در آستانه سالگرد عملیات طوفان الاقصی و در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
حتی فکرش را هم نمیکردم که روزی همکار چندین سالهام برایم مشکلساز شود. پس چارهای نداشتم که او را از سر راهم بردارم. وینا خوب میدانست که من از لحاظ مالی بشدت در مضیقه هستم و به همین خاطر به پول زیادی احتیاج دارم تا بتوانم دوباره زندگیام را سر و سامان بدهم اما انگار رفاقت چندین ساله ما هیچ معنایی برایش نداشت.
آنقدر سنگدل شده بود که باور نمیکردم در طول مدت طولانی که با او همکار بودهام تا این حد از او شناخت اشتباه پیدا کردهام. میخواستم هر طور که شده به راهی که نیمی از آن را رفته بودم پایان بدهم.
اما راضی کردن وینا کار راحتی نبود. مدام تهدیدم میکرد تا اگر به کار خلافی که میکردم پایان ندهم حتما ماجرا را به رئیسمان لو میدهد و مرا بدبخت میکند. عصبی شده بودم و نمیدانستم چطور باید مشکل بزرگی را که برایم ایجاد شده بود ، حل کنم.
این بود که راه شومی به مغزم رسید. باید وینا را از بین میبردم.»
آقای جان کورت 54 ساله پس از 4 ماه رفت و آمد در دادگاه به اتهام قتل عمد به 29 سال حبس محکوم شد. آقای کورت متهم است با دادن پول به یک خلافکار حرفهای دستور قتل همکار چندین سالهاش خانم وینا پاتل 51 ساله را صادر کرده است.
وینا بر اثر شلیک 4 گلوله به سر و سینهاش در منزلش به قتل رسید و جسد بیجانش توسط شوهر و دختر 19 سالهاش کشف شد. از زمان پیدا شدن جسد این زن که از وکلای سابقهدار بود تحقیق در مورد علت قتل آغاز شد. جزئیات این پرونده نشان میداد فردی که او را به قتل رسانده کاملا حرفهای عمل کرده و به احتمال زیاد با او آشنایی قبلی داشته است. تحقیقات از همکاران این زن میانسال که در یک شرکت بزرگ و قدیمی وکالت کار میکرد ماموران پلیس را به رابطه عجیب و در عین حال متزلزل خانم وینا با آقای کورت رساند.
به گفته همکاران این زن، او از مدتها قبل بر سر مسالهای مالی که هیچیک اطلاعات زیادی از آن نداشتند با آقای جان کورت که او هم از وکلای سابقهدار بوده دچار مشکلاتی شده و مدتها مشاجره آنها پشت درهای بسته ادامه داشته است. با وجود جزئیات فوق ماموران پلیس وقت را تلف نکردند و بسرعت سراغ این مظنون رفتند.
مظنون خیلی زود نقشه مرگبارش را لو داد: «من به خاطر قرض زیادی که داشتم مجبور به رشوه گرفتن شده بودم.
میدانم که در حرفه ما اینکار گناه بزرگی محسوب میشود اما چاره دیگری نداشتم. از زمانی که همسرم از من جدا شده و نیم بیشتری از اموالم را با خودش برده بود در یک بحران شدید به سر میبردم. برای اینکه بتوانم باردیگر روی پاهایم بایستم و اوضاع را کمی رو به راه کنم احتیاج به پول داشتم.
دهها وام گرفته بودم که برای ادامه زندگی مجللی که به آن عادت داشتم باید آنها را پرداخت میکردم. پس چارهای جز کارهای خلاف برایم باقی نمانده بود. چند موکل بسیار ثروتمند داشتم که در جریان پروندههایی بودند که میتوانستم آنها را نجات بدهم.
میدانستم که آنها گناهکار و بازنده واقعی هستند، اما با وجود پول زیادی که به من پیشنهاد میکردند میتوانستم مشکلات آنها را حل کنم. این بود که وارد یک چرخه بزرگ شدم که کاری جز رشوه گرفتن و دفاع از مجرمان ثروتمند نداشتم. کمکم به این پولها آلوده شدم.
چون واقعیت این بود که در قبال کاری که خیلی خوب آن را بلد بودم، پول زیادی میگرفتم که گرههای زیادی از زندگیام را با آن باز میکردم. هیچ مشکلی وجود نداشت بجز آنکه همکار نزدیکم وینا بالاخره پی به کار خلاف من در شرکت بزرگ وکالتمان برد.
او بارها به من هشدار داد که دست از کاری که میکردم بردارم اما من به این راحتیها حاضر نبودم از هزاران دلار پول که به جیبم روانه میشد چشمپوشی کنم. میدانستم در صورت افشا شدن این راز همهکس و حتی شرکتمان زیر سوال میرود اما اهمیتی برایم نداشت. تا جایی که میدانستم آنقدر خوب عمل میکردم که هیچکس هرگز متوجه ماجرا نمیشد. اما جریان وینا فرق داشت.
سالهای سال بود از نزدیک با هم کار وکالت انجام مید ادیم و از همه جزئیات زندگیام باخبر بود. این مساله خیلی زود دستم را برایش رو کرد. کلنجارهای ما با یکدیگر تمامی نداشت.
انگار هر دو همه سعیمان را میکردیم تا هر طور شده دیگری را از کاری که انجام میداد منصرف کنیم. من حتی به او پیشنهاد کردم که اگر دهانش را بسته نگه دارد مقداری از پولی را که به دست میآوردم را به او بدهم اما اصلا راضی نمیشد.
آنقدر برایم دردسرساز شده بود که شبها کابوس میدیدم. هرچه به او توضیح میدادم که به خاطر شرایط سخت زندگی مجبور به انجام این کار هستم زیربار نمیرفت و مدام میگفت من قسمی را که خوردهام زیر پا گذاشتهام. و باید هرچه زودتر این کار را متوقف کنم. میدانستم کار خلافی میکنم اما در عین حال «وینا» را آنقدر بزرگ نمیدیدم که بخواهد واقعا برایم مشکلساز باشد. اما در آخرین ملاقاتمان همه چیز فرق کرد. او با سماجت عجیبی یک هفته به من فرصت داد تا همه کارها و پروندههای خلافی را که با رشوه پذیرفتهام پس بدهم وگرنه یکراست مرا به پلیس خواهد فروخت. در چشمانش میدیدیم که دروغ نمیگوید و به احتمال زیاد حتما آن کار را انجام میدهد.
باید چارهای پیدا میکردم. بسته نگه داشتن دهانش کار آسانی نبود چون احتیاجی به پول نداشت و قیمتی برای خریدن اطلاعاتی که از من داشت وجود نداشت. پس نقشه قتلش را طراحی کردم.»
آقای جان کورت زمانی که فهمید همه کارهای خلاف که انجام داده یک به یک زیر نظر همکار قدیمیاش بوده و بزودی همه چیز برملا خواهد شد، چارهای جز از بین بردن این زن ندید. از طریق خلافکارانی که با آنها آشنا شده بود به مردی معرفی شد که حاضر بود در قبال هزاران دلار پول این زن را از بین ببرد.
تنها کاری که لازم بود انجام بدهند آشنا کردن این مرد با «وینا» بود تا زمان وقوع قتل وحشیانه، «وینا» در را به روی او باز کند. آقای کورت تنها دو روز بعد از آخرین تهدید همکارش، خلافکار حرفهای را که برای قتل استخدام کرده بود به عنوان برادرزادهاش معرفی کرد.
آشنا شدن وینا با این قاتل، فرصتی را فراهم میکرد تا زمانی که او با اسلحه به منزل خانم وکیل میرود در به راحتی و از روی آشنایی قبلی به رویش باز شود. نقشه همانطور که از پیش طراحی شده بود انجام شد و خانم «وینا پاتل» با شلیک گلوله از پا درآمد تا واقعیت رشوه گرفتن آقای کورت به پلیس بر ملا نشود. اما انگار این وکیل احتمال لو رفتن نقشهاش را اصلا در نظر نگرفته بود. «من او را کشتم چون راهی برایم باقی نگذاشته بود. اگر اینقدر مرا در منگنه قرار نمیداد بالاخره کارهای خلافی را که در شرکت انجام میدادم را کنار میگذاشتم. اما او در کاری دخالت میکرد که ربطی به او نداشت. یک دنده بودن و لجبازی کردنش باعث شد مجبور شوم راه بیرحمانهای را برایش در نظر بگیرم که خودم هم از آن بشدت متاثر و پشیمانم. اولین پول رشوه انگار همه انسانیت مرا از بین برد و او درست گفته بود.»
منبع: کورت نیوز
مترجم: المیرا صدیقی
در آستانه سالگرد عملیات طوفان الاقصی و در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
حسن هانیزاده در آستانه سالگرد عملیات طوفان الاقصی در یادداشتی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
رهبر در گفتوگو با جامجم:
در آستانه سالگرد عملیات طوفان الاقصی و در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با رئیس شورای تامین دام کشور وضعیت بازار واردات گوشت را بررسیکردیم
در گفتوگوی «جامجم» با مینا مهرنوش، کارآفرین و عضو هیات علمی دانشگاه تهران: