کلیت آن قابل قبول و ارزشمند است، اما مصداق مورد نظر ایشان با «حق»، «راه امام» و واقعیت های آشکار این روزها نه فقط متفاوت بلکه در تضاد کامل است و باید عرض کرد، فقط نیم نگاهی به میدان بیندازید! چه می بینید؟! آیا توده های فداکار مردم به خاطر دفاع از اسلام و انقلاب و امام(ره)، سختی های تحمیل شده از سوی قدرت های استکباری را تحمل می کنند و خم به ابرو نمی آورند یا فتنه گران که به خاطر مقابله با آموزه های امام(ره) و دشمنی با ارزش های اسلامی و انقلابی تحت الحمایه آشکار و بی پرده آمریکا، انگلیس، اسرائیل، اتحادیه اروپا، شیوخ عیاش عرب، بهایی ها، منافقین، سلطنت طلب ها، کلان سرمایه داران، و... قرار دارند؟! دیگ پلوی سفارت انگلیس که امروزه به چک پول های کلان، کمک های مالی میلیاردی، حمایت های تدارکاتی و سیاسی و تبلیغاتی و صدها امکان مادی دیگر از سوی قدرت های استکباری تبدیل شده است، برای مردم فداکار و پیروان امام راحل(ره) روی اجاق است یا برای فتنه گران؟! و... این قصه، سر دراز دارد.

وطن امروز:سرمشقی برای مدیران میانی

«سرمشقی برای مدیران میانی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی وطن امروز به قلم امیر حسین شریفی است که در آن می‌خوانید؛

1- اصلی‌ترین نکته‌ای که پس از نشست صمیمانه دست‌اندرکاران رسانه ملی با رهبر معظم انقلاب برای من جالب توجه بود اشراف کامل ایشان بر حوزه فرهنگ و بویژه مجموعه‌سازی در مدیوم تلویزیونی بود. ایشان با دقت و توجه کامل پیرامون جزئی‌ترین مراحل برنامه‌سازی از تولید تا مونتاژ مواردی را متذکر شدند که این نقطه‌‌نظرات برای ما برنامه‌سازان بسیار روشنگر و گره‌گشاست. یکی از مهم‌ترین این موارد هم لزوم انتقاد سازنده به جای نق زدن بود؛ رهنمودی که پایبندی به آن در مسیر تولید برنامه‌های تلویزیونی می‌تواند بسیار راهگشا باشد.

2- در کنار رهنمودهای رهبر انقلاب، اتفاق دیگری که نمی‌توان از کنار آن بی‌توجه عبور کرد منش صمیمانه ایشان در پایان نشست در برخورد با هنرمندان بود؛ رفتاری که شخص بنده را بشدت تحت‌تاثیر قرار داد و این نشست را برای من تبدیل به دیداری فراموش‌نشدنی کرد. این تعامل و سعه‌صدر در شنیدن بی‌واسطه صحبت‌های هنرمندان اتفاقی است که در هیچ جای جهان عین و مانند ندارد و واقعا باید به آن بالید.

3- از دیگر نکات قابل بیان درباره این دیدار، تأثیرگذاری آن بر همکاران و هنرمندان حاضر بود. دوستان و همکاران پس از پایان نشست بشدت تحت‌تاثیر نگاه باز و عمیق ایشان در مسائل مرتبط با حوزه فرهنگ و برنامه‌سازی بودند. به‌عنوان نمونه نکته‌ای که ایشان درباره ادبیات به کار رفته در مجموعه‌های تاریخی موردتوجه قرار دادند در نوع خود نکته‌ای قابل تأمل بود. به‌گونه‌ای که اگر از این پس در نگارش فیلمنامه‌ها به جای ادبیات ثقیل گذشتگان، ادبیات فارسی روان امروز جایگزین شود، تحولی قابل توجه را در برقراری ارتباط میان مخاطبان و این قبیل مجموعه‌ها شاهد خواهیم بود.

4- درباره میزان انطباق عملکرد مدیران با دیدگاه‌های رهبر انقلاب، من معتقدم دیدگاه‌های ایشان نظراتی کاملا روشن و راهگشاست و امیدوارم مدیران هم این دیدگاه‌ها را سرمشق برنامه‌های خود قرار دهند. مسؤولانی که دست‌اندرکار تولید مجموعه‌های تلویزیونی و ثبت فیلمنامه و نظارت بر آنها هستند می‌توانند خط‌مشی خود را با توجه به این دیدگاه‌ها ترسیم کنند و اجازه‌ دهند ما برنامه‌سازان در برنامه‌های تولیدی انتقاد سازنده را بگنجانیم.

ما باید انتقادپذیر باشیم و مثلا اگر پلیس یا قاضی خطا کرد به آن انتقاد کنیم البته به شرط آنکه به تعبیر رهبر انقلاب نق نزنیم و بیشتر بر نقد سالم متمرکز شویم. درباره خط قرمزها هم به همین گونه نباید فراموش کنیم که ما هر یک خط قرمز‌های انسانی، دینی و ملی را می‌شناسیم و پایبندی‌هایمان اجازه عبور از این خطوط را نمی‌دهد. پس چه بهتر که با اعتماد متقابل زمینه تولید آثار انتقادی را هم فراهم بیاوریم.

5- به‌عنوان نکته پایانی لازم است این دیدار را سرمشقی برای مدیران میانی فرهنگ قرار دهیم و از همین معبر از ایشان بخواهیم در اتاق‌هایشان را به روی هنرمندان باز کنند. آقای ضرغامی هم چندی پیش بر این نکته تأکید کردند و از مدیران سازمان خواستند در اتاق‌هایشان به روی هنرمندان گشوده باشد. امیدواریم مدیران سازمان هم این قبیل نشست‌ها را در برنامه کاری خود بگنجانند تا در تعامل مستقیم میان ایشان و هنرمندان زمینه نیل به اهداف فرهنگی مشترک را فراهم بیاوریم.
 
جمهوری اسلامی:منشأ اصلی بن بست سیاسی عراق

«منشأ اصلی بن بست سیاسی عراق»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛هفته آینده، مهلت مقرر برای تشکیل جلسه مجلس جدید عراق جهت تعیین رئیس‌جمهور و ریاست مجلس به پایان می‌رسد درحالی که اختلافات عمیق میان گروه‌های سیاسی این کشور همچنان ادامه دارد و بن بست تشکیل دولت جدید پس از گذشت نزدیک به چهار ماه از انتخابات، همچنان لاینحل مانده است.

دو روز پیش آیت‌الله سیستانی بار دیگر بر تسریع در تشکیل دولت تاکید کرد و از جناح‌های سیاسی خواست براساس مفاد قانون اساسی به یک دید مشترک برسند. آیت‌الله سیستانی بار دیگر نسبت به تبعات تأخیر در تشکیل دولت هشدار داد.

روز جمعه نیز سید عمار حکیم رئیس مجلس اعلای اسلامی عراق از گروههای سیاسی خواست در راه تشکیل دولت جدید از خود انعطاف نشان دهند.

23 تیر ماه، یعنی چهارشنبه هفته آینده مهلت قانونی برای تشکیل جلسه رسمی مجلس عراق و تعیین رئیس مجلس، رئیس‌جمهور و دو معاون وی به پایان می‌رسد و مجلس موظف است در آن جلسه بدون هیچ تأخیری به این وظیفه قانونی خود عمل کند.

مهمترین مانع بر سر اتحاد و تشکیل دولت جدید، اختلاف نظر گروهها در تعیین نخست‌وزیر است. این اختلاف از یکسو میان گروه "العراقیه" و ائتلاف "اتحاد ملی" است و از سوی دیگر، در درون ائتلاف (اتحاد ملی) نیز که اخیراً از بهم پیوستن دو جناح شیعی "دولت قانون" به رهبری نوری مالکی و "ائتلاف ملی" به رهبری سید عمار حکیم ایجاد شده است نیز درباره معرفی نخست‌وزیر اختلاف وجود دارد.

گروه العراقیه با تکیه بر نتیجه انتخابات و کسب 91 کرسی در مجلس، که دو کرسی بالاتر از "دولت قانون" می‌باشد مدعی است حق تشکیل دولت را دارد. این گروه که در جریان انتخابات از حمایت‌های گسترده مالی و سیاسی خارجی به ویژه آمریکا و عربستان برخوردار بود اکنون نیز با استفاده از این حمایت‌ها درصدد است حرف خود را به کرسی بنشاند.

جناح مقابل این جریان یعنی فراکسیون شیعیان در ائتلاف ملی هم اکنون 159 کرسی را در اختیار دارد و باتوجه به این مسئله، ادعای العراقیه فاقد توجیه منطقی است.
حتی اگر این مبنا و قاعده کاملاً آشکار مد نظر قرار نگیرد و امکان تشکیل دولت جدید به ائتلاف "العراقیه" واگذار شود، این جریان عملاً قادر به فراهم ساختن کرسی‌های لازم برای رسیدن به حدنصاب یعنی 163 کرسی نمی‌باشد و به خودی خود حق تشکیل دولت از آن سلب می‌شود. این واقعیتی است که گروه العراقیه باید به آن گردن نهد و بیش از این در راه تشکیل دولت و ایجاد زمینه ثبات و آرامش در عراق مانع تراشی و سنگ اندازی نکند. روشن است که پافشاری ائتلاف العراقیه برای اینست که اگر نتواند ریاست دولت را نصیب خود کند لااقل وزارتخانه‌های کلیدی را در اختیار بگیرد.

هفته جاری 35 نماینده مجلس نمایندگان آمریکا طی نامه‌ای به نوری مالکی نخست‌وزیر عراق، از وی خواستند با جناح العراقیه و رهبر آن یعنی ایاد علاوی در تشکیل دولت جدید عراق "همکاری" کند. این نمایندگان در لحنی تهدیدآمیز به مالکی هشدار دادند اصرار جناح شیعیان برای آنچه آنها "تشکیل دولت طایفه‌ای و قومی" نام نهادند، بر آینده روابط واشنگتن و بغداد تأثیر خواهد گذاشت.

این، تازه‌ترین مداخله آمریکایی‌ها در امور عراق است. هر چند آمریکایی‌ها بارها مدعی شده‌اند در امور داخلی عراق و به ویژه روند تشکیل دولت دخالت نمی‌کنند، اما واقعیت اینست که مداخلات خارجی به ویژه، دخالت‌های آشکار و پنهان آمریکا علت عمده مشکلات سیاسی عراق به شمار می‌رود که همچنان ادامه دارد.

آمریکائی‌ها از همان بدو حضور غیرقانونی شان در عراق به انحای گوناگون در امور داخلی این کشور دخالت داشته‌اند که به طور اجمال می‌توان به تلاش آنها در تغییر نتیجه انتخابات اول عراق در سال 1384 که منجر به این شد که شیعیان اکثریت لازم برای تشکیل دولت مستقل را از دست بدهند، همچنین تلاش برای نفوذ عناصر مورد وثوق واشنگتن در پست‌های حساس وزارتی و تلاش برای نفوذ دادن 500 نامزد وابسته به حزب بعث در انتخابات مجلس دوم عراق اشاره کرد.

پس از آنکه آمریکایی‌ها از توطئه جای دادن عناصر بعث، در مجلس عراق، به دلیل ایستادگی جناح شیعه، ناکام ماندند اکنون تلاش آنها معطوف به این است که برای جناح العراقیه در مجلس، موقعیت ممتازی را فراهم آورند به گونه‌ای که این جناح ابتکار عمل را در اختیار داشته باشد. آمریکائی‌ها در پیگیری این طرح خود فشارهای زیادی را به دولت نوری مالکی و جناح شیعه وارد می‌سازند و حتی برخی مقامات آمریکایی تهدید کرده‌اند درصورت عدم تحقق این خواسته ها، ممکن است خروج نیروهای آمریکایی از عراق ملغی شود.

در این میان نقش عربستان را نیز در پیچیده‌تر شدن گره سیاسی عراق و بن بست موجود نباید نادیده گرفت. سعودی‌ها از همان ابتدای تشکیل دولت عراق، به دلیل ماهیت شیعی آن، با این دولت سر ناسازگاری داشته‌اند به گونه‌ای که پس از گذشت 8 سال به بهانه فقدان امنیت هنوز در این کشور سفارتخانه دایر نکرده اند، درحالی که ریاض در بسیاری از کشورهایی که وضع امنیتی شان بسیار بدتر از بغداد است سفارتخانه دارد و در آنها کاملاً فعال است، البته عدم وجود سفارتخانه ریاض در بغداد به مفهوم عدم حضور آن‌ها در عراق نمی‌باشد و عناصر نفوذی عربستان در عراق کاملاً فعالند.

به گفته مقامات عراقی که بارها و در مناسبت‌های مختلف اظهار کرده اند، محافل دولتی و مذهبی عربستان نقش موثری در بحران عراق داشته و دارند و حتی برخی مقامات عراقی، محافلی در عربستان را پشتوانه بخش عمده‌ای از ناآرامی‌ها و عملیات تروریستی شورشیان در عراق دانسته‌اند. هر چند اختلافات درون جناحی در عراق به خصوص در داخل ائتلاف ملی شیعیان، در تداوم بحران سیاسی عراق موثر می‌باشد ولی قطعاً عامل اصلی مصائب سیاسی عراق، همان مداخلات خارجی و در رأس آنها آمریکا می‌باشد و تا زمانی که این مداخلات غیرقانونی ادامه دارد نمی‌توان انتظار بهبود و دگرگونی عمده در صحنه سیاسی عراق داشت.

در این میان آنچه می‌تواند تا حدودی در راه رسیدن عراق به صلح و ثبات امیدواری ایجاد کند اتحاد و کنار گذاشتن اختلافات در داخل جناح شیعیان عراق می‌باشد که متأسفانه با توجه به شواهد موجود، اکنون اوضاع در این مسیر پیش نمی‌رود. جناح سید عمار حکیم و نوری مالکی که با ائتلاف اخیر خود بخشی از اشتباه بزرگ قبل از انتخابات، یعنی جدائی و چند دستگی را جبران کردند، باید هرچه سریع‌تر به وحدت موضع در مورد تشکیل دولت نیز برسند و فرصت را از دست رقیب و همینطور دخالت‌های خارجی یگیرند.  

آرمان:فوتبال و سیاست

«فوتبال و سیاست»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم جاوید قربان اوغلی  است که در آن می‌خوانید؛ مسئله فوتبال غیر از ماهیت وزشی‌اش، خود به خود ماهیتی سیاسی هم دارد. مسابقات فوتبال که بین کشورها در تورنومنت‌های مختلف اروپایی، اسیایی، جهانی و المپیک برگزار می‌شود، خود به خود ابعاد سیاسی هم پبدا می‌کند، مخصوصا چنانچه  پیشینه

و موضوعی سیاسی هم بین کشورهایی که با هم بازی می‌کنند وجود داشته باشد. به طور مثال می‌توان به بازی ایران امریکا در جام جهانی 1998 فرانسه اشاره کرد. بازی ایران و امریکا به عنوان دو کشوری که سیاست‌های متقابل و رودررو دارند و در حالت ستیز سیاسی با همدیگر هستند واقعا در کانون توجه دنیا قرار گرفت چه از طرف آنها و چه از طرف ما. پیروزی ما بر امریکا موجی از شادی را در اردوگاه طرفداران ایران و یا مخالفین امریکا ایجاد کرد.

کره شمالی مثال دیگری است که می‌شود به آن اشاره کرد. این کشور تلاش زیادی انجام داد که بتواند یکی از تورنمنت‌های بزرگ اعم از جام جهانی یا المپیک را میزبانی کند ولی به دلایلی سیاسی چنین اتفاقی روی نداد و در حقیقت چنین امکانی را به آنها نداند. موضوع بعدی که ابعاد ورزشى دارد ولى لزوما در دایره فوتبال هم نیست استفاده از ورزش در پیشبرد اهداف دیپلماتیک است.

سیاستى که آمریکایى‌ها در دوران جنگ سرد در قبال چین به کار بردند که بعدها به دیپلماسی پینگ پنگ معروف شد. این مثال‌ها نشان دهنده تاثیرات متقابل ورزش و سیاست بر همدیگر است. نکته دیگر در روابط متقابل ورزش و سیاست؛ اعتبار و جایگاه کشورها در جهان با استفاده از تورنمنت‌هاى ورزشى است. براى هر کشورى برخورداری از یک جایگاه برجسته در صحنه بین‌المللی یکی از مولفه‌های اصلی سیاست خارجی است.

برای کشوری که می‌خواهد در جهان به عنوان کشوری تاثیرگذار، نقش آفرین و کشوری که در سیاست‌های جهانی جایگاهی برایش تعریف شود و یا نقشی را ایفا کند مطرح شود، به دست آوردن این مولفه می تواند اعتبار آن کشور را در دنیا ارتقا بخشد، قدرت چانه‌زنی آن کشور را بالا برد و آن کشور را هم تراز و هم وزن کشورهای مطرح دنیا کند. این موضوع در مورد همه این کشورها صدق می‌کند و فرقی هم نمی‌کند که آفریقایی، آسیایی یا امریکای جنوبی یا کشورهای خاورمیانه باشند.

برگزاری جام جهانی به عنوان یک تورنمنت بسیارمهم بین‌المللی، در یک کشور پیامش این است که کشور میزبان:  اولا: شرایط، ضوابط واستانداردهای جهانی که مورد نظر فیفاست را به دست آورده است. به هیچ وجه امکان ندارد که فیفا با میزبانی کشوری که دارای چنین شرایط و استاندارادهایی نیست موافقت کند. به خاطر اینکه در کنار آبروی آن کشور آبروی فیفا به عنوان مسئول اصلی ورزش فوتبال دنیا مطرح است. ثانیا: تصمیم فیفا در این مورد صرفا یک تصمیم ورزشی نیست بلکه تصمیم سیاسی هم هست. به این معنا که حتى  کشورى که استانداردهای ورزشی را داشته باشد ممکن است به لحاظ سیاسی دارای شرایط سیاسی مورد نظر خواست جهانی نباشد. به تعبیر دیگر اعطاى این امتیاز به کشورها در کنار استاندارهاى ورزشى، تصمیم سیاسى هم در آن دخیل است. مصداق این مساله موضوع کره شمالی است.

این کشور اگر تمام استادیوم‌هایش را هم با بالاترین استانداردهای دنیا می‌ساخت و همه محل‌ها و اماکن اقامتی‌اش را هم آماده می‌کرد، همه ساختارها و زیر ساختارها را هم فراهم می‌کرد، این میزبانی را مشخصا به دلیل شرایط سیاسی به کره شمالی نمی دادند.

نکته بعد برخوردارى از ثبات سیاسی و اجتماعی و مقبولیت جهانى است. هیچ کشوری مخصوصا کشورهای بزرگ دنیا ورزشکاران، روسا و مقام‌های عالی رتبه خود را به کشوری که مقبولیت بین‌المللی ندارد، نمی‌فرستد. پس این کشور مورد پذیرش جامعه جهانی است و مقبولیت بین‌المللی دارد. این موارد از تاثیرات متقابل ورزش و سیاست خارجی است که  بر همدیگر اثرگذار هستند.

آفریقای جنوبی قدرتمندترین اقتصاد بین 54 کشور افریقایی است. کشوری است که از ثبات سیاسی بسیار بالایی برخوردار است. کشوری است کاملا دمکراتیک مطابق با الگوها، روابط و ضوابط و شرایط دمکراسی در دنیا، پارلمان بسیار نیرومندی دارد، حزبی که در آن حاکم هست از سیاه پوستانی‌ است که دویست تا سیصد سال از حقوقشان محروم شده بودند و این حزب انها را رهبری می‌کند. از زیرساختهای بسیار قدرتمندی در مسئله مواصلاتی و ارتباطات برخوردار است، سیستم مالی و پولی بسیار پیشرفته و تحت کنترلی دارد و جاذبه های گردشگری فوق العاده زیبایی دارد. 

به نظر من برگزاری این جام در کنار این فاکتورها و مولفه‌ها یعنی اقتصاد نیرومند، دمکراسی و جاذبه‌های بسیار بزرگ برای سرمایه‌گذاری مکملی است که می‌تواند در آینده باعث رشد و شکوفایی بیشتر اقتصاد آفریقای جنوبی از طریق سرازیر شدن سرمایه‌های خارجی به این کشور شود. البته سرمایه‌گذاری خارجی در افریقای جنوبی در حال حاضر هم رقم بسیار بالایی هست و یکی از کشورهایی است که در جذب سرمایه کشور مطرحی هست. 

ثبات پولی و زیرساخت‌های مربوط به آن به نظر من نکته‌ای دیگری است. هزینه‌هایی که آفریقای جنوبی برای برگزاری این تورنمنت و برای فراهم کردن زیرساخت‌ها انجام داده و البته بخشی از طریق سرمایه‌گذاری‌های خارجی و بخشی هم از سرمایه‌های ملی آفریقا بوده است، سرمایه اى ماندگار براى این کشور است و بر این باورم که هزینه‌هاى انجام شده در مقایسه با اعتبار سیاسى که این کشور بدست آورد ناچیز است.

به نظر من جام جهانی فرصت بسیار مناسبی را برای نشان دادن توانمندی‌های آفریقای جنوبی برای سرمایه‌گذاری بیشتر و توسعه اقتصادی خودش در دنیا فراهم می کند و می شود آینده اقتصاد آفریقای جنوبی را در پرتو برگزاری این جام امیدوارکننده دانست و البته باید امیدوار بود که افریقای جنوبی بتواند از فرصت جام جهانی برای جذب سرمایه‌های بیشتر، تکنولوژی بیشتر و همکاری‌های بین‌المللی بیشتر استفاده کند. برگزاری جام جهانی امتیاز برزگی است ‌ در درجه اول برای آفریقای جنوبی و دروهله بعد قاره آفریقا.

ولی اعتقاد من این است که اگر میزبانی این جام به آفریقای جنوبی داده شده است، غیر از مولفه‌ها و مشخصه‌هایی که در مورد آفریقای جنوبی ذکر شد، یک مسئله بسیار پررنگ‌تر است و آن هم وجود شخصیتی همچون نلسون ماندلاست شخصیتى کاریزماتیک براى مردم این کشور و قاره آفریقا و بلکه جهان. برخوردار از مقبولیت بین‌المللی بسیار بالا، برنده جایزه صلح نوبل، که در 92 سالگی یک شخصیت مورد احترام بین‌المللی است.
 
آفرینش:اینترنت،فرصتی برای رشد

اینترنت،فرصتی برای رشد»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛اینترنت را می توان جام جم  هزاره جدید نامید . جام جمی که امروزه پیوندی ناگسستنی با اقتصاد،سیاست ،فرهنگ و بطور کلی تمام شئونات زندگی بشری یافته و کشورها می کوشند تا در پرتو بکارگیری مناسب تر از آن به اهداف مختلف خود دست یابند. در این راستا در واقع اینترنت نقش بنیادین و اساسی در توسعه و پیشرفت هر کشوری دارد.

همین اهمیت  بنیادین است که باعث شده است امروزه کشورهای در حال توسعه، عقب مانده و پیشرفته روز به روز توجه جدی تری به فرصت های استفاده از اینترنت داشته باشند  و در کنار آن با کاهش هزینه ها،کاهش ترافیک ،صرفه جویی در وقت و زمان، توجهی اساسی  به مباحثی همچون تجارت الکترونیک ،آموزشی الکترونیک، دولت الکترونیک و ده ها   مقوله ی دیگر از این دست داشته باشند.

در این بین کشور ما ایران  نیز هر چند جز» نخستین کشورهایی بود که  در منطقه خاورمیانه  به اهمیت اینترنت پی برد اما واقعیاتی نظیر سرعت اینترنت و ده ها موانع حاشیه ای و جانبی آن به نظر  می رسد ایران را در چند سال اخیر در جایگاه  بسیار نا مناسبی در رتبه های جهانی سرعت اینترنت قرار داده است.

در این راستا در تازه ترین رتبه بندی سرعت اینترنت ،ایران جایگاهی بهتر از 156 از میان 162 کشور مورد بررسی نیافته است.جایگاهی که در واقع کشور ما را در رده های آخر خاورمیانه و بسیار پایین تر از کشورهای عقب مانده و آفریقایی قرار می دهد.واقعیتی که بی شک قابل تامل بسیار است.

به راستی چرا در حالی که نسل جوان مشتاقان بیست و چند میلیونی اینترنت در کشور با مشکلاتی نظیر سرعت های حداقلی و کیلوبایتی از اینترنت استفاده می کنند کشورهای همسایه ما و رقیبان منطقه ای همچون ترکیه چندین برابر از ما جلوترند و در مقیاس جهانی هم سرعت اینترنت در کشورهایی نظیر کره جنوبی و ژاپن 300 تا 500 برابر از کشور ما بیشتر است؟علاوه بر این قیمت اینترنت نیز خود مساله ای دیگر است که هم چنان وجود دارد.یعنی با وجود سرعت های بسیار پایین ،قیمت استفاده از اینترنت دهها برابر کشورهای منطقه ای و جهانی است.قیمتی که به نگاه بسیاری (با وجود اینترنت رایگان در بسیاری از کشورها) ناعادلانه می نماید و عملا باعث ایجاد ده ها مشکل جدی اقتصادی در کشور و ده ها پیامد منفی منجمله افزایش ترافیک در شهرها می شود.

در این حال براستی چرا در کشور ما هنوز می باید بر سر سرعت کیلوبایتی 128 یا 512 برای کاربران خانگی بین مسئولا ن ا ختلاف نظر باشد.سرعتی که از نظر بسیاری کشورها امری شبیه به طنز می نماید.در هر حال آنچه مشخص است اینترنت پیش از آنکه تهدیدی برای توسعه و ترقی کشور باشد فرصتی طلایی است.فرصتی که در کنار آسان تر کردن رشد و توسعه اهدافی نظیر دستیابی به سند چشم انداز را نیز سهل تر خواهد کرد.

دنیای اقتصاد:درس‌های اقتصادی یک مسابقه

«درس‌های اقتصادی یک مسابقه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنان صفت است که در آن می‌خوانید؛فوتبال از ورزش‌های جذاب، هیجان‌انگیز و بسیار پرطرفدار است. مسابقات جام جهانی فوتبال که هر چهار سال یک بار برگزار می‌شود، نقطه اوج هیجان در این ورزش به حساب می‌آید.

این روزها که مسابقات جام‌جهانی در آفریقای جنوبی در حال برگزاری است،‌ میلیون‌ها نفر از شهروندان جهان، با هر رنگ و زبان و نژاد و با تفاوت‌های معنادار به لحاظ موقعیت شغلی و سطح درآمد، بازی‌ها را از جعبه جادویی تماشا می‌کنند. روز گذشته اکثر سایت‌ها و خبرگزاری‌های مهم جهان، خبر حذف آرژانتین به وسیله تیم ملی فوتبال آلمان را به عنوان یک خبر مهم مخابره کرده و تفسیرهای کارشناسان خود را مطرح کردند. شمار قابل توجهی از ایرانیان نیز در روزگذشته برای دقایقی فارغ‌ از مسائل اقتصادی و سیاسی، درباره بازی یادشده بحث و مجادله‌ می‌کردند.

جذابیت و اهمیت فوق‌العاده‌ بازی‌های جام‌جهانی فوتبال، موجب شده است که دولت‌های گوناگون با گرایش‌های سیاسی مختلف، حضور پرقدرت در این بازی‌ها را جدی گرفته و سرمایه‌گذاری لازم را برای حضور در آن انجام می‌دهند. بررسی بازی‌های فوتبال در جام‌جهانی، علاوه بر مسائل ورزشی، نکات قابل توجهی از انواع مدیریت‌ها در کشورهای گوناگون را نیز در معرض دید میلیون‌ها نفر از شهروندان قرار می‌دهد. دقت در رویدادهای جام جهانی فوتبال از جمله بازی‌هایی که این روزها در جریان است، می‌تواند درس‌هایی برای مدیران در حوزه‌های دیگر از جمله اقتصاد داشته باشد.

شاید مقایسه نتایج بازی‌ها با رویدادهای اقتصادی و سیاسی را نتوان یک به یک دانست و آن را همپوشانی کامل تلقی کرد، اما برخی شباهت‌ها نیز قابل توجه است.

مقایسه را می‌توان از بازی بحث‌برانگیز آرژانتین به عنوان نماد کشورهای آمریکای لاتین و آلمان به عنوان نماد کشورهای اروپایی انجام داد. چرا آلمان توانست برخلاف پیش‌بینی بسیاری از علاقه‌مندان فوتبال، یک بازی بزرگ را با نتیجه حیرت‌انگیز به سود خود پایان دهد؟ به نظر می‌رسد، پیروزی آلمان بر آرژانتین - با احتساب یک فرآیند زمانی به طور مثال از جام جهانی 1978 تا امروز- پیروزی عقل و منطق بر احساس و هیجان است. برخی نکات جزئی‌تر قابل ذکر است.

ثبات مدیریت: آرژانتین به عنوان یک تیم بسیار پرمهره که هر کدام از بازیکنانش بیشترین درآمد را از بازی در باشگاه‌های ثروتمند جهان دارند، در برابر بازیکنانی قرار گرفته بودند که به لحاظ شهرت و بازی فردی در سطح پایین‌تری قرار داشتند؛ اما آلمان‌ها از یک سرمربی منطقی و کسی که بر پایه عقل تصمیم می‌گیرد، بهره‌مند بودند؛ در حالی که سرمربی آرژانتین فردی هیجانی و احساسی بود.

یوآخیم لو، سرمربی آلمان، در دوره گذشته جام‌جهانی کمک سرمربی بود و تجربه گرانبهایی از این بازی‌ها را به دست آورده بود؛ اما آرژانتین سرمربی قبلی خود را کنار گذاشت و تجربه‌ها را نادیده گرفت. علاوه بر این، سرمربی آلمان با نگاه عقل‌گرای خود، بازیکنانی را انتخاب کرده بود که وظایف خود را خوب می‌فهمیدند و در بازی موثر بودند؛ در حالی که سرمربی آرژانتین، بازیکنانی را انتخاب کرده بود که با سلیقه او سازگار بودند.
واکنش در برابر بحران: از نکات قابل توجه تیم‌های آلمان و آرژانتین در این دوره از بازی‌ها این بود که آلمان‌ها وقتی در دوره مقدماتی به تیم فوتبال صربستان باختند و احتمال بحران وجود داشت، به سرعت خود را بازسازی کرده و بازی‌ها را بدون اینکه به حاشیه بروند، ادامه دادند. این در حالی است که آرژانتین پس از دریافت گل اول از آلمان در بحران فرو رفت و مدیریت این تیم به جای مدیریت بحران، با تصمیم‌های هیجانی و احساسی، کار را بدتر کرد.

روندهای بلندمدت: مدیریت منطقی، عقلانی و مبتنی بر شناخت دقیق از امکانات ملی، تفاهم برای منافع ملی در میان همه مجریان و مدیران ورزشی و سیاست‌گذاران و شناخت دقیق از ضعف‌ها و کاستی‌های حریفان و استفاده از پدیده‌های مدرن و کارساز در آنالیز توانایی‌های روحی و روانی تیم مقابل از ویژگی‌های آلمان در یک روند بلند مدت است. این رفتار و تصمیم‌گیری موجب شده است، آلمان در جام‌های جهانی فوتبال همواره- به جز استثناهای قابل چشم‌پوشی- جزو 8 تیم برتر باشد و آرژانتین با نوسان‌های عجیب مواجه شود. این تیم احساسی و هیجانی در یک دوره قهرمان می‌شود و در دوره‌های بعدی در دوره مقدماتی یا یک مرحله بالاتر حذف می‌شود.

این نوع مقایسه‌ها را می‌توان ادامه داد و برای اجتناب از طولانی شدن نوشته، از آن عبور کرده و تنها به این نکته آخر بسنده می‌کنیم: آلمان له شده در جنگ دوم جهانی و سوخته در جنگ دو نیم قرن گذشته، با استفاده از عقل و منطق، اقتصاد خود را سامان می‌دهد و در بلندمدت جزو قدرت‌های بزرگ قرار می‌گیرد؛ اما آرژانتین ثروتمند دهه 1930، با نوسان‌های گیج‌کننده در سیاست به کشوری کم‌توان تبدیل می‌شود. از همه چیز می‌توان درس گرفت؛ به شرطی که بخواهیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها